گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
فصل نوزدهم از تهران به اصفهان






در راه جنوب
بعد از چند هفته زندگانی قرین خوشی در تهران که مشمول لطف و مهماننوازي سفارت بریتانیا بودم و اقامت در محیط دلچسبی
که غالبا با هیجانات سیاسی پایتخت توأم بود باز سروکارم ناگزیر با چاپارخانه و اسب پستی افتاد و راه طولانی بیش از 800 میل
سفر دور و درازم تا خلیج فارس آغاز شد. اما شرط مروت این است که با وجود اتهام و ملامتی که به دستگاه چاپار و حیوان وسیله
مسافرت آن نسبت دادهاند خاطرنشان سازم که در خط سیر از تهران تا شیراز که پررفتوآمدترین راههاي ایران است هم
چاپارخانهها از آنچه در دیگر نقاط این کشور است وضع بهتري دارد و هم اسبها چالاكترند.
بهجاي اسبان وامانده و جادههاي ناهموار که از خصایص عمده مسافرتم از مشهد تا تهران بود، این راه بواسطه وجود کوههائی که
سهلالعبورتر است و امکان برخورد و صحبت با اروپائیان که در تلگرافخانههاي بین راه در فواصل 60 تا 70 میل مستقر بودهاند و
همچنین در پیش داشتن شهرهائی بزرگ با شهرتی جهانی که در یکی استراحت کافی و در دیگري اقامتی طولانی مقدورم بود سفر
جنوبیام عاري از نگرانی و دغدغهاي شد که معمولا فکر مسافر را آشفته میسازد.
در عمل هم دیده میشود که این جاده نه فقط فاقد وسیله آسایش نیست بلکه حسن و مزیتی هم دارد. از لحاظ تتبع و تحقیق راجع
به ایران مطالب بکر
ص: 2
و نابی در این خط سیر نیست و همان راهی است که تقریبا همه جهانگردان که از سمت جنوب به ایران وارد شده و یا از آن عبور
کردهاند طی نموده و غالبا تعریفهایی درباره آن نوشتهاند. من در اینجا به شرح وافی و کافی فقط آنچه درحالحاضر هست
میپردازم و در باب شهرهاي بزرگ و تاریخی نیز بیش از مسافران دورههاي پیش حق مطلب را ادا خواهم کرد.
جدول ایستگاههاي پستی
در قسمت اول این جاده یعنی از تهران تا اصفهان جدول ذیل نمودار مراکز پستی و مسافتهاست:
2 جدول ایستگاههاي پستی ..... ص : 2 نام ایستگاه/ مسافت به فرسخ ایران و قضیه ایران ج 2
-/«+» ران با ارتفاع 3800 پا
رباط کریم/ 7
پیک/ 6
کوشک بهرام/ 4
رحمتآباد/ 6
4 /«+» قم با 3100 پا ارتفاع
پاستگان/ 4
سنسن/ 7
صفحه 61 از 570
کاشان با 3200 پا ارتفاع/ 6
نام ایستگاه/ مسافت به فرسخ
کوهرود (قهرود) با 7250 پا ارتفاع/ 7
جه/ 6 («+» بیدشک (سه
مورچهخورت/ 6
گز/ 6
با 5300 پا ارتفاع/ 3 «+» اصفهان
جلفا/ 1
جمع: 73 فرسخ یا 285 میل
راههاي قم:
اشاره
بین تهران و قم که تقریبا صد میل است سه جاده هست و تا این اواخر هر سه، محل رفتوآمد بوده است و بین آنها رقابتی است که
خاص محیط ایرانی است.
-1 جاده کاروانرو قدیمی
اول جاده کاروانی قدیمی است که تا ده پانزده سال پیش هرمسافري طی کرده است و نویسندگان متعددي شرح آنرا
______________________________
(+) علامت ایستگاه تلگراف.
ص: 3
نوشتهاند. این راه از دروازه شاه عبد العظیم شروع میشود و پس از عبور از کنار بارگاه مزبور به ده کنارگرد میرسد و بعد از آنجا
به یک رشته درههاي خالی و ملالانگیز به نام دره ملک الموت منتهی میگردد و از آن جهت به این اسم خوانده میشود که به
رسم خرافاتی ایرانی آن نقطه محل اجنه و غولها است.
این دره که بههیچوجه تفاوتی با نظایر آن در سایر نقاط ایران ندارد و بهمراتب هم از بسیاري از آنها سهلتر و کمتر زننده است از
چند جهت نظر اروپائیان را جلب کرده است چون در حینی که کرپوتر شاعرمآب آن را دره خاکی خوابآوري ذکر نموده، سرجان
ملکم که دستکم اینبار عنان اختیار کلام را از دست داده است آنجا را داراي مهیبترین کتلها و درههائی شمرده است که در
عمر خود دیده بوده است.
پس از ترك این ناحیه کوهستانی جاده به سمت حوض سلطان پائین میرود. در آنجا آبانباري بود که از چندین قنات حدود
شمالی کویر آب میگرفته است. این کویر یا نمکزارها را عموما انتهاي غربی دشت کویر ایران شمالی محسوب میدارند که از
سمت مشرق به دریاي نمک (که فقط در سال جاري کشف شده است) ارتباط مییابد. اهالی محل معتقدند که آنجا سابقا دریا
بوده و هنگام تولد نبی [اسلام] خشک شده است. بعد از عبور از کویر که بالغ بر دو میل عرض دارد جاده از رودخانه قرهچاي
بوسیله پل دلاك طی میشود و آن پلی سنگی است که ازقرارمعلوم دلاك سرشناسی ساخته یا تعمیر کرده است. میگویند شاید
صفحه 62 از 570
این دلاك در دستگاه شاه عباس خدمت مینموده است سپس جاده به شهر قم میرسد.
-2 جاده ارّابهرو
اشاره
- راه دیگر که سیمهاي تلگراف هند و اروپا در کنار آن نصب شده است همان جادهایست که پدر امین السلطان فعلی در سال 1883
براي مسافرت زوار استفاده بشود و براي آسایش این «1» 1884 ساخته و قصد اصلی هم این بوده است که از تلیکا و تارانتاس
جماعت کاروانسراهائی با سردرهاي
______________________________
1)- وسایل نقلیه که با اسب کشیده میشود و بیشتر در روسیه متداول بوده است. )
ص: 4
کاشی در علیآباد و منظریه و قم ساختهاند. فواصل این نقاط به شرح ذیل است:
از تهران به حسینآباد شش فرسخ، علیآباد هشت فرسخ، منظریه پنج فرسخ، قم شش فرسخ، جمعا بیست و پنج فرسخ. کار این
جاده لنگ شده است و یا لااقل از ابتدا درست نگاهداري نشده بوده است، ولی چون این خط را شرکت جدید عهدهدار تلگراف
تهران- بروجرد- شوشتر از امین السلطان خریده است بعید نیست بزودي مرتب و مورد استفاده واقع گردد.
دریاچه جدید
اکنون به قسمت جالب توجه داستان میرسیم. بزودي پس از خاتمه ساختمان این جاده جدید در کویري که نامش را یاد کردهام و
جاده قدیمی کاروانرو از میان آن میگذرد دریاچه شور بسیار وسیعی پیدا شده است.
این موضوع بهقدري تولید هیجان نموده و جالبتوجه واقع شده بود که شاه نیز از آنجا دیدن نمود، و تعریف این دریاچه به قلم
همایونی در روزنامه ایران شمارههاي 10 و 19 مه سال 1888 درج شده و ژنرال شیندلر آن را ترجمه کرده و با ضمیمه کردن
نقشهاي در نشریه انجمن جغرافیائی پادشاهی منتشر گردید.
اعلیحضرت بیتأمل وجود دریاچه را به آبی که در کویر مانند چشمههاي زیرزمینی جوشان است نسبت دادهاند، ولی باید دو شرح
دیگري را که در این باب رایج است ذکر نمود.
بنابر روایت، سدي در قرهچاي پائین پل دلاك در سال 1883 شکست و آب به زمینهاي گود کویر سرازیر شد و بنابر قول دیگر
که بیشتر احتمال صحت دارد سد بخوديخود نشکسته است، بلکه بوسیله امین السلطان یا عمال او عمدا خراب شده است تا راه
کاروانرو قدیمی را آب فراگیرد و وسایل نقلیه ناگزیر شوند که از راه جدید رفتوآمد و در کاروانسراهاي نو توقف نمایند.
بهرحال دریاچهاي هست که حالا دو رودخانه یکی قرهچاي از ساوه و دیگري رود اناربار که گاهی اشتباها آب خونسار و
جربادگان نامیده میشود از راه قم به آن میریزد و حدس این است که این دریاچه از بین نخواهد رفت.
ص: 5
-3 جاده پستی
صفحه 63 از 570
بعد از آنکه امین السلطان جاده کاروانرو قدیمی را با موفقیت از کار انداخت ناگزیر شد که از عهده مقامات پستی و سرویس
چاپار برآید و میگویند که بواسطه اختلافی درباره همین موضوع بین او و امین الدوله وزیر پست و معادن سبب پیدایش جاده
سومی شد که در سمت غربی جاده دیگر واقع شده و در موقع مسافرتم به ایران راه چاپاري به مقصد قم بوده و همان راهی است که
من هم طی کردم. من تهران را از طریق دروازه همدان ترك و در جاده کاروانی اصلی به طرف مغرب حرکت کردم و به نقطهاي
قدري بالاتر از ده رباط- کریم رسیدم که رشته واحد خط تلگراف بغداد که مهندسان انگلیسی نصب و سپس به دولت ایران تسلیم
کرده بودند از همانجا عبور میکند.
در شانزده میلی تهران از رودخانه باریک کرج که بین دو کناره بلند جریان داشته و پلی یک دهانه بر آن ساخته بودند گذشتم.
چندان قابلتوجه نیست «1» رباط کریم دهکدهاي است با خانههاي پراکنده و گودال کثیفی در میان خیابان. آن راه از آنجا تا پیک
و فاقد آثار حیات است و چون بر سطح همواري میگذشته از لحاظ سفر چاپاري وضع مساعدي داشته است. تپههاي کوتاه جلگه را
از دو سمت فراگرفته و در حدود چهار میلی پیک جاده به صورت درهاي دورانی و پرنشیبوفراز درمیآید.
دماوند و رشتههاي البرز را همواره در پشت سر خود میدیدم که یکی جامه سرخفام بر تن داشته و دیگري پوشش نازکی از برف
که در هرربع ساعت رنگ و سایه متفاوتی مییافتند، گاهی صورتی مینمود و گاهی خاکستري و در حوالی غروب هم به رنگ
سرخ و زعفرانی درآمد.
در پیک چاپارخانهاي یافتم که دو برج و بالاخانه داشت با پنجرههاي گشاده معمولی و درهاي بادکرده. از اینجا راه در کنار کشتزار
به طرف مشرق و از میان تنگه گردي در جهت تپههاي مجاور پیش میرود تا محلی که رودخانه شوراب
______________________________
1)- نام محلی است. )
ص: 6
به دریاچه جدید میریزد. در هنگام صبح سطح شفاف نمکی آن زیر تابش خورشید میدرخشید. در اینجا من نمونه سبک
نگارش اعلیحضرت را از شرحی که راجع به منظره آن حوالی نوشتهاند نقل میکنم:
در این فصل بهار که شترها بچهدار میشوند، طراوت صحرا و صافی هوا و جلوه دریاچه با انعکاس تابش خورشید بر آن و پهناي »
دشت و خیل شترها با نوزادان آنها و ساربانها و فرزندان ایشان که سرگرم شترداري بودند و چادرهاي سیاه افراد بومی و رمه
.« گوسفندان که در صحرا مشغول چرا بودند همه نشاطانگیز است
بعد از طواف کناره غربی دریاچه براي نخستینبار به جاده ارابهرو تهران برخورد میکنیم که در آن حدود شانزده پا عرض دارد و
قدري هم جلوتر در بالاي تپهها به جاده چاپاري مربوط میگردد. هنگام پائین آمدن از این ارتفاعات بوسیله تنگه سهل العبوري به
کاروانسراي نو و عالی منظریه وارد میشویم و آنجا سردر کاشی خیلی زیبا و همچنین علامت شیر و خورشید هست که بر سنگی
کندهاند.
قدري جلوتر قبل از ورود به یگانه ایستگاه پستی رحمتآباد رودخانه قرهچاي که از ساوه جاري است پل سنگی بزرگی است که
محکمترین ساختمانی بوده که من تا آن موقع دیده بودم.
از پل کوتاهی گذشتیم و به دره تازهاي آمدیم و بزودي آثاري توأم با رنگ سبز و خالی نمایان بود و علامت این بود که به شهر
بزرگی نزدیک شدهایم.
از آنجا گنبد زرین و منارههاي حرم حضرت فاطمه (ع) با درخشندگی تامی در زیر تابش آفتاب دیده میشود. قدري که جلوتر
صفحه 64 از 570
میرویم بناهاي مقدس، بزرگتر مینماید و معلوم میشود که شامل دو گنبد مطلا و پنج مناره بلند است که دو منار مقابل یکدیگر
و مناره واحدي نیز نزدیک گنبد بزرگ هست.
در میان درختان در نقطهاي مجزا و برجسته بام کاشیکاري امامزادهها دیده میشود که مقبره مؤمنانی است که استخوان آنها را
براي دفن کردن در خاك
ص: 7
متبرك قم انتقال دادهاند. میگویند سابقا بالغبر 400 تا از این مقبرهها در حوالی شهر بود که بعضی از آنها هنوز وضع درستی دارد
و آیات قرآن به خط نسخ بر کاشی- هاي گنبد آن منقوش گردیده و بعضی دیگر هم بهکلی ویران است و کاشیهاي آبی را
کندهاند و لانههاي پرندگانی از قبیل لکلک شده است. چشمانداز شهر در سمت جنوب شامل یک رشته تپهها با حواشی باریک و
.«1» شکل و وضع بسیار خشکوخالی است و متناسب با عادت قدیم خرافاتپرستی و تعصبآمیز این شهر است
قم
در حوالی شهر کشتزار فراوان دیده میشود و در پیچ هر کوچه دورنماي گنبد حضرت فاطمه (ع) بهنظر میرسد. نزدیک دروازه
شهر رودخانه اناربار هست که به سمت دریاچه جدید جاري است و پل نسبۀ بزرگی با نه طاق بر آن ساختهاند. در طرف دیگر
رودخانه، خانههاي دو طبقه است که پنجره و ایوانهائی مشرف به رودخانه دارد و این سبک تجمل قسمت خارجی منازل در ایران
کمیاب است. بقیه شهر از مسافت دور بهصورت آلونکهاي کوتاه آهکی است.
من در راه چاپارخانه از میان بازار گذشتم. محل جدید چاپار در کاروانسرائی است مقابل بازار که سرپوشیده و راسته درازي است
فقط چند معبر اریب دارد.
محوطه بازار عریض و دکانها بزرگ و پر از جنس است و ازدحام افراد و شتر و اسب و الاغ و گوسفند بیش از سایر جاهاست.
سپس پیاده به تماشاي آن حدود مسجد رفتم که براي افراد بیگانه و مسیحی مجاز است. در بیرون دیوارهاي گرد آن، گورستان
وسیعی با هزاران قبر سنگی و گلی که غالبا در حال وارفتگی بود. جادوگري آن محل بیتناسب را صحنه عملیات خویش کرده بود
و عده زیادي را مجذوب.
سواره از جلو در مسجد بزرگ گذشتم و به آن خیره شده بودم که موجب جلبتوجه عدهاي کنجکاو شد. محوطه وسیع مستطیلی
را دیدم با غرفههاي کاشی-
______________________________
1)- نام قم را سرسري و بیدلیل از ریشه کوه مس میپندارند و این فلز بدون شک در کوههاي آن حوالی هست. نام سابق آن )
کومیندان یا کومیدان بوده که اسم یکی از چند دهی است که در قرن هشتم میلادي از محلات شهر قم بهشمار میرفته است.
ص: 8
کاري در سراسر دیوار و حوض بزرگی در وسط که مخصوص وضو بود. فریزر در سال 1821 با لباس مبدل به محوطه مسجد داخل
شد و مزار را هم دید.
به نام سفر مکه به کعبه هم رفته بود در سال 1869 بهصورت حاجی وارد صحن شد. آرنولد در 1875 فقط به «1» دکتر بیکنل
حیاط خارجی قدم نهاد و درخاطر داشت که شرط احتیاط آن است که جلوتر نرود. کسانی که زیاد حادثهجو نباشند به مشاهده
آنچه از لاي دروازه میسر است اکتفا میکنند.
تاریخ
صفحه 65 از 570
تاریخ
قم داراي دومین بارگاه بسیار مقدس مذهبی در ایران و آرامگاه چند تن از پادشاهان آن است. قبلا هم اشاره کردم که امام رضا
(ع) بواسطه علاقه سرشار، عدهاي از منسوبان خود را در زمان حیات به قصد خدمتگزاري و بعد از مرگ هم نعش آنها را از نقاط
متعدد ایران که دوست میداشته پراکنده ساخت.
است که میگویند بواسطه مظالم خلفا از بغداد گریخته بود و در این محل (« ع» در قم آرامگاه خواهرش حضرت فاطمه (معصومه
رحل اقامت افکنده و درگذشته است.
روایت دیگر این است که در راه سفر طوس که به عزم دیدار برادر میرفته در این نقطه بیمار شده و رحلت کرده است و میگویند
که برادرش هم به پاس این واقعه هرروز جمعه از بارگاه خود در مشهد براي بازدید خواهر به قم میآید.
چنین بنظر میرسد که قم از دیر زمانی پیش وجود داشته، هرچند که قبول قول افسانهوار ایرانیان خالی از محظور نیست که زمان آن
را به روزگار تهمورس یا کیقباد نسبت میدهند. در هرحال تا درگذشت حضرت معصومه (ع) و بهخصوص تا وقتیکه تشیع مذهب
رسمی ایرانیان نشده بود اهمیت مذهبی آنجا شروع نشده بوده است.
تیمور این شهر را غارت کرد و از آنپس به حالت نیمه ویران فعلی باقی مانده است و یا بطوريکه هربرت حیرتانگیز مینویسد:
.« هنوز جامه کهن دربر دارد، زیراکه درحالحاضر از عظمت گذشته آن فقط نامی باقی است »
______________________________
Bicknell-(1)
ص: 9
قبرستان و مسجد قم
ص: 10
با این وصف در اثر توجه پادشاهان صفوي، این شهر تجدید حیات نموده لبههاي پاکیزهاي در کناره رودخانه ساختهاند. ساختمان
بازارهاي وسیع و کاروانسراهاي عالی موجب افزایش دادوستدهاي تجارتی گردید. بارگاه را بنا کردند و پادشاهان پیدرپی بر زیور
و آرایش آن بیفزودند. شاردن مینویسد که بنابر قول اهالی در زمان او شهر شامل 15000 خانه بود، ولی علیرغم خوشباوري ما و
مبالغه اهل محل، هربرت قبل از آن تاریخ ولوبرن بعدا هر دو مقدار خانهها را 2000 نوشته و افزودهاند که ساختمانهائی خوب و
دلپذیر و محتوي اثاث ممتاز داشته.
در سال 1722 افغانها حتی بیشتر از تیمور صدمه وارد و شهر را به کلی ویران کردند. در سال 1872 سکنه آن 4000 و در 1884
معادل 7000 و آمارهاي بعدي 20000 تا 30000 وانمود کردهاند که گمان میکنم رقم کوچکتر بیشتر قابل اعتماد و دائمی است و
رقم ثانوي اتفاقی و مختص ایام زیارتی است.
مقبرههاي سلطانی
از قرن هفدهم به این طرف قم آرامگاه چندین تن از سلاطین ایران شده است. در آنجا شاه صفی اول و شاه عباس دوم و شاه
سلیمان و شاه سلطان حسین از سلسله صفویه مدفون شدهاند و از سلاطین قاجار فتحعلی شاه با دو فرزندش در عمارتی جداگانه کنار
شهر و محمد شاه در آنجا مدفوناند. بایستی که نعشهاي متعددي در نقطه واحدي دفن شده باشد، زیراکه بنا بر اطلاع از منابع
ایرانی 444 قبر مقدسان و شاهزادگان در آنجا است و مقبره آنها را که از مرمرهاي سفید و مرمر و عاج و چوب آبنوس و چوب
کافور تهیه شده است با پردههاي گرانبها پوشانیدهاند و ملاها شب و روز به تلاوت قرآن مشغولاند، اما در نظر زوار حتی خاك قبر
صفحه 66 از 570
سلاطین در مقابل تربت حضرت معصومه (ع) قدر و منزلتی ندارد.
بارگاه حضرت معصومه (ع)
شاردن، تاورنیه، لوبرن و چند تن دیگر تعریفهاي دقیق با تصاویري از بارگاه اصلی بهجا گذاشتهاند که راجع به آن هربرت با کلام
در جلو آن چند محوطه است و حیاط بیرونی مشجر است و از حیاط اصلی که به « شکل بدیعی دارد » : ابهامآمیزي فقط میگوید
شکل مربع است
ص: 11
با دوازده پله مرمري به ایوان صحن وارد میشوند که مزار حضرت معصومه (ع) در آنجاست و بوسیله سه در بزرگ که یکی از
آنها نقرهکاري است به ضریح مستطیل شکلی میرسند که در زیر گنبد زرین واقع و در درون آن مقبره حضرت فاطمه (ع) است که
روي آن را با خشتهاي سیمین که با سبک عربی نقاشی شده است فرش کردهاند و با پارچههاي زردوز که از هرطرف تا کف
زمین کشیده شده است و درب نقره بزرگ دارد که ده پا ارتفاع آن است و در فاصله نیم پا مقبره واقع است و بر هر گوشه ضریح
قبههائی از طلاي ناب هست و از داخل هم پردهاي مخملی کشیدهاند که با این ترتیب فقط از طریق خصوصیت و یا پرداخت وجه
امکان نظارهاي بر خود مزار هست.
روي مقبره که ده پا ارتفاع دارد چندین قندیل نقره دیده میشود که هیچوقت روشن نمیکنند و در آن آتش و یا جنس مایعی
نمیریزند، زیراکه ته ندارد. بر ضریح چند کتیبه با خط طلائی که بر ورقههاي ضخیمی نوشتهاند آویزان و آن در مدح و ثناي
.«1» حضرت معصومه و آل نبی (ص) است
بعد از بالا رفتن از پلههاي مرمري زوار کفش از پاي درمیآورند و اگر عصا یا سلاحی همراه دارند همانجا میسپارند و هنگام
ورود به صحن زانو بر زمین میزنند. ابتدا استغاثه میکنند و سپس ضریح نقره را میبوسند و با شوق و علاقه دعا میخوانند و بعد از
تعظیم و سلام مجدد و پرداخت انعام به خادم آنجا برمیگردند و با این ترتیب میپندارند که گامی به بهشت نزدیکتر شدهاند.
تعمیرات
در این دوره شکوه بارگاه با گنبد طلائی و منارههاي کاشیکاري آن مرهون توجهات خاندان سلطنتی قاجار است. فتحعلی شاه در
ابتداي زندگانی نذر کرده بود که اگر پادشاه شود بر زیور و جلال قم بیفزاید و اهالی آنرا از مالیات معاف کند، اما اطمینانی نیست
که او به نذر دوم خود رفتار کرده باشد هرچند که شهر
______________________________
1)- رجوع شود به سفرنامه شاردن، ولی فریزر در سال 1821 نوشته است که مقبره و ضریح از چوب صندل (چوب خوشبوئی )
است) 12 پا در 8 پا طول و 7 تا 8 پا ارتفاع بوده و ضریح نقره هنوز در آنجاست.
ص: 12
قم و توابع آنرا تیول مادر خود ساخت، ولی شرط راجع به بارگاه را چنانکه باید و شاید انجام داد. وي بهجاي روکاري کاشی گنبد
خشتهاي مسین زراندود گذاشت و مدرسهاي در جوار آنجا ساخت با درآمد موقوفهاي براي تحصیل یکصد طلبه و نیز بیمارستان
100 تومان خرج آنجا میکرده است و هروقت که به قم میرفته راه تا حرم را ، و مهمانخانهاي تأسیس نمود و میگویند هرساله 000
پیاده میپیموده و هنگامیکه دور از آنجا (در اصفهان) وفات یافت بنابر وصیتش او را در قم دفن کردند.
اخیرا گنبد دیگر را هم مطلا کردند و یکی از شاهزادگان که حاکم همدان بود در آنجا ساعتی نصب کرد. رونق درخشان حیاط
صفحه 67 از 570
وسیعی که من در یک نظر دیده بودم میگویند نتیجه تعمیرات دوره امین السلطان مرحوم بوده است.
در یکی از حرمها کتیبهاي خطاب به حضرت علی (ع) هست که بواسطه اصالت روحبخش مضمون آن شایسته است در اینجا نقل
شود:
اي ذات وصفناپذیر بهراستی که از برکت وجود تو است که طبیعت سرشار از نعم و شایسته ستایش است، اگر هدف غائی از »
.« آفرینش، ظهور وجود بیمثال تو نبود حوا همواره باکره و آدم پیوسته عزب میماند
شهر
قم بهراستی وضع ممتازي دارد که شاید در یک نظر آنجا را محل متناسبی براي پایتخت شدن جلوه میدهد. شهر در کنار رودخانه
واقع شده است و وضع مرکزي عالی دارد و بسیاري از جادهها از قم میگذرند: از تهران از قزوین از سلطانآباد (اراك) از بروجرد
از یزد و از اصفهان و یکی از دو سه مهمانخانه شایسته این نام را در سراسر ایران دارد و آن عمارتی آبرومند وصل به حرم است.
از طرف دیگر باآنکه رودخانه دارد مقدار آبش براي مصرف شهري بزرگ کافی نیست و گرما در تابستان سخت طاقتفرساست.
این شهر از سابق بواسطه خربوزه و خیار و اسلحهسازي و کفشدوزي و کوزه گردنهباریک (تنگ) براي خنک کردن آب شهرت
داشته و راجع به این موضوع آخري شاردن نوشته است:
ص: 13
از خواص عجیب این ظرف سفالین سفید آن است که در تابستان آب را به وجه بسیار دلپذیري زود خنک میکند و آن در اثر »
تبخیر دائمی است، از اینرو کسانی که طالب نوشیدن آب خنک و مطلوب باشند هیچوقت از کوزه واحد بیش از پنج شش روز
استفاده نمیکنند و روز اول هم درون آن را با گلاب میشویند تا بوي زننده خاك را برطرف سازد و کوزه را پر از آب آویزان
میکنند و در پارچه نمداري میپوشانند. روز اول یک چهارم آب در عرض شش ساعت تبخیر میشود سپس رفتهرفته کمتر تا
آنکه سوراخها بوسیله ذرات موجود در آب مسدود و مانع تبخیر میگردد که با این ترتیب تمام آب باقی میماند و باید کوزه تازه
.« خرید
مردم
بطوريکه در چنین محل مقدسی دور از انتظار نیست عدهاي از سکنه آن سادات و ایشان افرادي متعصباند که بر سبیل عادت خود
را از خطا و گناه مصون میپندارند و خیلی هم خرافاتیاند. در این شهر کلیمی یا زردشتی نیست و بانوان انگلیسی وابسته به دستگاه
تلگرافخانه گاهی از لحاظ احتیاط با چادر از خانه خارج میشوند. این قبیل امور کمکم در سراسر شرق از بین میرود، ولی قم
چنان محلی است که جرقهاي اتفاقی ممکن است موجب حریق خطرناکی شود. آنجا را دارالامان مینامند که معلوم میدارد بارگاه
آن، پناهگاه مصونی براي فراریان مسلمان است و بعضی از مجرمین با فرار به محوطه چهاردیواري آنجا از کیفر کار خود
گریختهاند. از قرار معلوم قمیها در سرزمین خود شهرت نیکی ندارند، در این باب مثلی هم هست.
جاده پستی
هنگام ترك کردن قم سه ربع ساعت طول کشید تا از خیابان و بازار و کوچههاي آن عبور کنم و به محوطه باز کنار شهر برسم. از
آنجا با یورتمه بر اسب عالی کوتاهی زود به ایستگاه پستی پاسنگان رسیدم و آن در کاروانسرائی بر دامنه تپههائی در جنوب شرقی
واقع بود. پس از عبور از کنار این تپهها راه پرسنگی درپیش بود. از رودخانه عبور نموده به کاروانسراي بزرگ شوراب آمدم که
صفحه 68 از 570
هشتاد سال پیش ساخته بودند و باز از آنجا با طی راه از میان تنگهاي خشک و طولانی به جلگه دیگر آمدیم که چاپارخانه و
کاروانسراي سنسن (که امین الدوله وزیر برجسته دوره فتحعلی شاه ساخته) در آنجا در پاي کوه واقع است، سنسن روزگاري
ص: 14
خیلی آباد بوده، ولی در اواخر قرن پیش بهدست ترکمنها خراب شد و آن غارتگران حتی تا آن مسافت بعید تاخته بودند (در این
مورد از طایفه یموت بودند) در سال 1810 سرجان ملکم در راه تهران با یکی از بازماندگان آن قتل و غارت صحبت کرده بود.
از آنجا در راه کاملا همواري تا کاشان پیش رفتیم. حلقه باریک دود از دور مانع پی بردن بهوجود شهر است. شهر در دامنه
رشتههائی است که بواسطه فقدان اصطلاح متناسب، قهرود یا کوهرود (بنام شهري در همان حدود) خوانده میشود، اما درواقع
رشتهاي از همان سلسله جبالی است که بدون انقطاع از کاشان تا یزد و کرمان امتداد دارد.
کاشان
روایات محلی تأسیس کاشان را به زبیده زن هارون الرشید منسوب میدارد، ولی محل تردید نیست که این شهر خیلی جلوتر از آن
وجود داشته چون بنابر قول یکی از مورخین محلی قم و کاشان هریک 20000 سرباز براي لشکر آخرین پادشاه ساسانی گرد آورده
بودند. بعضیها نام آنرا شامل دو کلمه: کی و آشیان یعنی مقر سلطان دانستهاند. ظاهرا از روزگاران قدیم کاشان به پنج چیز مشهور
که یکی از عمال «1» بوده است: استعداد صنعتی اهالی آن، شال ابریشم، کارهاي مسگري، کاشیسازي و عقرب. جفري دوکت
انگلیسی بود و در پنجمین سفر دسته کمپانی انگلیسی مسکوي در قرن شانزدهم با کشتی به ایران عزیمت کرده بود به سال 1573 به
کاشان رفته است و چنین نوشته:
شهري است سراسر کسب و تجارت و بیشتر از همهجا در این شهر دادوستد میشود و بازرگانهاي هندي بسیار در آنجا رفتوآمد »
دارند. شهر از لحاظ حکومت کشوري صالح و نیک ممتاز است. در آنجا بیکار دیده نمیشود اطفال حتی پنجساله مشغول کارند،
.« قماربازي با طاس یا کارت مجازات مرگ دارد
واعظ در سال 1600 آنجا را مخزن و انبار کالا براي سراسر ایران یافت. سرتامس هربرت در سال 1627 نوشته «2» جان کارت رایت
در مقام قیاس این شهر نجیب هیچ دستکمی از یورك یا نوریچ ندارد. سکنه آن 4000 » : است
______________________________
geoffreyDucKet-(1)
Cartwright-(2)
ص: 15
خانوار است. در صنعتگري و آداب زندگانی مردم، شهري بهتر از آن در سراسر ایران نیست. کاروانسراي آنجا بناي کمنظیري
.« است و از همه آنهائی که من در ایران دیدهام بهتر است
شاردن هم مهمانسراي شاهی را که بوسیله شاه عباس ساخته شده بود ذکر نموده و آنرا در سراسر ایران از بهترین مهمانخانهها
محسوب داشته و نگاشته است که شهر در زمان او دو ردیف بارو و پنج دروازه و 6500 خانه (با حومه) و چهل مسجد و سه مدرسه
و 200 مزار سادات داشته.
صنایع آن
ابریشم و حریر و مخمل و ملیلهدوزي کاشان از دیرباز در شرق بلندآوازه بوده است. در قدیم کرم ابریشم را بیشتر در همان حوالی
صفحه 69 از 570
پرورش میدادند و مقدار کثیري هم مواد خام از گیلان وارد میکردند. مقداري از پارچههاي قشنگ ابریشمی و کتانی هنوز در
آنجا بافته میشود که از آن جمله است شال حسینقلی خانی (که گویا وي یکی از طراحان و یا سرپرستان این صنعت بوده است) که
شاید عالیترین نمونه هنر بافندگی آن سرزمین باشد. همچنین مخملهائی که با طرح خاص رگهرگه میبافند و ظرفهاي منبت و
مشبک آنجا نیز بسیار ممتاز است.
کاشان مرکز انواع مصنوعات مسی است. سابقا این فلز را از سیواس در ترکیه از طریق طرابوزان و تبریز وارد میکردند، ولی حالا
بهصورت ورقه از انگلستان میآورند. بازار و نقاط پرجمعیت در قسمت جنوبی شهر است که بناهاي عمده نیز در آنجاست که از
آن جمله است مسجد میدان که محرابی بسیار عالی دارد با کاشیهاي خیلی ممتاز و مناره بلند خم شدهاي هم در آنجاست و
کاروانسراي بزرگی انبار اجناس مبادلاتی است.
در سال 1870 سرهنگ اوان اسمیت گزارش داده بود که شهر بیست و چهار کاروانسرا براي فروش کالا و سی و پنج کاروانسرا
براي اقامت مسافران بیگانه و سی و چهار حمام عمومی و هیجده مسجد بزرگ و نود مقبره امامزاده کوچک داشت. وي عده
جمعیت شهر را 90000 نوشت که خالی از اغراق نیست هرچند
ص: 16
مناره کاشان
ژنرال گاستیگر خان آنرا فقط 5000 تن در سال 1881 قلمداد نمود که از جهت دیگر مبالغه است. در سال 1885 شیندلر آنرا
30000 نفر گفته است و انسان
ص: 17
پاك سرگردان میماند، کاشان که یکی از واماندهترین شهرهاي ایران است این همه جمعیت را چگونه جا داده است. من محلی
ماتمخیزتر از آن در ایران ندیدهام حتی یک بناي پاکیزه و آباد در آنجا نبود و حتی یک دیوار سالم ندیدم. عبور از خیابان و
مشاهده خانههائی که در طرفین آن بود و همه سخت ویران مینمود مایه نهایت تأسف میگردید.
کاشی
از کلمه کاشان نام ظروف سفالین آنجاست. کلمه کاشی و کاشی- کاري بدانجا منسوب و تاکنون پایدار مانده است. این شهر که
حوالی آن خاك و مواد رنگی خوبی دارد از مراکز عمده این صنعت بوده است. مقدار کثیري از ظرفهاي قشنگ شفاف به رنگ
قوسقزح که در میان ظروف ایران از عالیترین است بیشتر از هر نقطه دیگر در کاشان ساخته میشود، ولی دلیلی دردست نیست
که این ظرفها در همانجا ساخته شده باشد، از طرف دیگر هم کاشیهائی که در آرایش مساجد بهکار میرود مال این شهر
است.
اهالی
شاید بواسطه عادت کسب و تجارت طی قرنهاي متمادي است که شایعه ترس و بددلی کاشیها بر زبانها افتاده و شهرت آنها از
این بابت ضربالمثل شده است، حتی در سرزمینی که به نظر من شجاعت، قدر و ارج وافی ندارد. از جمله داستانهاي گوناگونی
که در این باب هست یکی هم حکایت 30000 سرباز حوزه کاشان و اصفهان (شهري مجاور با شهرتی مشابه) است که هنگامی که
نادر شاه بعد از بازگشت از هند لشکریانش را مرخص میکرد چند تفنگدار را مأموریت داد که ایشان را سالم به مقصد برسانند و
شاید هم در اثر گرماي سرسام- آور تابستان آنجا باشد که شاردن آنرا ناشی از کوههاي بلند ناحیه جنوبی شهر پنداشته و نوشته
صفحه 70 از 570
است که انعکاس حرارت در چله تابستان این شهر را به قدري داغ میکند که تأثیر گرما را دوچندان میسازد.
عقرب
عقرب سیاه کاشان هم شهرت فوقالعاده دارد و حتی اصطخري در قرن دهم میلادي نام آنرا ذکر کرده است و نیش آن به قدري
زهرآلود است که
ص: 18
یکی از نفرینها این بوده است که دشمن تو گرفتار عقرب کاشان شود، و یا به حکومت گیلان برود.
جان استریوس هلندي مینویسد: براي فرار از این مایه خطر، اهالی درنأنو (نوعی گهواره) میخوابند و تریاقی میخورند که از ذرات
مس در مخلوطی از سرکه و عسل فراهم میسازند. اما راه علاج عاديتر مالش روغن خود عقرب بر محل گزیده است و آن روغن
.«1» هم از سرخ کردن خود عقرب بهدست میآید
اولئاریوس منشی سفارت هولشتاین در سال 1637 گرفتار نیش عقرب جرار کاشان شد و با این مرهم شفا یافت. روایت این است که
عقرب کاشان به غریبها کاري ندارد، ولی با وجود چنین اثر آسان مهماننوازي، باز ممکن نیست کسی بیش از حد ضرورت به
توقف در شهري که بهیچوجه جالبتوجه نیست ترغیب شود.
قصر فین
در حدود چهار میلی جنوب غربی کاشان بر دامنه کوه، قصر فین واقع شده است. چشمههاي آنجا از دیرباز این محل را آسایشگاه
محبوب پادشاهان ساخته بوده است. شاه عباس در آنجا اقامتگاهی برپا ساخت، ولی عمارت فعلی که ویرانه است از دوره فتحعلی
شاه مانده و آنجا از نقاط مورد علاقه تابستانی وي بوده هرچند که اصلا آن بنا را براي برادر خود حسینقلی خان ساخته بود.
خیابان با سرو و جویبارها با سنگ مرمر و فوارهها مایه زینت و شکوه باغات آنجاست. تصویر فتحعلی شاه با فرزندانش و صحنههاي
بزم و شکار بر دیوارهاي آن نقش شده است. سرجان ملکم و همراهان در حین سفر از جنوب به تهران در آنجا پذیرانی شده بودند.
بعدا خاطره تلخی با نام قصر فین قرین گشته است، زیراکه در همینجا به سال 1852 میرزا تقی خان شوهر خواهر اعلیحضرت
همایونی، نخستین صدراعظم پادشاه فعلی به فرمان او بوسیله فصد بازو در گرمابه مقتول گردید. این قصر فعلا متروك افتاده است.
______________________________
در نامهاي به تاریخ 8 Seveigne 1)- همین عقیده در دیارهائی که از ایران خیلی دورند رایج شده است، چنانکه مادام دوسوینیه )
.« لطفا بطوريکه میگویند قدري هم روغن عقرب فراهم سازید تا هم درد باشد و هم درمان » : ژوئیه 1672 مینویسد
ص: 19
بند شاه عباس
بعد از عزیمت از کاشان راه تا شانزده میل در مسیري پرسنگ و نسبتا هموار و سربالا تا دامنه کوه پیش میرود سپس با انحرافی تند
به رشتههاي جبال نزدیک میشود در مسافتی که تا گردنه چندان دور نیست، در همان محلی که کرپورتر سادهلوح گفته بوده است
دره تنگی مارپیچ و طلسم و تاریک با کاروانسراي وارفته گبرآباد- مسکن مخروب زردشتیان- واقع شده است.
در اینجاست که بالاخره قله برفی دماوند از نظر ناپدید میشود و از تهران تا اینجا هنگامی که قلههاي فرعی یکی بعد از دیگري در
.«1» افق فرومیرفت، او با سرافرازي کاملا شاهوار، یکهوتنها سر تاجدار بر آسمان داشت. مسافت مستقیم بالغ بر 150 میل است
صفحه 71 از 570
بعد از گردنه راه به تنگه صخرهاي میرسد که پورتر سخنپرداز با اغراق تمام آنجا را پرتگاه عظیم و گردنه غیرقابل عبور و از
لحاظ ریخت و وضع و بلندي برتر از همه کوههاي خطه قفقاز نامیده است. در همان حوالی ما به سد سنگی بزرگ اللّه وردي خان
میرسیم که در دوره شاه عباس فرمانده سپاه بود و پلی دیگر به همین نام در اصفهان ساخت. این ساختمان بزرگ که دره را از
یک سر تا سر دیگر بسته است در فصل بهار آب برفهاي کوهستان را جمع و دریاچهاي که عمق و اندازه قابل ملاحظهاي دارد
تولید میکند و آب آن بوسیله دریچهاي خارج میشود که هنوز مصداق قول تاورنیه است که در این زمینه نوشته است:
در انتهاي دره به دیوار سنگی بزرگی میرسیم که از وسط آن عبور و دو سمت کوه را به هم متصل میکند. این دیوار درحدود »
صد گام طول دارد و بیش از 30 پا ضخامت و پنجاه پا ارتفاع و آنرا شاه عباس کبیر ساخته است و قصدش این بوده است که آب
جاري از کوه را انبار و در موقع ضرورت مصرف کنند. در پاي
______________________________
1)- دماوند را از مسافتهاي دورتر هم دیدهاند، موریه در سفرنامه اول مینویسد که: آنرا از بالاي مناره مسجد شاه در اصفهان )
دیده است که 235 میل است، اما بدلایل طبیعی این کار محال مینماید.
ژنرال مونتایث آنرا از فراز کوه سبلان در بالاي اردبیل دیده که 270 میل است. همچنین بی. اچ.
بروس آرارات را از دربند در کرانه خزر دیده بود که مسافتش 240 میل است.
ص: 20
.« دیوار دریچهاي است که اگر بسته باشد آب را نگاه میدارد و هروقت باز شود آب به جلگههاي حوالی کاشان سرازیر میشود
وقتی که من اوایل زمستان از آنجا عبور میکردم ته دریاچه خشک بود و آنچه هم آب مانده بود یخ بسته بود چون آن محل 7000
پا ارتفاع دارد و هوا بسیار سرد بود. سیاحان دیگر نوشتهاند که گاهی تا نیمه آب داشته و در موقع سرشاري آب، لبریز مینموده و
بهصورت آبشار کوچکی درمیآمده است. در ژانویه و فوریه وقتی برف سنگین میبارد، درهاي که پائین قهرود تا 7250 پا ارتفاع
دارد و بالاتر در بلندترین قسمت تا 8750 پا بعضی اوقات غیرقابل عبور است.
معبر و تنگه قهرود
کوهرود- (قهرود)
بعد از آن نقطه، دره تا اندازهاي پهن میشود و چهار میل دورتر به باغ و بوستانهاي فراوانی برمیخوریم داراي درختان بادام و هلو
و گلابی و سیب که قهرود از این بابت مشهور است. پس از فرسخها دشت و کوه خشکوخالی دیدن چوب و درخت نیک
خوشآیند است. این ناحیه از این بابت
ص: 21
شایسته تهنیت است که فرزندان احساساتی ایران آنجا را در تابستان بهشت میشمارند. مشرف به باغها، ده قهرود است که یک
دهکده معمولی نقاط کوهستانی است با خانههاي بیقواره که یکی بر فراز دیگري در شیب کوه واقع شده است و از آن قبیل در
.«1» خراسان فراوان دیده بودم ولی در ایران مرکزي دیده نشده بوده است
اهالی کوهرود (قهرود) و سه (جه) زبانی محلی دارند که کلمات و اصطلاحات قدیمی در آن بسیار است و زبانشناسان عقیده
دارند که شبیه زبان لري و دري یزد و لهجه سیوندي نزدیک تخت جمشید است.
جاده اصفهان
صفحه 72 از 570
از اینجا تا بالغ بر بیست میل راه بین برآمدگیها و ارتفاعات واقع است و مسافر هنوز از یک بلندي بالا نرفته است که مشاهده
میکند برآمدگی دیگري درپیش است و برخورد با رشتههاي بیانقطاع کوه واحدي مسافر فرسوده را بیچاره میکند. سرانجام به
کاروانسرا و محل جالبتوجه تلگرافخانه سه (جه) میرسیم و از همانجا است که راه به سمت جلگه اصفهان سرازیر میشود. بعد از
فرسخی دیگر ده و پستخانه بیدشک واقع است: سراشیبی از وسط راه مارپیچی ما را به دشت همواري میرساند که از آنجا
میتوان چند میل با چهارنعل سبک طی کرد.
علفزار باریکی از دور نشانه ده مورچهخورت است که در حوالی آن به تاریخ 13 نوامبر 1729 نادر افغان، ها را شکست قاطع داد
که بهزودي از سرزمین ایران هم ریشهکن شدند و در همانجا به سال 1775 علی مراد خان که بواسطه آشفتگی ناشی از مرگ کریم
خان چهار سال پادشاهی کرده بود وفات کرد.
راه مرتفع مختصري به کاروانسراي نادر شاه که به امر مادر شاه عباس با آجر بر پایه سنگی ساخته شده بود منتهی و در آن نقطه
جلگه اصفهان از مورچه- خورت مجزا میشود از اینجا در بیابانی صاف و هموار با سرعت بسیار به طرف
______________________________
1)- من آنجا را کوهرود نوشتهام اهالی محل کهرود مینامند که بیشتر شایع است و گاهی نیز قهرود میگویند که شاید همان کار )
و مندرج در سفرنامه شاردن باشد.
ص: 22
پایتخت خاندان صفوي رهسپار شدم که آثار گنبد و منارههاي کاشیکاري آن کموبیش از دور نمودار شده بود علامت دیگر رشته
قنواتی بود که در آن راه جلبتوجه میکرد. جلوتر از این محل کوهها مانع دیدن دورنماي شهر بودند.
برج کبوتران
در حوالی شهر اصفهان جالبترین چیزي که دیده میشود عده زیادي برج گرد با مناره کوچکی است که بر رأس آن ساختهاند
این برجها گاهی شصت تا هفتاد پا ارتفاع دارد و آنرا در وسط محوطه یا باغی برپا میسازند که در نظر کسانی که با آن آشنا
نباشند یادآور قلعههاي دوره سرکردههاي فئودال است ولی حقیقت امر این است که از این جنبههاي رمانتیک پاك خالی است
چون برج کبوتر است و براي حمایت این پرندگان و پرورش آنها ساخته میشود. این کبوتران روزها در مزارع میمانند و شبها در
این برجها به استراحت میپردازند.
تصویري که من در اینجا آوردهام (صفحه 23 ) قسمت داخلی برج را نشان میدهد و ملاحظه میشود که حفرههاي فراوان و چالهاي
هم در وسط دارد که براي انباشتن فضله این حیوانات است و آن فضلهها در گرداگرد جالیزهاي مجاور پراکنده است.
این چالهها را سالی یکبار تمیز میکنند، ولی من گمان میکنم خسارتی که از این پرندگان به کشتزارها میرسد بهمراتب بیشتر از
ارزش کود آنهاست.
در زمان شاردن گویا سه هزار تا از این برجها در حوالی شهر بوده و در کتاب اولئاریوس خوانده میشود که پادشاه بر بالاي آن
میرفته و در کاري پیشقدم بوده که بعدا در هارلینگام (انگلستان) یا مونتکارلو قرن نوزدهم متداول شده یعنی پرندگان را که
ایرانیان کبوتر یا نوكآبی مینامند وقتیکه از سوراخ پرواز میکردند با تیر میزده است.
ص: 23
برج کبوتر
ص: 24
صفحه 73 از 570
ورود به شهر
بر فراز بناهاي کوتاه شهر هنگامی که به مقصد نزدیکتر میشویم گنبد کبود و تکمناري جلبتوجه میکند در این موقع است که
ما از میان دیوار باغها و بین پیچوخمهاي معمولی کوچههاي تودرتو به پایتخت سابق ایران وارد میشویم. از درون شهر ولی دور از
ناحیه بازارهاي عمده آن عبور میکنیم و به چهارباغ میرسیم سپس از زندهرود (زایندهرود) بوسیله پل اللّه وردي خان میگذریم و
باز بعد از نیم ساعت عبور از کوچههاي پرپیچوخم به جلفا در خانه میزبان خود وارد میشویم. اینک درباره گذشته و حال این
پایتخت مشهور شاه عباس شرحی ذکر میکنم.
تاریخ
اصفهان یا اسپهان (که اولی بیشتر متداول است مثل کلمه پارس که غالبا با تبدیل پ به ف فارس تلفظ میشود) شاید همان اسپادانا
و در جاي دیگر Aspigan باشد که بطلمیوس گفته است از نام خانوادگی نژاد فریدون است و در زبان پهلوي اسپیان
خوانده میشده است، ولی هرگونه نقشی که افسانههاي کهن در وجه تسمیه این محل داشته است لازم نیست که Athrian آتریان
در بحث تاریخ جدیدي ذکر شود از اینرو از پرداختن به دوران باستانی جمشید و جانشینهاي او صرفنظر میکنیم:
جی » در عهد پادشاهان هخامنشی گویا شهري به نام گبال یا گاوي (گابا یا گبی) در همینجا وجود داشته و بعدا در زمان ساسانیان
در صدر اسلام درحدود سال 931 میلادي این ،«1» که عمر آنرا در سال 641 میلادي پس از جنگ نهاوند تسخیر نموده « شده است
شهر به نام اصفهان معروف بوده و به دست دیالمه یا آل بویه که در فارس و عراق فرمانروائی داشتند افتاد. در آن موقع شامل دو
محله بوده است یکی یهودیه دیگري شهرستان یا مدینه یعنی شهر خاص که در زمان رکن الدوله حسن پدر عضد الدوله معروف
این دو بخش مجزا بهصورت شهر واحدي درآمده است.
______________________________
1)- نویسندگان عرب نوشتهاند که اهالی اصفهان 20000 سرباز به قشون ایران میفرستادهاند. )
ص: 25
در همین موقع بوده که اصطخري به آنجا رفته و آنرا شهري بسیار آباد یاد کرده و از لحاظ محصول ابریشم و پارچههاي ظریف قابل
تعریف بوده است.
در اوایل قرن یازدهم سلطان محمود غزنوي آنجا را تصرف کرد و سپس به دست سلجوقیها افتاد و طغرل بیگ آنجا را محاصره و
تسخیر کرد.
ناصر خسرو که در سال 1052 میلادي چندي بعد از محاصره در آنجا بود مینویسد که: شهر بعد از گرفتاريهاي محاصره تجدید
حیات نموده و حوزه محصوري را که سه فرسخ و نیم محیط آن بود تشکیل میداده است. بینامین تودلا چند سال بعد از آن، این
وسعت و آبادانی آنجا را تأیید و قید میکند که اصفهان پایتخت پادشاهی ایران است و 15000 نفر سکنه کلیمی دارد. چنگیز خان
مردم آن شهر را قتل و غارت کرد، اما تیمور از او هم در این کار برگذشت و آن به قصد انتقام از حمله اهل محل به پادگان مغولی
اصفهان بود، وي دستور قتلعام داد و هم به امر او با سر بریده 70000 نفر برجی برپا ساختند.
در همان موقعی که هنري هفتم به پادشاهی انگلستان رسید، سیاحان و نیزي باربارو و کونتارینی از اصفهان عبور کردند و آن دوره
فرمانروائی خاندان اوزون حسن از طایفه آققویونلو بود که از این جهت به دورهاي میرسیم که این شهر دیرزمانی کموبیش کرسی
فرمانروایان بوده تا در زمان شاه عباس که پایتخت سراسر امپراتوري گردید.
صفحه 74 از 570
شاه عباس کبیر
این شهریار بزرگ از روي دوراندیشی و تدبیر عالی در استقرار و تجلیل دستگاه پادشاهی خود این شهر را پایتخت برازنده خویش
ساخت و آنرا با زیور و آراستگیهاي ممتاز که ناشی از فکر و سلیقهاي بلندپرواز بوده بپرداخت. چند تن از تاریخنویسان این کار او
را بنابر دلایل سبکتر یا فرعی نسبت دادهاند از قبیل ناسالم بودن هواي قزوین و دور بودن محل سلطانیه یا پیشگوئی منجمان، ولی
علاوهبر غرور و خودنمائی صوري که این پادشاه بدان نیک علاقهمند بود تدبیر سیاستمداري هم وجود داشته.
ص: 26
با امپراتوري جدیدي که وي تأسیس کرد و حدود آن از گرجستان تا افغانستان بود اصفهان مرکز طبیعی بشمار میرفت و ملاحظات
مرکزیت مصلحتآمیز وي را بر آن داشته بود که پایتخت خود را چنان قرار دهد که به همه اکناف امپراتوري پهناور خویش
دسترسی آسان و متساوي داشته باشد و در مجاورت نسبی خلیجفارس باشد تا بر ولایات بحري جنوب و کار نظارت تجارت
خارجی مسلط و تأسیس روابط سیاسی با حکومتهاي اروپائی هم مقدور باشد. لذا پس از عزم به این کار وي درصدد تدبیر نقشه
وسیعی برآمد که شهري جدید با پلهاي ممتاز و خیابانهاي مجلل ایجاد کند تا عمارات عالی داشته باشد و زیبائی هریک با عظمت
آن متناسب نماید و آن بناها با ایوانها و باغات مزین باشند.
از اینرو قصرها و شاهنشینهاي برازنده برپا شد و سفراي دولتهاي عمده از اقصی نقطه اروپا به این شهر رو آوردند و با شکوه و
جلال درباري که بسیار غنی بود و آداب و مراسمی دقیق و خیالانگیز داشت پذیرائی شدند. نمایندگیهاي تجارتی کموبیش
همانقدر و مقامی را داشتند که سفرا از آن برخوردار بودند و زندگانی سرشار از رسومی باشکوه که با بزم و نشاط عمومی توأم
میگردید اصفهان را دلپذیرترین شهر سراسر مشرق زمین ساخته بود.
خوشبختانه ذوق و قریحه نامحدود و بیتعصب این پادشاه بزرگ که با ملکه الیزابت انگلستان و هانري چهارم فرانسه و گوستاو
آدلف سوئد و اکبر شاه هندي همدوره بود و جانشینهاي او موجب مسافرت و آمدن بسیاري از هوشمندان خارجی به دربار ایران
گردید و از برکت حضور و گاهی نیز اقامت طولانی آنها در پایتخت ایران در سراسر قرن هفدهم بوده است که ما شرح دقیق راجع
به زندگانی و عادات و شکوه و جلال رسمی و اخلاق و سیرت پادشاهان صفوي دردست داریم.
پیتر و دلاواله، هربرت، اولئاریوس، تاورنیه، شاردن، سانسون، دولیه دسلاند، کمپفرولوبرن یکی بعد از دیگري تحقیقات و تعریفات
جامعی راجع به آن دوره باقی گذاشته و از این راه بر ذخائر ادبی ایتالیا و انگلستان و آلمان و فرانسه و هلند افزودهاند.
ص: 27
پایتخت صفویه
در نیمه قرن هفدهم بنابر اظهارنظر شاردن در داخله محیط ده فرسخی اصفهان 1500 دهکده وجود داشته و گرداگرد شهر 24 میل
راه بوده است و در درون دیوارهاي آن که 12 دروازه داشت 162 مسجد 48 مدرسه 1802 کاروانسرا 273 حمام و 12 قبرستان بوده.
بوده و رقمی که اولئاریوس قید نموده است 18000 خانه و 500000 نفر «1» 1 ،100 ، تخمین کل جمعیت آن بین 600000 و 000
جمعیت بوده که با میزان مندرج در سفرنامه شاردن زیاد اختلاف ندارد و بیجهت هم نیست که مردم اغراقپسند مشرقزمین
میگویند اصفهان نصف جهان است. کمپفر و استرلیوس با احتساب حدود حومه، وسعت بیشتري به این شهر نسبت داده و محیط
آنرا شانزده فرسخ نوشتهاند.
شاه عباس دوم علاوهبر قصرهاي اقامتگاه اختصاصی متعدد 137 کاخ شاهی (که شاید بیشتر عمارتهاي خصوصی بوده) در سراسر
شهر داشت که بوسیله ارث یا خرید یا مصادره بدست آورده بود و آن کاخها را براي اقامت سفرا و بزرگان خارجی اختصاص
صفحه 75 از 570
شهر داشت که بوسیله ارث یا خرید یا مصادره بدست آورده بود و آن کاخها را براي اقامت سفرا و بزرگان خارجی اختصاص
میداد.
هنگامیکه سفرا در چهل ستون بار عام داشتند تمام امور دیگر رسمی در آن روز تعطیل و مراسم بسیار مجلل، ولی سخت
خستهکننده بود و موجب تأخیر ورود سفیر به پیشگاه همایونی میگردید، همچنین مهمانیهاي درخشان که با سرمستی توأم میشد
ادامه داشته و علاوهبر بساط جشن و شادمانی درباري در میدان بزرگ براي تماشاي مردم سرگرمیهاي کشتیگیري و شمشیربازي
و کارهاي چشمبندي و بندبازي و خیمهشببازي و مسابقه چوگان و جنگ حیوانات از قبیل گاو و قوچ و گرگ و در موارد مهمتر
شیر و پلنگ فراهم میکردند.
هنگام شب آتشبازي حیرتانگیزي مراسم جشن را طولانی و نورانی میکرد. در یک طرف شهر برجی بود به ارتفاع 60 پا و 24 پا
ضخامت بنام
______________________________
1)- براي نشان دادن وسعت عظیم شهر اصفهان شاردن حکایت فرار آن غلامی را تعریف میکند که وي از خدمت ارباب خود از )
یک محله شهر گریخت و در محله دیگر آن دکانی باز کرد، اما چندین سال کسی به هویت او پی نبرد، ولی خود شاردن جمعیت
آنجا را بیشتر از لندن محسوب نمیدارد.
ص: 28
میزان توجه و احترام شایانی که نسبت به خارجیها .«1» کله منار از شاخ و جمجمه حیوانات وحشی که پادشاه شکار کرده بود
مبذول میگردید و سیاست اغماض مذهبی که شاه عباس روشنضمیر و جانشینهاي او نسبت به دین مسیحی داشتند از این نمونه
نیک استنباط میشود که اجازه داده بودند همه قسم کلیساي اروپائی عیسوي در شهر تأسیس شود. به او گوستینها، کارملیتها،
به ژزوئیتها و دمینیکنها در جلفا مرکزي اعطا شد. یکی از .«2» کاپوچینها در کوي و برزن شاهی محل اختصاصی دادند
کارخانههاي کمپانی انگلیسی هند شرقی از 1617 تا حمله افغانها در سال 1722 در بازار نزدیک میدان بزرگ واقع بوده است.
شاید رواست که در مقابل مبالغههاي بیاندازه بعضی از جهانگردان درباره عجایب اصفهان، نظریه متین و قضاوت نامساعد تاورنیه
جواهرساز فرانسوي را ذکر کنم. وي از زرقوبرق ظاهري و شکوه و جلال دستخوش هیجان نمیگردید، بلکه با نهایت بیرحمی
زشت را از زیبا و اصل را از بدل تفاوت میگذاشت چنانکه گفته است:
رويهمرفته غیر از میدان و چند تا بازار مسقف که بازرگانها در آنجا کسبوکار دارند اصفهان به دهکده بزرگی بیشتر شباهت »
دارد تا به شهر.
خانهها از هم جدا و هریک داراي باغچه بدنمائی است که منظره جالبی ندارد مگر درختانی و راجع به قصر شاه هم من تعریف
درخشانی ندارم چون نه عمارت و نه باغها چیز مهمی بشمار نمیرود مگر چهار اطاقی که دیوان مینامند. بقیه هم
______________________________
1)- عموما آنرا به شاه عباس یا شاه طهماسب نسبت میدادند، ولی بدون شک مربوط به دورههاي بعدي است. اولئاریوس )
مینویسد: کله دو هزار گوزن و غزال بوده که شاه طهماسب در شکارگاه صید کرده بود. شاردن عقیده شایعی را نقل میکند مبنی
بر اینکه کله معماري را بر نوك بنا قرار دادند. چون وي گفته بود سر حیوان عجیبی براي نصب در رأس ضرورت داشت. کپیههاي
آن برج در کتابهاي شاردن و سانسون هست. هربرت و تاورنیه مینویسند که بسیاري از آن جمجمهها متعلق به انسان بوده.
2)- از میان ایشان اوگوستینها اروپائی بودند که به اصفهان آمدند و نخستین نماینده آنها انتونیوديگوا در سال 1598 از جانب )
اسقف گوامیفر اسپانیا و پرتغال آمد. کارملیتها با ریاست پدر روحانی سیمون از طرف پاپ کلمان هشتم در سال 1608 به پیشگاه
شاه عباس آمد. کاپوچین (کاپوسین) ها را ریشلیو با نامههائی از جانب لوئی چهاردهم در سال 1628 فرستاد.
صفحه 76 از 570
ص: 29
راسته دالانهاي کوتاهی است که چندان قابلتوجه نیست و به قدري هم باریک است که دو نفر با اشکال میتوانند کنار یکدیگر
.« عبور کنند
در مورد هیأت مذهبی مسیحی و کشیشها نیز نظریه بسیار تحقیرآمیز راجع به سبک کار و تبلیغ آنها اظهار داشته و گفته است:
عده مربیان مذهبی خیلی زیادتر از مستمعین ایشان است، زیراکه در تمام اصفهان و جلفا در میان فرنگیهائی که از اروپا آمدهاند و »
نقشه شهر هم قابل تحسین » : وي باز مینویسد « یا در ایران متولد شدهاند اعم از مرد و زن 600 نفر هم مذهب کاتولیک ندارند
نیست دیوارها خرابی و شکاف دارد کوچهها تنگ است و بیقواره و تاریک و انباشته از زباله و مردار حیوانات. در تابستان مستور
از خاك و زمستان پر از گل و باتلاق است و میتوان یقین داشت که شکوه اصفهان بیشتر به ظواهر و بساط پادشاهی محدود است
وگرنه همان کثافت و انحطاط لایتغیر مشرقزمین را دارد، ولی بههرحال صورت درهم و حیرتانگیز و کاملا شرقی از یکسو رونق
و جلال از طرف دیگر آثار خرابی و زوال از یک جانب آراستگی و تجمل و از سوي دیگر انحطاط این شهر تا اوایل قرن هیجدهم
اظهار وجود مینموده تا آنکه فضایل افراد خاندان صفوي نیز به رسم دیرین به هرزهگی و میخوارگی مبدل گردیده و در سال
1722 شهر و شهریار طعمه سنگین مهاجمان افغانی و بیم و دهشت محاصره آنها شدند، در همان وضع و حالی که زایندهرود از
اجساد لبریز شده بود و مادرها از فرط گرسنگی فرزند میخوردند و در همان هنگامی که افاغنه وحشی پس از قتل و کشتار تمام
اعیان و شاهزادگان که به چنگ ایشان افتاده بودند پانزده روز شهر را در محاصره سخت گرفتار ساختند و کار خونریزي را به
.« نهایت رسانیدند
این ماجرا را کشیش ژزوئیت لهستانی کروزینسکی که در آن موقع در اصفهان بود در کتاب خود با تفصیل به رشته تحریر کشید.
بعد از آن تکان شدید و وحشیگري بیاندازه مهاجمان افغانی که در خرابی عمارات و خیابانها و باغها
ص: 30
و آنچه حاکی از شکوه و جلال اصفهان بود دریغ ننمودند، این شهر دیگر تجدید حیات کامل ننمود.
هرچند نادر شاه نسبت به آنجا توجهی مبذول داشت ولی اصفهان در نظر او بهاندازه مشهد قدر و منزلت نداشت. کریم خان هم
پایتخت را به شیراز انتقال داد و آقا محمد خان مرکز حکومت را به تهران برد و استحکامات اصفهان را خراب کرد و فتحعلی شاه
گاهی از آن شهر دیدن میکرد و سرانجام هم در سال 1834 در آنجا وفات یافت.
پادشاه فعلی نیز فقط یکدفعه در سال 1851 آنجا را با قدوم خود سرافراز فرمود. بنابر آنچه گذشت اصفهان از قدر و مقام شامخ
خود فروافتاده و اینک با جامه ژنده و قامت آغشته به گردوخاك که استعاره بیموردي درباره وضع نزار کنونی شهر نیست-
ماتمدار روزگار پرشکوه و جلال از دست رفته خویش است.
نقشه شهر
ترتیبی که من براي توصیف این شهر اختیار میکنم این است که اولا مشخصات عمده آن بیان خواهد شد سپس رفتهرفته محلات
معروف و یا جالب شهر موردتوجه قرار خواهد گرفت و در هر مرحله نیز تفاوت بین عظمت قدیم و انحطاط و حالت رقتبار فعلی
در کتاب ممتاز او بنام «1» خاطرنشان خواهد گردید. یگانه نقشهاي از اصفهان که من اطلاع دارم در میان لوحههاي آقاي کوست
مندرج است: بطورکلی اصفهان در سمت شمالی زندهرود و جلفا در طرف جنوبی رودخانه واقع است. در « عمارتهاي مدرن ایران »
ناحیه مرکزي اصفهان چندین عمارت بزرگ و باغها و ایوانها شامل محوطه قصر که در سمت غربی است وجود دارد و به میدان
بزرگ محدود میشود که به شکل مربع مستطیل است، طول آن از شمال به جنوب و عرض آن از شرق به غرب است، در جنوب
صفحه 77 از 570
شرقی میدان ارگ واقع شده است. خیابان چهارباغ از ضلع غربی قصر میگذرد و به پل بزرگ اللّه وردي خان و بعد از آن به جلفا
منتهی میشود. در سمت مشرق
______________________________
Cost-(1)
ص: 31
آنجا خیابان دیگري است که به پل دو طبقه خواجو میرسد. پلهاي دیگري نیز در دو طرف شرقی و غربی هست و بین دو پل
عمده هم پلی است که به کاخ هفت دست (دستگاه) منتهی میگردد.
میدان شاه
مرکز اصفهان میدان شاه است که بدونشک یکی از جالبترین میدانهاي جهان بشمار میرود. شاه عباس آنرا ساخته و در
اطرافش عمارتهاي بزرگ بنا کرده است ازقبیل قصر سلطنتی و مسجد شاه و بازار بزرگ که به میدان راه دارد. این میدان عرصه
نمایشهاي عمده درباري و کانون زندگانی این شهر بوده است.
میدان شاه 560 یارد طول و 174 یارد عرض و یک رشته بناهاي آجري کوتاه در اطراف دارد شامل دو طبقه قسمت تحتانی دکان و
به بازار مربوط بوده و طبقه فوقانی با غرفهها براي توقف انبوه تماشاگران جشن اختصاص داشته.
روزگاري آنجا را سربازخانه کردند و اکنون وضع خراب و فلاکتباري دارد.
در جلو این طاق نماهاي کوتاه صف درختان قرار گرفته و در کنار آن جوئی سنگی سرشار از آب بوده. در سال 1809 موریه نوشته
هم خالی بوده بعدا مقداري چنار و کاج کاشتند، اما در (« مادي » است که یک درخت در میدان ندیده و نهرها (در اصطلاح محل
موقع مسافرتم ماديها خشک بود و بجاي آن مجراي دیگري براي آب آشامیدنی از چشمه ساخته بودند.
در عهد صفویه در وسط میدان تیري به ارتفاع بیست و پنج پا بود که درهنگام مراسم جام طلا بر آن مینهادند و در مواقع عادي هم
جاي آن بعدا دار اعدام برپا کردند با .«1» یک سیب یا خربزه تا تیراندازان سوار در حین چهارنعل از پائین هدف قرار دهند
شکافهائی در کنار آن که گناهکار را بر آن سرازیر آویزان
______________________________
شاهد بود که شاه اسماعیل در تبریز از ده بار تیراندازي هفت نشانه را هدف ساخت و تاورنیه میگوید Angiolello 1)- انجیوللو )
شاه صفی اول را که سوارکار و تیرانداز کلانی بود در اصفهان سه جام را در پنج دور با تیر زده است.
ص: 32
مسجد شاه اصفهان
ص: 33
و به همانحال به پائین پرت میکردند یا آنکه سر از تن او جدا میساختند. این رسم هم از بین رفته است.
در دو انتهاي میدان دو حوض از سنگ سماق بوده که هنوز هم هست و لبریز از آب است. در جلو عالی قاپو بالغ بر صد توپ که
در جنگ جزیره هرمز غنیمت بهدست آمده بود در پشت دیواره چوبی جا دادند، این هم از بین رفته است، تنها چیز قدیمی که در
میدان مانده بود دو ستون مرمر علامت دروازه، بازي چوگان بود، این بازي را اعیان ایرانی دوست میداشتند این ورزش نیز به
.«1» مرگ طبیعی درگذشت
هنگام روز میدان پر از غرفه یا چادرهائی بوده که بر تیركها بند میکردند و در زیر آن خردهفروشان جنس خود را روي زمین در
صفحه 78 از 570
معرض فروش قرار میدادند.
در هنگام جشن تمام این چیزها را برمیچیدند شبانگاه معمولا میدان، محل بازیگري نقابپوشان، خیمهشببازي، عملیات
آکروباتها یا دستههاي قصهگو یا کشتیگیران یا دراویش یا جنگ خروس یا قوچ و خیمههاي زنان تبهکار بود، همه اینها از بین
رفته است مگر چند غرفه و دکان در انتهاي شمالی میدان.
نقارهخانه
در اینجا هنوز رواق بزرگی هست که دهلیزهاي طاقداري در کنار آن دیده میشود که به قیصریه یا بازار اصلی مربوط است. در
طاق عمده این بناي بلند آراسته که تصویر شاه اسماعیل یا شاه عباس را در میدان جنگ نشان میدهد نقارهخانه اصفهان واقع شده
است. در آنجا سحرگاه موسیقی گوش- خراشی براي بیدارباش اهل حرمخانه نواخته میشود و راجع به این موضوع
______________________________
1)- در این بازي هر طرف به تفاوت از پنج تا بیست نفر بودند. پیتر و دلاواله چگونگی بازي چوگان را که در قزوین به سال 1618 )
دیده بود شرح داده است. عبد الملک سامانی موقع بازي چوگان از اسب فروافتاد و جان داد. شاه صفی اول و شاه عباس ثانی در
این بازي مهارت بسیار داشتند. اوزلی شرح مبسوطی راجع به این بازي نوشته، ولی به خطا آنرا همان کریکت انگلستان یا گلف
اسکاتلند نام برده است.
ص: 34
در دالانهاي تحتانی که به میدان راه دارد مردم در حال نوشیدن چاي یا کشیدن قلیان دیده «1» در فصل تهران شرحی بیان کردم
میشوند.
شاه عباس با علاقه پدرانه فرمان داده بود که در همین محل ملاها براي سرگرمی، مردم را با وعظ و بیان موضوعات جدي مشغول
سازند. بر فراز طاق اصلی در محلی که هنوز معلوم است و با کاشیهاي جدید آراستهاند ساعت بزرگی نصب شده بود. (تاورنیه
براي شاه عباس ساخته بود و چون «2» آنرا ساعت خورشیدي خوانده است) و بنابر قول اولئاریوس صنعتگري انگلیسی به نام فستی
مخترع به دست یک ایرانی به قتل رسید ساعت بعد از مرگ او خراب شد. در بالاي ساعت هم زنگ ناقوس بزرگی بوده است که
در حاشیه آن نوشته شده بود:
و آن از عبادتگاه زنهاي پرتغالی در جزیره هرمز بهدست آمده بود. صداي آن زنگ « حضرت مریم مقدس در حق ما زنان دعا کن »
هیچگاه شنیده نشده بوده است.
صد سال پیش آنرا پائین کشیدند و براي توپسازي ذوب کردند. تا اوایل این قرن هم ساعت را در آنجا دیده بودند. اولیویه به سال
1796 آنرا دیده بود و در سال 1808 بوسیله حاجی محمد حسن امین الدوله بیگلربیگی اصفهان در عهد فتحعلی شاه بهعنوان تعمیر
گچکاري طاق برداشتهاند.
مسجد شیخ لطف اللّه
در جهت شرقی میدان، مسجد شیخ لطف اللّه واقع است که غالبا آنرا مسجد صدر العلماء اصفهان هم مینامند (شاردن صدر نوشته
است).
این مسجد در دوره جدید بهاندازه سابق محل توجه نیست اما گنبد آن کاشیکاري
______________________________
صفحه 79 از 570
1)- شاردن مینویسد هنگام طلوع آفتاب و نیمهشب هم مینواختهاند، سانسون نوشته است که ظهر و غروب و دو ساعت بعد از )
نیمهشب و در روزهاي عید هم تمام شب و روز. از یکی از اشعار سعدي استنباط میشود که در زمان او بامداد هم مینواختهاند:
مترجم لوبرن نام ادواتی را که در نقارهخانه بهکار میرفته - « تا نشنوي ز مسجد آدینه بانگ صبحیا از در سراي اتابک غریو کوس »
است ذکر نموده که هنوز تقریبا همان است شامل:
مینویسد: کرناها هشت پا طول داشته است. « ته و نوت » . دهل، شیپور، طبل، کرنا، نی، چنگ و سنج
میگویند این رسم از زمان اسکندر نیز در ایران بوده است.
Festi-(2)
ص: 35
نقش قدیم و میناکاري تقریبا سبک فلورانس دارد. قدري جلوتر یا در جنوب آن سابقا برجی بود که نویسندگان فرانسوي ایوان
ساعت مینامیدهاند یا دستگاهی بوده که هنرمندان اروپائی براي خوشآیند خاطر شاه عباس ساخته بودند و آن ساعتی مکانیکی با
پیکرهاي متحرك حیوانات بود که حالا اثري از آن نیست.
مسجد شاه
1613 به - در وسط ضلع جنوبی یا انتهاي تنگ میدان مسجد شاه اصفهان واقع شده است. آنجا در سابق جالیز بود و در سال 1612
175 لیره تمام شده است و از ، امر شاه عباس این مسجد را بنا کردهاند و اصلا هم به قصد مسجد جمعه بوده و با هزینهاي معادل 000
همان ابتداي کار مجللترین ساختمان اصفهان بهشمار میرفته است.
شاه صفی اول درهاي آنرا نقرهپوش نمود. در درون مسجد جامه خونین امام حسین (ع) و نسخه قرآن به خط امام رضا (ع)
نگاهداري میشده است.
چندینبار این مسجد را تعمیر کردهاند بهخصوص نادر شاه پس از یورش افغانها به این کار همت گماشت و بار دیگر بوسیله علی
مراد خان مرمت یافت. از حیاط داخلی ساختمان بسیار جالبتوجه این مسجد را که از خارج هم دیده میشود میتوان کاملا دید.
محور میدان شاه تقریبا شمالی و جنوبی است و معمار ناچار شده است که این محور را بهاندازه قابلملاحظهاي به سمت جنوب
غربی انحراف بدهد تا محراب در جهت مکه واقع شده باشد. این نظریه با وسایل معماري حاصل گردیده است از اینرو بنا در
عینحال که باعظمت است ساده مینماید. حیاط داخلی سنگفرش مرمر و حوض بزرگی در وسط براي وضو و غرفههائی دو طبقه
در اطراف دارد که زیور آن محدود به کتیبههائی با خط کوفی بر کاشیهاست به اینترتیب که کتیبه با خط سفید بر زمینه آبی
است.
غرفهها براي اقامت ملاها و وابستگان آنها ساخته شده است. در اطراف ایوان رفیع کاشیکاري و طاق بزرگی روي آن هست که به
محوطهاي راه دارد که
ص: 36
مسجد شاه اصفهان
ص: 37
گنبد کوتاهی بر آن است. تنها اروپائیانی که من اطلاع دارم علاوهبر حیاط، داخل مسجد را هم دیدهاند، جی. اس. باکینگهام در
سال 1816 و اي. فلاندن در سال 1840 بود. روبروي در ورودي ایوان سومی با منارههائی در طرفین هست که از آنجا وارد مسجد
اصلی میشوند که گنبد بزرگ بر رأس آن قرار دارد.
صفحه 80 از 570
سطح این گنبد با کاشیهاي نفیس شامل طرحهائی به رنگ کبود و سبز بر زمینهاي لاجوردي است که از آثار بسیار برجسته شهر
بهشمار میرود. در دو سمت مسجد حیاطهاي دیگر با حوض و رواقهاست که روز جمعه محل اجتماع عامه مردم است. سبک
آرایش این ساختمان ممتاز اگرچه مثل سایر بناهاي تاریخی ایران رو به ویرانی و زوال است باز از بناهاي عالی دوره صفویه
میباشد. مؤذنها هیچگاه چهار مناره مسجد را مورد استفاده قرار ندادهاند چون شهریاران گمان مینمودند که آنها از بالاي منار به
اسرار حرمخانه مجاور نظر اندازند، در عوض غرفه بیریخت و ناقص در رأس یکی از ایوانها ساخته شده است.
دروازه عالیقاپو
حال ما سمت غربی میدان را مورد توجه قرار میدهیم که مهمترین ساختمان آن در انتهاي جنوبی عمارتی بلند بهصورت معبري
طاقدار بزرگ مشرف به میدان و در جلو آن هم ایوان شاهی است که ستونهاي چوبی دارد و قسمت عقب آن عمارتی بلندتر و
سه طبقه واقع است.
اینجا تالار قصر همایونی است و رواق پائین آن به عالیقاپو (قاپی) (دروازه مقدس معروف است). این نام را نویسندگان مختلف،
متفاوت نوشتهاند بعضی میگویند اللّه قاپوست و از آن جهت چنین نامیده شده است که مکان مقدسی است و بعضی هم میگویند
علی قاپوست یعنی دروازه علی و روایتی هست که شاه عباس آنرا از روي نمونه بارگاه علی (ع) در نجف نزدیک فرات ساخته و
دستگاه قدیمی آن مزار را نیز جواهرنشان نموده است. معنی واقعی آن از قرار معلوم عالی قاپو یا دروازه عالی است. جنبه تبرك آن
از بین رفته، ولی هرکس که به زیر زنجیر عقب بنا که از تکه و پارههاي ندري پوشیده است برسد در پناه و بست خواهد بود
ص: 38
و احدي را نسبت به او امکان آزار نیست، اما در عهد صفویه این وضع تبرك قاطع و غیرقابل تردید بود. هیچکس حق نداشت از
آستانه عبور کند، پادشاه گاهی سواره از آنجا عبور میکرده است. همه کسانی که به حضور شاه میرسیدند هنگام ورود بر آستانه
بوسه میزدند و آنجا پناهگاه غیرقابل تجاوزي بود. فقط پادشاه میتوانست گناهکاري را از آنجا اخراج کند و این منظور را هم با
گرسنگی دادن مقصر انجام میداد.
رسم بر این است که تمام سفرا، عالی قاپو (قاپی) را سلام و تعظیم کنند و آن » : تاورنیه راجع به عالی قاپو توضیحاتی وافی داده است
به خاطر سنگ مرمر سفیدي است که به شکل پشت الاغ بجاي پله مورد استفاده است و میگویند در قدیم از عربستان موطن
حضرت علی (ع) آوردهاند. هروقت که شهریار جدیدي تاجگذاري میکند باید از بالاي این سنگ گام بردارد و اگر بر سبیل
.« سهلانگاري پاي او به سنگ اصابت کند چهار نگهبان که در آنجا آمادهاند پادشاه را برمیگردانند که آن کار را تکرار کند
استنباط میشود که آن سنگ مرمر در دروازه نبوده، بلکه در انتهاي معبري بوده که از عالی قاپو وارد میشدهاند « تهونوت » از قول
در تالار یا قسمت سرگشاده فوقانی که بر دروازه ستون چوبی استوار است و یک حوض سنگی در وسط آن قرار دارد پادشاه در »
نوروز سفرا را بار حضور میدهد و از آنجا بازي چوگان و مسابقه اسبسواري و جنگ حیوانات وحشی و سرگرمیهاي عامه را که
این بنا را وقتیکه من دیدم خالی بود و عمارت وامانده و فراموششدهاي مینمود. « در پائین برگزار میشود تماشا میکند
قصر
در اینجا سردر پیشآمدهترین قسمت قصر همایونی است. حیاطها و باغها و ایوانهاي متعدد مساحت بزرگی را فراگرفته که شاردن
محیط آنها را معادل چهار میل و نیم نوشته و آن در سراسر ضلع غربی میدان تا چهارباغ که مسافتی طولانی است امتداد داشته است.
در این قصر فعلا ظل السلطان حاکم
صفحه 81 از 570
ص: 39
اصفهان اقامت دارد. بعضی از حیاطهاي آنکه به میدان مربوط میشود به ادارات واگذار شده است و در غیاب شاهزاده، محل
ازدحام ارباب حاجت اعم از امور اداري یا قضائی میشود.
عالی قاپو و تالار آن
نقشهاي از سراسر آن محوطه و تقسیمات پیچیده و گیجکننده این محل آشکار میسازد و روشن خواهد نمود که چنانکه در
عمارات ایرانی مشهود است همه زیبائی به قسمت محدودي از بناها و تالارها اختصاص دارد و در سایر قسمتها اثري از هنر و
زیبائی نیست. در واقع تاورنیه بهطوريکه قبلا اشاره کردم حق داشت که رويهمرفته با نظر تحقیر به آن نگریسته، ولی چند
ساختمان این قصر پیوسته سزاوار ستایش و تحسین بوده و خواهد بود.
چهل ستون
معروفترین این بناها عمارت چهل ستون است که تالار عمده یا ایوان نخست در قصر بوده است و پادشاه در آنجا سفرا و وزیران
خود را بار عام میداده است. راجع به اصل این نام اختلاف نظر وجود داشته و چون قسمت
ص: 40
فوقانی آن فقط بر بیست ستون استوار است. شماره چهل را افرادي سهلانگار و خوشباور از سایه بیست ستون در حوض آبی که
جلو آن است اقتباس کردهاند، ولی من خیال کرده بودم که شاید روزگاري ایوان دیگري با بیست ستون در عقب و یا در کنار تالار
مرکزي قرار داشته و به من گفته بودند که بواسطه خرابی و تعمیراتی که سال پیش ( 1891 ) در آنجا میکردند آثار چنین بناي
اضافی اصلی پیدا شد.
از طرف دیگر هم من نه در سفرنامهها و نه در لوحههاي سیاحان پیشین اشارهاي دال بر وجود چنین ساختمانی ندیدهام بنابراین
تردیدي ندارم که این اسم ناشی از انعکاس ستونهاي بیستگانه در آب و حاکی از عظمت و اندازه معتنابه آن است. چون عنوان
چهل در ایران نیک متداول است مثلا تخت جمشید را چهلمنار گفتهاند و یا چهلچشمه و چهلدختران و چهلچراغ (که معمولا به
.«1» ( شمعدانهاي چند شاخهاي اروپائی اطلاق میشود
تالار در ته باغ وسیعی واقع است و جلو آن در وسط حوض است که وقتی که من دیدم آب نداشت. چند ردیف سیم در اطراف آن
بر تیرهاي بلند آبی و سبز رنگ علامت این بود که آن اواخر در آنجا چراغانی شده بود. سردروازههاي ورود به این محل با کلههاي
گاو و بزکوهی و از اینگونه حیوانات زینت یافته است.
چهلستون در اصل بوسیله شاه عباس بنا شد، اما به گفته کروزینسکی که در آن هنگام در ایران بود قسمت عمده ساختمان قدیمی
صد سال بعد در سلطنت شاه سلطان حسین دچار حریق شد و این پادشاه که به وجه کودکانهاي خرافاتپرست بود در خاموش
کردن آتش دخالتی ننمود به این دلیل که شعلههاي آتش علامت مشیت خداوندي بود. ولی پس از آنکه آتش کار خود را کرد،
وي به تعمیر آن پرداخت. این نکته که کسی از نویسندگان غیر از یک نفر متوجه آن نشده است علت اختلافی است که بین شرح
شاردن و تاورنیه قبل از پادشاهی شاه سلطان حسین با نوشتههاي بعدي وجود دارد.
______________________________
1)- به احتمال قوي هکاتو میلیا یا صد دروازه یونانیها نیز از همین قبیل است و میتوان چهل دزد علاء الدین را هم مثال آورد. )
ص: 41
چهلستون
صفحه 82 از 570
ص: 42
ایوان
این دستگاه شامل چهار طبقه است که مهمتر از همه، ایوان با ستونهاي چوبی است. سقف آن صاف و بسیار محکم است و بعضی
از تیرها، تنه کامل درخت چنار با هفت پا ضخامت و نتراشیده است و بیست ستون چوبی دارد که در چهار ردیف و هر ردیف سه
.«1» تا و دو ردیف هرکدام چهار تا قرار گرفته
ردیف بیرونی این ستونها در اصل پوشیده از قطعات کوچک آیینه بوده که الماسوار در بندهاي عمودي جا داده شده بود و
ردیفهاي درونی را با شیشهها بهصورت مارپیچ پوشانده بودند. تمام این روکارها در موقع مسافرت من به آنجا بتازگی برداشته
شده بود و ظاهرا براي تعمیر آن حسن سلیقه بهکار نرفته بهطوريکه به وجه غیر قابلجبرانی به جنبه هنري و زیبائی آن دستگاه لطمه
وارد آمده است. ستونهاي اصلی بر شیرهاي سنگی رو به سمت خارج و چهار ستون مرکزي سابقا در گوشههاي حوض مرمري
واقع بوده و شیرهاي حاشیه، آب از دهان خود در حوض میپاشیدهاند، اما حوض را پر کردهاند و شیرها را نیز با بیسلیقگی رنگ
کردهاند. دیوارهاي زیباي این ایوان که کرپورتر نغمهسرا در وصف درخشندگی آن شرحی نوشته بود.
پایههائی با مرمر سفید و الوان و مطلا روکوبی داشت، قسمت بالاي ستونها هم آیینهکاري شده بود و صنعتگران ایرانی حقا در این
رشته شهرت دارند. کلیه این تزئینات ممتاز که هنوز در ایوان تخت دیده میشود از دیوارهاي خود ایوان با نهایت بیرحمی بوسیله
قلمموي نقاش محو گردیده است و روي آنرا در عوض رنگ صورتی ملایم کشیدهاند، اگر من این آدم بیسلیقه را به چنگ
میآوردم با طیب خاطر سرش را در ظرف رنگ خود او فرومیبردم تا جان دهد.
تختگاه
در عقب ایوان بزرگ و وصل به آن در محلی قدري برجسته، شاهنشین واقع شده است که تخت در آنجا قرار داشت. تزئینات این
قسمت وقتیکه من دیدم هنوز سالم مانده بود. تابش درخشان تکههاي آئینه که بر تختهها تعبیه شده بود
______________________________
1)- با وجود این موریه، بینینگ و دیولافوا و همچنین شاردن عده ستونها را هیجده تا ذکر کردهاند و گمان میکنم دو ستون را )
که گچبري به سرستون اطاق تخت شاهی بر آن قرار دارد بهشمار نیاوردهاند. اندازه قسمتهاي مختلف به شرح ذیل است: ایوان 44
. یارد در 22 ، تالار شاه نشین 23 پادر 19 ، نگارخانه 80 پا در 40
ص: 43
و قطعات آیینه بر دیوارها و طاق مشبک شاهنشین جلوه فراوان داشت. در این محل در دو طرف عمارت اطاقهاي کوچکی هست
که مخصوص وزیران شاه بود.
نگارخانه
در عقب شاهنشین با سه در ارتباطی تالار بزرگی است که سراسر طول عمارت امتداد دارد و بر بالاي آن سه گنبد کمارتفاع هست
(لمسدن اندازه آنرا 75 در 45 پا نوشته است) و سراسر سطح دیوار آن با شش تابلو نقاشی سه تا در هر طرف آرایش یافته است.
پیترودلاواله وقتیکه راجع به تصاویر قصرهاي اصفهان در زمان شاه عباس اشاره میکند خاطرنشان میسازد که تصاویر مزبور
بهاندازهاي ناپسند نقاشی شده بود که شاه خیلی نگران مینمود که مبادا هنرمند اروپائی را در صورتی که کارش مورد علاقه
صفحه 83 از 570
همایونی واقع شده باشد و براي تهیه شمایل خصوصی سلطان آمده بود از دست بدهد باوجود این خردهگیري که بیمورد هم نیست
و ناشی از بیاطلاعی از میزان دید و مناظر و فقدان تناسب و خشکی کار است که در تمام صورتسازيهاي ایرانی مشاهده میشود
و شاید از لحاظ اروپائیان قرن هفدهم که پرورده مکتب رنسانس ایتالیا بودهاند بسیار هم زنندگی داشته، باز این تصاویر چهل ستون
هم از جهت هنري قابل ستایش و هم از لحاظ مدرك تاریخی پرارزش است و ما را راست به دربار شاه عباس بزرگوار و پادشاهان
پیش از او و جانشینهاي وي رهنمون میشوند. ما شاه را در میدان رزم و یا هنگام جشن و یا در حین تماشاي بازي چوگان مشاهده
میکنیم. سبیلهاي کشیده و چانهاي صاف و تراشیده و عمامه بزرگ سبک آرایشی بوده که دیرزمانی است از بین رفته است.
اسلحه و تجهیزات جنگاوران و آلات موسیقی و حرکات دقیق رقاصهها درهاي زمان کهن را به روي ما میگشاید و خود را در
جرگههاي بزم و سرور و یا رزم و پیکار در برابر شکوه و جلال شهریاران صفوي حاضر و ناظر مییابیم. در اینکه آیا تصاویر مزبور
همانهائی است که به فرمان پادشاهان آن دودمان نقش شده است و یا آنکه تصویر اصلی در آتشسوزي زمان شاه سلطان حسین
از بین رفته است و به دستور این سلطان از نو پرداختهاند شرح و بسطی دیده نمیشود، ولی بنابر آنچه شاردن نوشته لااقل چهار تا از
آن تصاویر خیلی
ص: 44
شبیه آنهائی است که وي در سال 1670 تعریف کرده البته غیر از تصویر نادر شاه که بعدا اضافه شده است.
تعریف
راجع به این تصاویر نیز توضیحات اشتباهآمیزي از ناحیه نویسندگان سابق دیدهام که خواهناخواه ناشی از اطلاعات ناقص تاریخی
ایشان توأم با مشاهدات سطحی بوده است. بر دیوار روبروي در ورود تصویر شاه اسماعیل در جنگ با جاننثاريهاي سلطان سلیمان
است که شاه دلاور با ضربتی رئیس جاننثاران را دو شقه میکند و قطرات خون از بدن سلطان فرومیریزد.
در پهلوي آن تصویر شاه طهماسب در هنگام پذیرائی از همایون شاه پناهنده هندي است و آن در سال 1543 است که دو شهریار
در شاهنشین چهار- زانو جلوس نموده و در پیرامون ایشان نغمهگران و نوازندگان سرگرم ترنماند و قراول و قوشبازان همایونی با
پرندگانی که بر مچ دارند فراایستادهاند و در جلو صحنه هم دو رقاصه که چندان چنگی به دل نمیزنند مشغول رقصاند.
صورتها کموبیش به اندازه طبیعی است. تصویر سومی بر دیوار غربی، صحنهایست که بیشتر دور از رسم و آئین مینماید. چهره
و همچنین ملازمان درباري است و ظاهرا مجلس بزم نیک گرم بوده، زیرا «1» مرکزي آن شاه عباس کبیر با عبد المحمد خان ازبک
شاه در طلب شراب پیاله خود را جلو آورده درحالیکه یکی از مهمانها در اثر مستی بر کف مجلس افتاده و جامی را سخت بر لب
گرفته و میگویند که آن تصویر به اللّه وردي خان سردار نامی شاه عباس که سرپرست کار برادران شرلی بوده بیشباهت نیست.
در دیوار مجاور سه صحنه دیگر دیده میشود در یکی از آنها شاه اسماعیل با لشکریان خود در گیرودار نبردي با دشمنان ازبک و
تاتار است. در پرده دومی شاه عباس ثانی مشغول پذیرائی از خلف سلطان سفیر مغول کبیر (هند) است و باز نغمهگران و نوازندگان
با دایره و قاشقک سرگرم رقصاند.
______________________________
1)- بانوشیل نوشته است سفیر عثمانی است. )
ص: 45
تصویر سومی نبرد بین نادر شاه و محمد شاه را (که بر فیل سفید سوار است) نشان میدهد، در همان نبردي که سرنوشت دهلی را
تعیین کرد. رنگها و تذهیب این تصویرها بسیار تازه و زنده مینماید. تصویري هم از شهریار فعلی بر طاق بین صحنه قدیمی اضافه
صفحه 84 از 570
کردهاند. قسمت تحتانی این تالار و دو اطاق مجاور را به رنگ سبز نامطبوعی آراستهاند، چهار بخاري هم در آنجا هست دو تا در
هر ضلع طولانیتر.
در سال گذشته ( 1891 ) نگارخانه را بهصورت گلخانه براي حفظ گل و نهال فراوان، درآورده بودند. اطاقهاي کوچکتر سابقا
در هریک از دو انتها با پنجره به خارج راه داشته و با عکس بانوان و آقایان فرنگی زمان شاه عباس آرایش یافته است. در گرداگرد
چهلستون گمان میکنم هنوز هم پردههاي زربفت و سوزنکاري براي جلوگیري از تابش آفتاب باشد. مونزي در سال 1866 و
مادام دیولافوا در 1881 ایوان چهلستون را کارگاه چادردوزي پرنس حاکم اصفهان یافته بودند از این قبیل کارها دیگر ترك شده
است. اخیرا، در سال 1891 شنیدهام که ظل السلطان در یکی از اطاقهاي کوچک براي دیدار اربابرجوع و دریافت عریضههاي
اتباع گرفتار خویش جلوس میکند.
عمارتها و ایوانها
را « سرپوشیده » از جمله بناهاي دیگر یا کاخها در محوطه قصر که در اینجا امکان شرح و بسط کامل آنها نیست میتوان نام بناي
کلیشهاي از آن در کتاب خود انتشار داده است) ذکر کرد: « کوست » (که
تالاري است که ستونهاي هشتضلعی آیینهکاري آن بر شانه مجسمههاي زنانی قرار گرفته که سر شیر در دست دارند و از دهان
آن به درون حوض آب فرو میریزد. دیگر عمارت اشرف که اشرف غارتگر افغان بنا کرده است و عمارت نو که امین الدوله به
فرمان فتحعلی شاه ساخته و چندین تصویر از شاه و خانواده او در آنجاست و دالان طولانی قسمتی از قصر که حالا براي امور اداري
اختصاص دارد.
هشتبهشت
در انتهاي غربی محوطه درباري که تا چهارباغ امتداد دارد باغها و عماراتی هست که چندان موردتوجه نیست یکی هشتبهشت که
ص: 46
بعضی از نویسندگان اشتباها آنرا به هشتباغ که در دو طرف خیابان چهارباغ واقع شده است نسبت دادهاند. این اسم را (که مثل
چهلستون بیشتر دال بر بزرگی و عظمت است) شاه سلیمان وقتیکه به سال 1670 این کاخ و باغ را ساخت بر آن نهاد و ابتدا باغ
بلبل نام داشت. بناي اصلی عمارتی است که در وسط محوطه وسیعی واقع گردیده، ازقرارمعلوم بناي باشکوهی بوده، زیرا در سال
1677 دکتر فرایر خوشبیان راجع به آن نوشته است:
محل دلپذیري است. بدونشک روزگاري بسیار عالی و مجلل بوده، ولی بطوريکه فعلا نیز هست قطعه گرانبهائی است. اقامتگاهی
تابستانی در وسط دو نهر آب دارد که در آن کشتی و قایق علامت پیکار دریائی دیده میشود.
در آنجا غاز و قو به انواع و اقسام هست. این مسکن تابستانی کاملا با مرمر صیقلی ساخته شده و طاق آنرا طلاکاري کردهاند و بر
دیوارها چهره قهرمانان آنها نقش گردیده است. حوض وسط بنا تمام از نقره است. بر ستونهاي آیینهکاري، تصویر و انعکاس قامت
انسان و نماي همه آن دستگاه دیده میشود. قبههاي نیمکره در سر چهار ستون است که تمام بنابر آن متکی است.
وقتی انسان در این » : حتی شاردن هم که کمتر تابع احساسات میشده. بیاندازه تحت تأثیر لطف و صفاي هشتبهشت واقع شده بود
محل (که بخصوص براي خوشیهاي عشقی ساخته شده است) به گردش میپردازد و از میان اطاقهاي خلوت و کنار و گوشه آن
میگذرد دل آدمی به اندازهاي آب میشود که صمیمانه باید گفت با تأسف از آنجا دور میشود. بدونشک هوا هم در ایجاد
چنین حالت شور و عشق بیاثر نیست، ولی قطعا این بناها هرچند که گاهی مثل کاخهاي مقوائی مینماید باز از قصرهاي مجلل ما
صفحه 85 از 570
.« باشکوهتر و دلپذیرتر است
این عمارت بعدا از شکوه و رونق افتاد، اما فتحعلی شاه آنرا تجدید بنا و تعمیر کرد و فرمان داد در تالار اصلی که گنبدي در وسط
دهلیزها با اطاقهاي کوچک
ص: 47
در گوشهها دارد او و درباریانش را در حالت جلوس رسمی و باز درحالیکه سوار بر اسب، شیري را با نیزه شکار میکند نقاشی
کردند.
یا استراچی جوانک خوشسیماي انگلیسی است. Sterji تصاویر معاصر دیگر که بر دیوارهاي مجاور هست یکی متعلق به استرجی
این تالار هفت پهلو که حالا از نظر افتاده و رو به ویرانی است گاهی بوسیله جناب حاکم در اختیار خارجیان محترم و نمایندگان
دولتهاي بیگانه گذاشته میشود و آن در باغی واقع شده است که درختان میوه و خیابانهاي مشجر به سرو و چنار دارد و مانند
دیگر باغهاي ایرانی در موسم بهار و تابستان بسیار زیبا است، اما در فصول دیگر سال جالبتوجه نیست.
نباید تصور کرد که این باغها به طرز و » : تاورنیه درباره باغهاي سلطنتی اصفهان حتی در عالیترین موقع شکوه آن گفته است
زیبائی باغهاي اروپا تأسیس و یا نگاهداري میشود، زیراکه فاقد حاشیه قشنگی مانند باغات اروپاست و گردشگاه گل آراستهاي
که در باغات ما دیده میشود ندارد، علف هرزه غالبا گلها را ضایع میکند. دلخوشی بیشتر به درختان میوه است که نوك چنبري
«. دارند و طوري دلپذیر میکارند که همواره مایه شکوه باغهاي ایرانی است
چهارباغ
اینک نظر خود را از قصر به خیابان بزرگ معطوف میسازیم که سابقا نیز نام آنرا ذکر و اشاره کردم که از مرکز شهر تا پل اللّه
وردي خان امتداد دارد. نام آن چهارباغ است که ربطی با اسم باغات اطراف آن ندارد، بلکه حاکی از آن است که سابقا در آن
محل چهار تاکستان بوده که شاه عباس به قیمت 9000 فرانک اجاره کرده بود تا راه ورود باشکوهی براي پایتخت خود ترتیب بدهد
و اکنون از تمام مناظر اصفهان رقتانگیزترین وضع منحط و نکبتبار را دارد.
در اینجا گذشته و حال آنرا شرح میدهم. در انتهاي بالا، عمارتی دو طبقه بوسیله دالان با حرمخانه قصر راه دارد تا بانوان حرمسرا
بتوانند بدون اینکه
ص: 48
دیده شوند از آنجا مناظر دلانگیز قسمت پائین را تماشا کنند. از درون نهرهاي سنگی آب از میان خیابان جاري بوده و چندین
آبشار باریک ایجاد کرده و آب به حوضهاي چندضلعی که در میدان بزرگ و یا چهارراهها بوده میریخته است. در حاشیه هر
خیابان درختان چنار کاشته و پیادهروها را براي عبورومرور مردم فرش کرده بودند سپس چند باغچه که گاهی بهصورت کشتزار و
یا گلستان بوده و باز در حاشیه خیابان پهلو ردیف جدید چنار و بین آنجا و دیوار، معبري هم براي اسب سواران.
عرض این خیابان فعلا 52 یارد است. در فواصل بین حوضها و معابر پیدرپی سکوهائی طاقدار یا طاقهاي سردري از درون دیوار
دیده میشود که به اقامتگاههاي شاهی یا اعیان در طرفین چهارباغ متصل میشود به نام باغ تخت، باغ بلبل، باغ شراب، باغ توت و باغ
دراویش و غیره بعضی از این رواقها نیز استراحتگاه عمومی و قهوهخانه بوده است که اهالی خوشمشرب اصفهان بعد از کار
هنگام عصر تمام کسانیکه مایه افتخار » : روزانه براي نوشیدن چاي و کشیدن قلیان در آنجا جمع میشدهاند چنانکه فرایر مینویسد
اصفهاناند در چهارباغ هواخوري میکردند و با همراهان در آنجا به گردش میپرداختند و از لحاظ تشخص و مردانگی با یکدیگر
.« همچشمی مینمودند
صفحه 86 از 570
در حاشیه خیابان نهر آب و مشرف به آن سردر خانههاي اعیان بود. این وصف اصفهان در دوره شکوه و جلال کامل آن بود، ولی
حالا چه تفاوت غمانگیزي که در آنجا دیده نمیشود! نهرها خالی اسب لبههاي سنگی آن شکسته و فروریخته است، باغچهها
خشک و بدمنظره است، درختان بیشاخه یا پژمرده را سربازان ظل السلطان براي گرم کردن قرارگاه خود بریدهاند، سکوهاي
اطراف خیابان از میان رفته و باغ به صورت بیابان درآمده است. حتی دو قرن انحطاط ممکن نبوده است شانزه لیزه پاریس یا اونتر
در لیندن برلن یا روتن رولندن را نصف این اندازه نکبتبار کند که خیابان شاه عباس دچار شده است. این خود نشانه وضع و حال
ایران کنونی است.
ص: 49
مدرسه شاه سلطان حسین
در قسمت بالاي چهارباغ سمت مشرق راسته بازاري بود سرپوشیده که تا میدان امتداد داشت این محل فعلا خالی و متروك است و
در همین سمت دروازه هشتبهشت واقع شده است و قدري جلوتر ساختمانی است «1» تا چندي پیش طویله غلامان ظل السلطان بود
که هنوز از مناظر ممتاز اصفهان محسوب میشود و آن مدرسه شاه سلطان حسین است که مدرسه نادر شاه هم نام دارد و بنابر قول
کروزینسکی درحدود سال 1710 بوسیله این پادشاه به منظور خانقاه دراویش ساخته شد.
این سیاح ژزوئیت لهستانی باز مینویسد که در اصلی آن تمام نقره بوده و شاید مقصود او ورقههاي سیمین بود که با آن در چوبین
را آراسته بودند. از زیر دالان سرپوشیده که سقف آن با شبکهها تزئین یافته، ما به رواق گنبددار میرسیم که در دو سمت آن
خردهفروشان میوه میفروشند از آنجا به حیاط اصلی مدرسه وارد میشوند که حوض درازي مملو از آب و چند باغچه و درختانی
سایهدار دارد.
در طرف راست، مسجد یا محل نماز واقع شده که دو منار در دو سمت و گنبدي در وسط دارد. در اضلاع دیگر سکوهاي طاقدار
هست و دو طبقه هم غرفه براي طلبه در گرداگرد حیاط. ولی بیشتر بواسطه آرایش دیوارهاست که این بناي ممتاز همواره
جلبتوجه میکند. بر پایههاي بنا روکوب سنگ مرمر یزد در سرتاسر دیده میشود و سایر قسمتها و سردرها همه با کاشیهاي
عالی و تختهکوبی زیبا و میناکاري به سبک اسلامی مستور شده است.
این مجللترین عمارت نیمه مخروبی بود که من در ایران دیدم و میگفتند باآنکه 160 اطاق دارد فقط 50 طلبه در آنجا زندگی
میکنند و موقوفات این مسجد رفتهرفته کاهش یافته و بیشتر آنرا هم دولت ضبط کرده است.
______________________________
1)- در اوایل قرن حاضر آشوبی در این بازار برخاسته بود، حاکم توپی بر دروازه آن گذاشت و به طرف داخل بازار شلیک کرد و )
هر که در آنجا بود کشته شد یا مفلوج و ازکارافتاده و عاجز.
این ترتیب با سبک متداول در میدان ترا فالکار (لندن) بیشباهت نیست.
ص: 50
مدرسه شاه سلطان حسین
مسجد جمعه
پیش از اینکه توجه خود را از اصفهان به ساحل شمالی رودخانه و قصبه جلفا معطوف سازیم جا دارد چند ساختمان دیگر را نیز نام
ببرم که در میان آنها مهمترین، مسجد جمعه است و میگویند در اصل بوسیله خلیفه عباسی المنصور (؟) در سال 755 میلادي بنا
صفحه 87 از 570
شده و تعمیر و تجدید ساختمان در عهد ملک شاه سلجوقی بوده و سپس شاه طهماسب و شاه عباس ثانی ارزش هنري واقعی آنرا
زایل ساخته و بعد از ساختن مسجد شاه از طرف شاه عباس کبیر در درجه دوم اهمیت افتاده، ولی هنوز از لحاظ مسجد مورد علاقه
اهل شهر، نیک برجسته و ممتاز است و همچنین میدان دیگر و کهنهتر که از راه بازار به آنجا میرسند.
ص: 51
بازار
بازار اصفهان بسیار ممتاز است و تا مسافت زیادي در جهات شمالی و شرقی میدان شاه امتداد دارد چند تا از راسته بازارها فعلا
خالی و یا نیمهمتروك است، ولی آنچه دایر است بعد از بازار کریم خان زند در شیراز که در آسیا عالی- ترین بهشمار میرود در
درجه دوم میباشد. زندگی شهري هنگام روز تماما در راستههاي شلوغ آن میگذرد و در آنجاست که تنوع لایزال شرقی بهنظر
میرسد و ازدحام افراد و حیوانات مانع حرکت و مایه حیرت است.
در راسته اصلی چندین حیاط یا کاروانسرا هست که پر از جنس است و در آن صداي ترازو و زنگ شتر و قاطر و بانگ فروشندگان
بیانقطاع بگوش میرسد. بازرگانان اروپائی مرکز کارشان در همینجا و یا عمارت کنار بازار است.
بارها من در جمع ایشان که سرگرم معامله و کشیدن قلیان و نوشیدن چاي بودند ناظر حرف و کار ایشان بودم.
تجارت
هرچند این شهر در حال انحطاط طبیعی است هنوز دومین مرکز تجارتی ایران و از اینجهت فقط تبریز بالاتر است. مشاهده علامات
یا ارقام تجارتی عدلهاي کالا که بر شتر و قاطر و الاغ حملونقل میشود هر فرد انگلیسی را خشنود میسازد و از طریق بازجوئی
هم دانسته خواهد شد که منچستر کماکان پارچههاي بازار اصفهان را تأمین میکند و اینکه این شهر حد نهائی کمال تفوق غیرقابل
انکار تجارت انگلستان است و این برتري نفوذ تجارتی، هم مورد اعتماد و هم رو به افزایش است و بهیچوجه در خطر کاهش
نیست.
این حقیقت بارز که عمدهترین تجارتخانهها در اصفهان نام و نشان بیگانه دارند، منظورم کمپانیهاي زیگلر و هولتز است، موجب
این سوءتفاهم شده است که تجارت اصفهان از دست بازرگانان انگلیس بیرون رفته است، این استنباط هیچ مبناي درستی ندارد.
این هر دو شرکت و همچنین کمپانی تجارتی خلیجفارس که در اصفهان نیز شعبه دارد تقریبا تمام تجارت ایشان با کالاي انگلیسی
است و همه نفع کسبوکار آنها مآلا عاید مؤسسات اقتصادي لانکاشیر
ص: 52
(ایالت مرکزي انگلستان) میگردد و به مناسبت همین اهمیت تجارتی اصفهان است که اخیرا لرد سالزبوري (وزیر خارجه بریتانیا)
«1» درصدد برآمده است که کنسولخانه انگلستان را در این شهر تأسیس کند و منتخب شایسته ایشان هم آقاي جی. آر. پریس
میباشد که چندین سال از مدیران اداره تلگراف هند و اروپا بوده و انتخابی بهتر از این امکان نداشته است.
واردات و صادرات
واردات اصفهان را که بیشتر از راه بوشهر میرسد بنابر میزان و مقدار آنها به چند طبقه ذیل تقسیم میتوان کرد: پارچههاي نخی
کموبیش تماما از منچستر و گلاسگو، اوراق مس از لندن، سرب و روي از هندوستان و جاوه، پارچههاي پشمی از آلمان و اتریش،
کلهقند از مارسی و هامبورگ، شکر خام از جاوه و جزیره موریس از طریق بمبئی، چاي از هند و جاوه و چین، شمع از انگلستان و
صفحه 88 از 570
هلند و مقداري هم از روسیه، ظرفهاي چینی از انگلستان، شیشه از اتریش، نفت و وسایل چاپ از روسیه.
بنابراین تا این تاریخ باارزشترین قسمت واردات از هند و یا انگلستان است و اگر این وضع درخشان مختل شود لابد ناشی از
کاهلی و اهمال خواهد بود.
صادرات که از لحاظ مقدار و ارزش خیلی کمتر از واردات است عبارت است از:
تریاك که قسمت عمده آن از ناحیه اصفهان بدست میآید و از 45000 صندوق با قیمت متوسط 70 تا 90 لیره هر صندوق همهساله
از این شهر صادر و سه چهارم آن به چین و یک چهارم به لندن حمل میشود. تنباکو و توتون محصولات سالانه آن در همه این
منطقه 60000 کیسه است و هر کیسه هم 100 تا 110 گیروانکه وزن دارد با ارزش 45000 لیره که 30000 کیسه از راه بوشهر به
مصر و سوریه، 20000 کیسه از طریق تبریز به اسلامبول و 10000 از بغداد صادر میشود.
فرشهائی که در ایالات فراهان و کردستان و خراسان و فارس بافته میشوند با ارزش معادل صد هزار لیره از سراسر ایران به
انگلستان و امریکا و فرانسه صادر
______________________________
Preece-(1)
ص: 53
12 گیروانکه) با قیمت نزدیک به 25000 لیره از راه بوشهر بیشتر به 1 / میشود. پنبه که از آن 50000 من شاه (هر من شاه مساوي 2
بمبئی و بادام به روسیه و هند و لندن صادر میشود و برنج براي مصرف داخلی است.
مقدار کلی تجارت را خود بازرگانان محلی برعهده دارند، اما معاملات کلی چنانکه باید اعتراف نمود بوسیله مؤسسات انگلیسی
صورت میپذیرد که فعالیت خوشآیند آنها در این منطقه جبران وضع راکدي است که در آسیاي مرکزي دیده میشود. مطالب
بیشتري راجع به تجارت را من به فصل آتی مختص این موضوع موکول میسازم.
مصنوعات
سابقا اصفهان بواسطه ساخت زره مشهور بود و هنوز هم به تقلید قدیم قدري ساخته میشود. قسمت عمدهاي از مصنوعات فعلی
آنجا همان است که از دیرباز به آن مناسبت شهرت داشته است و از آن جمله است ظروف قلمزده و برنجی شامل کوزه، سینی،
چراغ و زیورآلات (که بهنظر من خیلی بهتر از کار لکنهو و بنارس است) قلمدان و قاب آیینه و جلدسازي منقوش و شفاف و
ظروف سفالی که مستقیما از قدیم تقلید میشود و در مغازههاي اجناس قدیمه استانبول و گاهی نیز در عتیقهفروشیهاي لندن یافته
میشود.
اهالی و اخلاق آنها
از زمان هجوم افاغنه به این طرف و تیرگی عظیم روزگار اصفهان نظریات مبالغهآمیز و متضاد راجع به مقدار جمعیت این شهر اظهار
300 نفر نوشته است. ، مجموع آنرا 000 «1» کردهاند. در سال 1784 فریر- سووبوف
200 پائین آورد، ولی یک سال قبل از آن موریه این رقم را به دو برابر رسانید و بنابر ارقامی ، در 1810 سرجان ملکم آنرا به 000
که خود او دو سال بعد در 1811 قید کرد ارزش آمار پیشنهادي خود و تناسب آنرا با محاسبههاي معاصر پاك از بین برد، چون رقم
200 تن نوشت. شاید خود ایرانیان نیز این رقم آخري را قبول ، 60 را ذکر نمود. اوزلی که عضو همان هیأت بود آنرا 000 ،000
دارند، درصورتیکه مقامات
صفحه 89 از 570
______________________________
Ferrieres -Sauveboeuf-(1)
ص: 54
80 بیشتر محسوب نمیدارند هرچند که اصفهان در این اواخر بدون تردید تجدید حیات نموده و ، 70 تا 000 ، صالح حداکثر از 000
به کار و تلاش افتاده است.
اصفهانیها در میان هموطنان خود شهرت چندان مطلوبی ندارند و برخی از آنها به جبن و بدخواهی شهرت یافتهاند و از دروغ و
ناراستی پروا نمیکنند.
و بیش از اندازه نسبت به شهر خود و به خودشان در غرور افتادهاند، خست و خشک- دستی آنها در کسب و معاش با این حکایت
مبالغهآمیز تا اندازهاي فاش میشود که براي سرجان ملکم نقل کردهاند که: کاسب اصفهانی پنیرش را در شیشه میریزد و نان خود
را بر بدنه، شیشه میمالد تا لذیذ شود. علاوهبر جبن و ترس به آشوب- گري نیز شهرت یافتهاند. لوطیهاي اصفهان را حقا
کلانترین افراد فتنهانگیز میشمارند.
هیأت روحانی
اصفهان از جمله شهرهائی است که روح تعصب بیمدارا در زمینه مذهبی سخت در آنجا قوي است و یا ممکن است چنین حالت
روحی را زود برانگیخت. قربانی این جریان هم معمولا یهودیاناند که در این شهر زندگانی حقیري دارند و همچنین بابیها که
نفراتشان در تزاید است و غالبا در معرض اعتراض مقامات روحانیاند و تا اندازه کمتري ارامنه و عیسویان نیز ناچارند در رفتار خود
محتاط باشند. غرور و جبروت ملاها از زمانیکه ظل السلطان (بهطوريکه در فصل سابق اشاره کردم) اقتدار خود را از دست داده
است دوچندان شده است.
هنگامیکه حضرت والا در اوج قدرت بود هیأت روحانی مانعی در جلو خود داشتند، ولی وي حالا در این وضع و حال محدود
خویش گاهی حتی ناگزیر میشود که مشمول حمایت ایشان واقع شود و به تحبیب این حضرات که روزگاري نسبت به آنها اظهار
نفرت میکرد مبادرت ورزد. از این بابت اختلاف تامی بین اصفهان چند سال پیش و حکومتنشین فعلی دیده میشود.
این شهر سابقا کرسی شاهزاده بااقتداري بود که در درگاه شهریاري نفوذ و موقع و منزلتی مبتنی بر نیروي نظامی داشت. اکنون وي
بهصورت حاکم
ص: 55
عادي ایالتی درآمده است که وضع زیاد مصونی هم ندارد و همه نفوذ و افراد لشکري را از او گرفتهاند. این جریان نمونه جالب
توجهی از وضع و حال بیقاعده و عاري از اعتبار آن ملک و دیار است.
قشون
سابقا اشاره نمودم که ظل السلطان در اوج قدرت خود لشکري شامل 21000 نفر داشت و نسبت به این نفرات و کارآموزي ایشان
توجه سرشاري مینمود و آنها را به اونیفرمهاي متعدد خارجی درآورده بود و در حین رژه این افراد را غالبا به رخ اجانب میکشید.
شخصی به نام کریم خان با عنوان میرپنج فرمانده سواره نظام ظل السلطان بود که حالا با کسادي کار اربابش بازار او هم از رونق و
اعتبار افتاده است. درحالحاضر فقط 400 تا 500 نفر سوار آمادهاند، ولی در سربازخانهها و انبارها که از تدارکات جنگی انباشته
شده بود براي 1000 نفر سوار و 10000 سرباز پیاده اسلحه فراهم است. سیاست ظل السلطان که با شیوه خیانتباري ایلخان بختیاري
صفحه 90 از 570
را کشت آن دستههاي مددکار نیرومند را پاك از خود روگردان ساخته، همان نفراتی که یک زمامدار باتدبیر و بلندپرواز ایالات
مرکزي از قدرت و کمک آنها بینیاز نیست.
زندهرود
در جنوب اصفهان زندهرود یا زایندهرود واقع است که شهر را از قراء متعدد سابق که فعلا فقط بخش ارمنینشین جلفا باقی مانده
است جدا میسازد. در فصل دیگري من مسیر این رودخانه را تا سرچشمه آن در کوهستانات بختیاري پیگیري خواهم کرد. این
رود که در مجراي قسمت بالا بسیار سریع است وقتیکه به بلوك لنجان در جنوب غربی اصفهان میرسد به نهرهاي متعدد تقسیم و
از آنجا آب آن جهت آبیاري از هرسو جاري میشود، ولی هنگامیکه جریان به پلهاي پلهدار شهر میرسد باآنکه در موسم بهار
سرشار از آب و طغیانی است در دیگر فصلها بهصورت جریانی باریک یا حوضچههاي مجزا تبدیل میشود.
در پائین اصفهان نواحی براآن و رودشت را که میزان آب با سدهاي علیقلی خان و مارون یا مارنون تنظیم مییابد سیراب و
حاصلخیز میسازد و قدري دورتر آب اضافی در باتلاق گاوخونی به هدر میرود.
ص: 56
پل مارنون
زاینده رود در اصفهان پنج پل دارد که قدمت و نوع ساختمان آنها متفاوت است. در قسمت بالاي رودخانه و قدیمترین پلها
و شاه طهماسب که از سال 1523 تا 1575 پادشاهی نموده آنرا ساخته و بدین ترتیب جریان آب را به قریه «1» مارنون است
مسلماننشین مارنون واقع در مغرب جلفا برگردانده است.
این پل آجري است و داراي طاقهائی به اندازه و شکلهاي مختلف است که بر پایههاي سنگی بدتراشی واقع گردیده است و شهر
طوري کنارههاي آنرا فرا- گرفته که دیگر زیاد مورد استفاده نیست. ارامنه آنرا پل سرفراز مینامند و ساختمان آنرا به یکی از
همنژادهاي خود نسبت میدهند.
پل علی (اللّه) وردي خان
از جانب شرقی ابتدا پل معروف اللّه وردي (سردار شاه عباس) واقع شده است که پل جلفا و پل چهارباغ نامیده میشود، زیراکه از
ابتداي این خیابان تا ساحل جنوبی رودخانه امتداد دارد. این بناي زیبا که با وجود مرور زمان باز بزرگی و مشخصات آن سالم مانده
است ارزش آنرا دارد که براي دیدنش به اصفهان رفت، هرچند که احتمالا از کسی هم انتظار نمیرود که براي دیدن شاید
باشکوهترین پل جهان چنین کاري بکند.
از خیابان بوسیله پیادهرو که با سنگ، فرش شده است به پل میرسند.
ورود به پل هم در انتهاي شمالی از زیر راهرو طاقداري است، طول کامل آن 388 یارد و عرضش 30 پاست. در طرفین آن معبر
باریکی است طاقدار که دو پا و نیم عرض آن است و در سراسر طول پل دیده میشود. دیوار خارجی از زیر طاقها به معبر اصلی
مربوط است و این طاقها بالغ بر نودتا است و منظره خارجی پل را تشکیل میدهند.
در چند نقطه هم این دهلیز به شکل محوطه وسیعی درمیآید که اصلا با تصاویر بیتناسبی از پیکره شاه عباس ثانی آرایش یافته
بود. بهعلاوه بوسیله
______________________________
صفحه 91 از 570
1)- کمپفر آنرا مرنیان نامیده، شاردن مانون و کروزینسکی پل عباسآباد نامیده که بنابه قول شاردن یکی از عالیترین قراء )
اصفهان قدیم بوده شامل 2000 خانوار 120 مسجد و 190 حمام و 240 کاروانسرا و مدرسه و مسکن مهاجرانی که شاه عباس از
تبریز انتقال داده بود.
ص: 57
پلههاي برج که در گوشههاي پل است میتوان به طبقه فوقانی رفت که حالا سیم تلگراف جلفا را از آنجا کشیدهاند. سابقا در فصل
گرما آنجا گردشگاه بود.
پلههاي مشابهی نیز بر پایههاي پل به طبقه زیرین که قدري از کف رودخانه بلندتر است منتهی میشود و معبر طاقداري در سراسر
درازي پل هست و بر کف رودخانه سنگهاي بزرگ جهت تسهیل عبورومرور قرار دادهاند.
باید این نکته را هم خاطرنشان سازم که قسمت فوقانی پل آجري است و برجها و طبقه تحتانی از سنگ ساخته شده است. وقتیکه
من در دسامبر (آذر) آنجا را دیدم از میان دهانهها و کناره رودخانه آب جریان داشت و روي ریگهاي سراسر رودخانه پارچههاي
نخی و چیت را که مرد و زن در حوضچهها میشستند براي خشک شدن پهن کرده بودند.
پل اللّه وردیخان
هزار جریب
سابقا در آن طرف همین رودخانه خیابان دیگري بود که در واقع دنباله چهارباغ بهشمار میرفت مجموع طول سه قسمت را کمپفر
به شرح ذیل نوشته است: چهارباغ 1620 یارد، پل 490 یارد، خیابان جنوبی پل
ص: 58
طرح این خیابان مثل چهارباغ بود و ردیف درختان در فواصل معین قرار .«1» 2200 یارد جمعا 4301 یارد یا تقریبا دو میل و نیم
گرفته که تا حوض بزرگ امتداد داشت در دو سمت آن قصرها و عمارات شاهزادگان و اعیان بوده و در قسمتی از آن محوطهاي
وجود داشت. «2» سلطنتی به نام هزار جریب
این تفرجگاه وسیع شامل زمینهاي پست و بلند بود که بر تخته سنگها یکی بعد از دیگري ساخته شده بود و داراي گردشگاه و
نهر آب بود و از املاك شاهی بهشمار میرفت ولی از قرار معلوم عامه هم میتوانستند به آنجا بروند.
محوطه آن حدود شکارگاه مخصوص بوده و در کتاب اولئاریوس خوانده میشود که پادشاه در آنجا شکار گورخر میکرده است.
از هزار جریب هیچ اثري باقی نمانده است و خیابان جنوبی هم خرابتر از چهارباغ و عاجزانه حاکی از فر و شکوه بربادرفته گذشته
است.
پل جوبی
از رودخانه عبورومرور میشده است و آن پل «3» سیصد یارد پائینتر از پل جلفا و با همین فاصله تا پل خواجو بوسیله پل جوبی
ساده با چهارده طاق یکریخت و معبري براي بردن آب به قصر هفتدست واقع در ساحل جنوبی رودخانه ساخته شده بود. ریشه
این نام جو یا جوب یعنی مجراي آب بوده و آن در جوار پلهاي باشکوه طرفین قابل اعتنا نمینموده است.
هفت دستگاه و آیینه خانه
نام داشته، زیراکه زردشتیها در آنجا اقامت داشتند. اما شاه عباس دول آن ناحیه را «4» حومه کرانه جنوبی آنجا در سابق گبرستان
صفحه 92 از 570
از سکنه خالی و به اقامتگاه سلطانی مبدل ساخت و سعادتآباد نامید و حرمخانه او شد. ساحل رودخانه از پل خواجو به بالا پر از
باغات بوده است و با ساختن سد
______________________________
2045 +540 +1751 - 1)- اندازههائی که لوبرن ذکر نموده زیاد تفاوت ندارد: یارد 4336 )
2)- جریب مقیاس ارضی برابر با 1000 تا 1055 یارد مربع است، ولی جمع 1000 نمودن رقمی بوده و در واقع حاکی از وسعت )
حقیقی بهشمار نمیرفته است.
3)- پرایس آنرا پل چوب و بینینگ پل جولی نوشته است بسیاري از نویسندگان اصلا اعتنائی به وجود آن ننمودهاند و آنرا پل )
سعادتآباد هم گفتهاند چون از این پل به آن محل میرفتهاند.
4)- قبرستان تخت فولاد؟. مترجم. )
ص: 59
در حدود پائینتر، شاه خوش داشت که رودخانه را بهصورت دریاچه تا جلو تالار که همان آیینه خانه معروف بود تبدیل کند و در
این دریاچه مصنوعی با زنان حرمسرا در قایق به گردش میپرداخت و هنگام شب آنجا را به طرز باشکوهی چراغانی میکردند.
اقامتگاه اصلی حرم، هفت دست (دستگاه) نام داشت. در همین محل سر هارفردجونز و سرگور اوزلی با هیأتهاي خود در سالهاي
1810 و 1811 پذیرائی شدند و بعدا نیز از مهمانان ممتاز دیگري پذیرائی کردند. در یکی از اطاقهاي طبقه زیرین هفت دست که با
مرمرهاي تبریز روکوب شده بود و حوضی مرمري داشت فتحعلی شاه در سال 1834 وفات کرد و از آن پس دیگر نسبت به این
محل توجهی نشده است. در موقع بازدید این جانب چنین مینمود که سالیان دراز متروك افتاده است.
در جوار هفت دستگاه تالاري هست شبیه به ایوان چهلستون، آنجا آیینهخانه نام دارد. به مناسبت آیینهکاري که بر ستونها و
دیوارهاي آن کرده بودند و حالت تابندگی خاصی به آن محل میداده و تالار هم بر دوازده ستون چوبی استوار بود که قسمت
داخلی هر ستون بر هیکل شیر مرمري قرار داشت، در وسط حوض بود و شاهنشین در عقب آن که به طاقهائی مربوط میگردید که
روزگاري با تصاویر شاه عباس و زنان چرکسی وي مزین بود.
دیوارهاي تحتانی هم با مرمر روکاري شده بود و بر آن با خط زرین تصاویر گل و پرندگان را نقش کرده بودند. در باغ عقب این
واقع بود و آن از آن نوع ساختمانی بود که ایرانیان کلاه فرنگی مینامند شبیه به لبه کلاهی که بعضی از همراهان « نمکدان » عمارت
سرگور اوزلی بر سر داشتند. چنین بهنظر میرسد که در هشتاد سال اخیر هیچگونه اقدامی براي جلوگیري از انهدام تدریجی این بنا
که روزگاري بسیار دلپذیر بوده معمول نشده است. عمارت نمکدان را چون قدري خراب شده بود فروریختهاند و آیینه خانه نیز
روزهاي واپسین عمر خود را میگذراند،
ص: 60
آیینه خانه
زیرا که پیادهروهاي آن همه در هم شکسته و زیورهاي عمارت تماما وارفته و اطاقها پیدرپی ویران شده و آن محل بهصورت
سراي بیخانمانها و هدف هرکس که دشمن علم و دانش باشد و هوس خراب کردنش را بنماید درآمده است. در ضلع شرقی و
نزدیک این محوطه تک درخت کاجی پابرجاست که تنها یادگار آن روزگار عیش و خوشی است و گوئی این درخت در ماتم
عظمت بربادرفته و در مراسم تشییع، بر آن صحنه نگران و لرزان است.
پل خواجو
صفحه 93 از 570
قدري پائینتر از آیینه خانه دومین پل تاریخی عهد صفوي است و آنرا گاهی پل خواجو مینامند به اسم محله شهر با همین نام و یا
پل بابارکن به اسم درویش مشهوري رکن الدوله نام که در قبرستان مجاور مدفون است و پل گبر (به گفته کروزینسکی) چون از
آنجا به حومه گبرستان میرفتهاند و شاه عباس دوم این پل را مختص عبورومرور ایشان ساخته بود و پل حسنآباد، زیرا که به بازار
شهر داراي همین نام منتهی میگردیده.
یکی از حکام زمان فتحعلی شاه به تعمیر آن پرداخته و شبیه چهارباغ خیابانی از جلو پل تا شهر ساخته بود. پل خواجو از پل اللّه
وردي خان کوتاهتر
ص: 61
است فقط 154 پا طول دارد و این وضع به مناسبت بستر رودخانه است که در این جا از تخته سنگی میگذرد. این بنا در واقع پلی
است که بر سدي ساختهاند و سد هم با تودههاي سنگی بسیار محکم بنا شده بود و دهنههاي باریکی دارد که بدان وسیله آب
رودخانه تابع نظم و قاعده میشود.
این ساختمان بزرگ از سمت خارج شکسته مینماید و سنگها بهصورت پلکان تا بستر رودخانه چیده شده و بر سکو یا سدّ بیست
و چهار طاق عمده پل قرار گرفته است که آجري است و از مشخصات عمده سمت خارجی آن چهار ساختمان شش گوشهاي دو
طبقه است که هرکدام در گوشهاي از پل و دو ساختمان دیگر به همین شکل در وسط است که بر بام از دو بنا که در جهت غربی
است طبقه سومی افزودهاند و مثل پل جلفا در پائین آن پاساژهائی است و از بالاي سد هم در سراسر پل معبري واقع است و از
دهانههاي پیدرپی بوسیله پلههاي سنگی که با عمق شش پا در خاك فرورفته است عبورومرور میشود.
معبر اصلی پل هم که بیست و چهار پا پهنا و دالانی هم در دو طرف دارد به ساختمان (کلاهفرنگی) شش گوشهاي مربوط است و با
غرفههائی به طرف خارج راه دارد، بالاخره در رأس پل نیز معبري هست که سابقا با دو ردیف نرده محدود شده بود. ساختمان در
اصل با تصاویر و طلاکاري زینت یافته بود و با صفحاتی کتیبهدار و با تزئینات سبک عامیانه است و غرفهها با کاشیهاي جدید
مفروش است.
این پل در سابق موقع شب گردشگاه محبوبی بهشمار میرفته و داشهاي اصفهان در آنجا بالا و پائین قدم میزدند و یا در زیر غرفه
رو به رودخانه چپق میکشیدند. حالا آنجا کموبیش خلوت و خالی است مگر در موقع بهار که بواسطه ذوب شدن برف کوهستان
مجراي باریک به جریان آب تند و فراوان مبدل میشود و اهالی در طاقهاي پل جمع میشوند و جریان و فوران آب را تماشا
میکنند و آن از اعیاد سالانه شهر اصفهان است. در دو سمت پل خواجو نظیر ورودیه پل بزرگ، خیابانهاي مشجري بوده است،
ولی این خیابانها نیز دیگر وضع بهتري ندارند.
ص: 62
پل خواجو
ص: 63
پل شهرستان
دورافتادهترین پل اصفهان که تا شهر جدید چند میل فاصله دارد پل شهرستان است که به دهی با همین نام منتهی میشود. در این
دهکده مناره بسیار بلندي هست، اما رويهمرفته محلی ویرانه است در صورتی که سابقا یکی از دو محله معتبر شهر و اقامتگاه افراد
سرشناسی بود. ساختمان این پل آجري است و شاید از پایهها و جرزها که سنگی است قدیمتر باشد.
جلفا
صفحه 94 از 570
جلفا
در جنوب زایندهرود و قدري در جهت غربی پل چهارباغ قصبه جلفا واقع است که روزگاري محل بسیار پرجمعیت بوده و هنوز
جاي جالب توجهی است از آن جهت که مسکن کلنی مسیحی است که تاریخ تقریبا سیصد ساله دارند و هم به این مناسبت که
اقامتگاه اروپائیانی است که به قصد کسب و تجارت یا دلایل دیگر در اصفهان زندگی میکنند و یکی از صحنههاي خدمت هیأتی
مذهبی از کشور خود ماست. بعد از عبور از پل بزرگ در سمت راست وارد کوچه- هاي پرپیچوخم حیرتآوري میشویم که غالبا
با در چوبی و بنبست است و آن حاکی از دورانی است که امن و امان کمتر بوده است و گاهی از زیر معابر طاقدار عبور میکنیم.
گودالهاي باریکی در حاشیه کوچههاست که یک ردیف درختان بید یا تبریزي دارد و در کنار آن گذرگاه تنگ و محدودي
وصل به جوي آب یا فاضلآب است.
خیابان عمده یا بولوار جلفا دو ردیف درخت دارد، اما در زمستان هیچ جالبتوجه نیست (هرچند که بانو بیشاپ راجع به فصل بهار
آنجا حکم دیگري کرده است) در آنجا همه چیز تنگ و باریک و ریز مینماید. خانهها با دیوارهاي بلند و تیره گلی است که فقط
یک در و دالان دارد. به نظر من زندگانی در جلفا مقید و قفسوار و محدود و بسیار تحمل ناپذیر بوده به حدي که رفتن حتی به
اصفهان خراب موجب انبساط خاطر میگردیده، وضع و قیافه اهالی جلفا با سکنه عادي دیگر شهرهاي ایران تفاوت بارز دارد، زیرا
که بهجاي چادرهاي کبود معمولی و یا حجاب متداول زنان ایران، شال سفید روي جامه قرمز بر قامت زن ارمنی
ص: 64
جلب توجه میکند و همچنین چشم و ابروهاي سیاه آنها از بالاي پارچه سفید کتانی که چانه و دهان ایشان را میپوشاند و به
قسمت تحتانی بینی تنگ بسته است.
در کمر، کمربند پهن دارند که با ورقههاي نقره آرایش یافته است. مثل این است که باغداري در جلفا رونق فراوان دارد، چون در
کوچهها دستهدسته سبزيجات براي فروش عرضه شده بود، میوه نیز ارزان و عالی بود.
تاریخ
و هم نخستین سکنه جلفا هر دو از محلی با همین عنوان بر ساحل ارس در آذربایجان گرفته شده است. «1» واضح است که هم نام
شاه عباس در پیروي از سیاست کوچ دادن اجباري خود در سال 1604 چندین هزار خانواده ارمنی را از آنجا به پایتخت جدید انتقال
و از لحاظ خشنودي نسبی آنها اجازه داد که کماکان نام اجدادي خود را بهکار برند. این تدبیر او را بعضیها به این علاقه نسبت
دادند که لشکر عثمانی را از مرکز عمده تأمین مایحتاج خود محروم کرده باشد، اما گویا بیشتر این کار ناشی از اعتمادي بود که
شهریار صفوي به رویه صرفهجوئی و استعداد تجارتی عیسویان داشته تا اتباع وي در اصفهان نمونه کار و استعداد ارامنه را سرمشق
قرار بدهند. شاردن از جلفاي قدیم و جدید که یکی مهاجر- نشین شاه عباس اول و دیگري شاه عباس دوم بوده یاد کرده، ولی
استنباط من این است که جلفاي جدید بیشتر ناظر بر خیابانهاي تازه و عمارات بوده نه تصور شهري جدید که من راجع به آن هیچ
اثر و شاهدي نیافتهام.
در اثر تشویق سلطانی که نسبت به آنها امتیازات بسیار قائل شده بود و از قید بندگی معاف فرموده و حق آزادي عبادت کیش
خویش به آنها داده بود و انتصاب یک کلانتر از همنژادهاي خود ایشان و وام بدون بهره بدانها، جلفا بزودي قصبهاي مرفه و
پرجمعیت شد. در موقع مسافرت هربرت به آنجا ( 1627 ) سکنه آن به 10000 نفر رسیده بود. جلفا در زمان شاردن 3400 خانه و
30000 _ _____________________________
صفحه 95 از 570
1)- بعضی از نویسندگان ایرانی آنرا جولاهیه یعنی محل بافندگان قلمداد کردهاند و به همین نام در مدارك دولتی غالبا دیده )
میشود و همچنین میگویند که در اصل نیز قبل از اینکه ارامنه به آنجا کوچ کنند همین اسم را داشته است. اما در تاریخ اثر و
مدرکی در اینباره نیست.
ص: 65
و یک دیر و یک کانون راهبهها با سی تن زن «1» نفر جمعیت (فرایر در همان موقع 6000 خانوار نوشته بود). بیش از دوازده کلیسا
بیوه یا دختر زشت و بیریخت و 100 تا 120 کشیش داشت.
ژزوئیتها نیز در آنجا دستگاهی فراهم ساختند (خرابه کلیساي آنها هنوز دیده میشود) آنها به سال 1645 به رهبري باباریگوردي با
نامهاي از جانب پاپ و سلطان فرانسه وارد شدند. تا چندي رفاه آن کوچنشین تام و تمام بود هرچند که پادشاهان آخري صفویه که
توجه دیرین این خاندان را نسبت به ارامنه نداشتند بر مالیات قصبه جلفا افزودند، شاه سلیمان اولین پادشاهی بود که به ارامنه آزار
رسانید و به آنها بیش از اندازه مالیات تحمیل کرد.
در دوره شاه سلطان حسین که پادشاهی متعصب و ریاکار بود وضع جلفا به مراتب بدتر شد و به وضع کردن قانون منجر گردید که
هرگاه مسلمانی یک تن ارمنی را کشته باشد میبایستی فقط یک پیمانه گندم به بازماندگان مقتول بدهد.
در موقع تهاجم افاغنه و پس از آن اهالی جلفا صدمه بسیار دیدند، اما سختترین روزگار آنها دوره نادر شاه بود، چون وي به
ارامنه نسبتهاي ناروا داد که موقع محاصره اصفهان آنها به افغانها روي کرده بودند. از اینرو مجازاتهاي شدید درباره ایشان
مقرر داشت و مالیات سنگینی تحمیل کرد و از عبادت آنها جلوگیري نمود و از حقوق اجتماعی محروم ساخت.
پس همین که خبر مرگ نادر شایع شد ارامنه دستهدسته به گرجستان و هندوستان و بغداد فرار کردند و عده آنها به حدي کاهش
یافت که دیگر تجدید وضع سابق میسر نگردید. اولیویه در سال 1796 نوشت که آنها 800 خانوار بودند، موریه و اوزلی 300 تا 400
500 خانوار - خانوار، مارتین در 1812
______________________________
1)- تأسیس کلیساهاي عمده آنجا به ترتیب ذیل اتفاق افتاد: کلیساي سن ژوزف در سال 1605 ، سن استفن در 1691 سنجان )
1695 . در سن جرج دیگر عبادتی معمول نمیشود، ولی زیارتگاه عدهاي است به مناسبت وجود سنگهائی که معجزهآساست
عبادت در جلو آن کلیسا را مایه برکتی براي بیماران میشمارند.
ص: 66
3000 نفر سکنه و اسمید در - در سال 1861 «1» 5000 خانوار، اوسهر - و کرپورتر در 1818 نوشت 300 خانوار. لمسدن در 1820
1874 بالغ بر 500 خانوار و به من اظهار کردند جمع سکنه جلفا 2500 نفر است که هشتاد درصد ایشان ارامنهاند.
جماعت ارامنه
جمعیت جلفا درواقع به چهار دسته متفاوت تقسیم میشود:
-1 ارامنه خاص که قسمت عمده سکنه آنجا بهشمار میروند، 2- ارامنه متحد یا کاتولیک که فرقه محدودي است، 3- دسته وابسته
به کلیساي انگلستان، 4- بازرگانان اروپائی و مأموران اداره تلگراف (هند و اروپا). اینک خلاصهاي از وضع و حال هرکدام در
اینجا ذکر میشود:
ارامنه خاص تابع احکام و اجتهاد اسقف خود میباشند که از اچمیازین اعزام میگردد. وي در ساختمانی که سابقا دیر بود اقامت
دارد و وصل به کلیساي بزرگ است. در جوار اقامتگاه او خانه زنان راهبه است که تاریخچه ماجراآمیزي دارد و مسکن عدهاي از
صفحه 96 از 570
زنان پیر است که از مریضان عیادت میکنند و درس میدهند و جوراب میبافند. افراد ذکور جوانتر و برناتر ایشان راه هندوستان و
جاوه و دیگر کشورهاي مشرق پیش میگیرند و در آن نقاط بواسطه کسب و تجارت سودمند علاقه بازگشت به وطن قبلی خود را
درنتیجه عده وارفتهاي در جلفا باقی ماندهاند و درحالیکه عدهاي از آنها به کار نجاري و باغبانی ،«2» پاك از دست میدهند
سرگرماند بعضی دیگر به کسب و پیشهاي پرداختهاند که در ایران قدر و احترام چندانی ندارد مانند: شرابسازي آن هم براي افراد
ایرانی که در پنهانی آنرا میخورند و در مخفی داشتن آن میکوشند.
دکتر ویلز که چندین سال در جلفا زندگی کرده بود از ارامنه آنجا به هیچوجه تمجید نمیکند. کار میخوارگی به آن پایه رواج
داشته که آشپز او شبی
______________________________
Ossher-(1)
1335 و باز در دوره خدمتم، در سفارت ایران در جاکارتا - 2)- در حین مأموریت خود در هند (سرکنسولی بمبئی) به سال 1332 )
1344 ) با این افراد مهاجرین یا بازماندگان ایشان برخورد داشتم که بواسطه اوضاع و احوال نامساعد اخیر هند و اندونزي در -1342)
تلاش بودند که به دیگر کشورها بهخصوص استرالیا و امریکا مهاجرت نمایند و بههیچوجه هم درصدد نبودند که به وطن سابق
بازگردند. مترجم.
ص: 67
و راجع به « ارباب، بعد از شام وقتیکه با من فرمایشی نباشد مرخص فرمائید تا به اتفاق کشیش خود، میگساري کنم » : به وي گفت
ارمنی همدانی زحمتکش و درخور احترام است و اگر هم گاهی بدمستی کند باز » : نمونه عادي ایشان هم نظریه ذیل را اظهار کرد
دوستان ایرانی با نظر آشنا و همبستگی به او مینگرند. اصفهانیها ارامنه جلفا را افرادي از نژاد دیگر میپندارند و عامل فسق و شر و
شراب میشمارند. عدهاي از ایشان با لباس ساختگی ترك و یا اروپائی و شیشه عرق در جیب، ولگرد و بیبندوبارند. زیراکه به
حمایت روحانی هیأت انگلیسی آنجا متکی هستند و از حقناشناسی به همین حامی خود نیز پروا ندارند.
آنها نه به کشیش خود که یادشان دادهاند از او متنفر باشند احترام میگذارند و نه به هیأت مذهبی که قلبا بد میدانند (با آنکه
«. همین هیأت روحانی بیمزد و مجانی فرزندان آنها را تعلیم دادهاند) و همان هیأتی که کشیش ارامنه بدانها آشکار ناسزا میگوید
گمان میکنم بدبختانه حقیقت دارد که ارامنه جلفا براي همنژادهاي خود که در سایر نقاط آسیا کامیاب شدهاند ولی هیچگاه هم
محبوب نبودهاند قدر و اعتباري فراهم نمیسازند.
کلیسا
کلیساي بزرگ جلفا با عنایت شاه عباس بوسیله مهاجران دستوري وي ساخته شده است و چون بعدا در آن تعمیراتی نموده و با
کاشیهاي جدید مزین ساختهاند ظاهري آراسته یافته است. در حیاط آن برج ناقوس جداگانه است و آن دهلیزي آجري است که
بر چهار ستون سنگی استوار است و نردهاي در اطراف آن هست که از زیر، ورود به آن میسر نیست. بر رأس برج زنگ ناقوس دیده
میشود که با طنابی به کلیساي مقابل مربوط است. در گوشه حیاط چند قبر مسیحیان پروتستان و همچنین ارامنه است و در پاساژي
کنار کلیسا چند غرفه است.
در ورود به بناي اصلی معلوم میشود که شکل متوازي الاضلاع دارد و شامل دو قسمت چهارگوش است با محراب نیمدایرهاي در
انتهاي بنا. چهارگوش اول شبستان و دومی محل سرودخوانهاي کلیسا و آن در زیر گنبد است. روکوبی
ص: 68
صفحه 97 از 570
کاشی زینتی بر سراسر پایه بنا و در بالاي آن دیوارها با نقاشیهاي قدیمی عجیب با رنگ تیره و مایهدار جلب توجه میکند.
شاردن مینویسد: آن اهدائی یک بازرگان ثروتمند ارمنی بنام آوادیچ بوده که بواسطه مسافرتی به ایتالیا و علاقه یافتن به آثار هنري
هممذهبان خود را تشویق کرد که به این کار همت گمارند و آن حس مخالفت مسلمانها را در اینکه شکل و شمایل آدمیزاد را
خیلی عوض کرده بودند برانگیخت.
تصویرها از صحنههاي تورات و روزگار شکنجه و آزار مقدسان و شهدا است و بر سردر هم تابلو بزرگ و مهیبی از روز محشر
نقش شده است و در بالاي سر تصویر دستهاي ربانی است، اما تمام مهارت نقاش صرف تجسم زجر کشیدن ملاعین شده است که
بوسیله شیطانهاي غولآسا و اهریمنان بدمنظر به پرتگاه فنا برده میشوند. و قدري هم بالاتر پنجرههائی بر دیوار با شیشههاي منقوش
آراسته است و در محراب هم صورت مینیاتوري مقدسان و بچههاي بالدار و شمایلی از حضرت مسیح نقش شده است. این نکته را
هم باید افزود که آداب نماز در این کلیسا و معابد دیگر به زبان قدیمی ارمنی برگذار میشود که براي نود و نه درصد ارامنه که
آنرا تکرار میکنند پاك نامفهوم است.
قبرستان
در خارج جلفا در جلگه پرسنگ و مجزا بر دامنه کوه صفه قبرستان ارامنه واقع است و در آنجا به مدت سه قرن مسیحیان مدفون
شدهاند و نه فقط صدها تن ارامنه در آنجا در خاكاند- با قبرهاي بزرگ یا در زیر لوحه سنگهائی که با تیشه حجاري شده است-
بلکه بسیاري از اروپائیان، انگلیسی، فرانسوي، هلندي و روسی که طی سه قرن اخیر به شغلهاي مختلف در اصفهان و یا جلفا زیسته
و درگذشتهاند آنجا مدفوناند.
است که در زیر آن نقش رالف یا ردولف استادلر، ساعتساز سویسی است که Cy git Rodolfe از جمله مقبره منقور با حروف
در دربار شاه صفی اول قدر و منزلت خاص داشته، ولی به امر همین پادشاه بواسطه امتناع از قبول دیانت
ص: 69
کلیساي ارامنه در جلفاي اصفهان
ص: 70
ارامنه هم او را به صورت مقدس درآورده و روي گور او مقبرهاي برپا ساختند. «1» اسلام در سال 1637 کشته شد
ارامنه متحد
گروه محدود ارامنه کاتولیک یا متحد که درحالحاضر فقط 60 خانوارند اعقاب فرقهاي بهشمار میروند که دویست سال قدمت
دارد.
یکی از کشیشان ژزوئیت در ارزروم کشیش ارمنی را با عدهاي از مریدانش در سال 1688 ارشاد نمود و با وجود مخالفت سرسخت
مذهبی ارامنه باز این فرقه پیش- رفت نمود. سپس کشیش جوانی ارمنی به نام- مچیتار طزیقی را در میان همکیشان خویش در
جزیره کوچک سنلازار نزدیک لیدو (ساحل ونیز) بدعت نهاد. اما نهضت کنونی ثمره تجدید حیاتی است که در اوایل این قرن
بوسیله ارامنه کاتولیک هندوستان و کشیش بسیار فعالی به نام برتونی پیدا شده است و در زیر حمایت و اداره دستگاه ژوزئیت و
کشیش معروفی به نام بابا پاسکال آراکلیان است که این روزها از گرامیترین افراد اجتماعی جلفا بهشمار میرود. روابط این گروه
با جماعت قرین برودت و غالبا خصومتآمیز است، ولی همآهنگی ظاهري در میان دو دسته بهنظر میرسد.
صفحه 98 از 570
هیأت اعزامی کلیساي انگلستان
حسادت واهی که انکارش بیحاصل است بین هر دو دسته ارامنه و هیأت مذهبی هست که جامعه روحانی انگلستان به آنجا فرستاده
و از آن حمایت مینماید. جلفا زمینه تبلیغات مجدانه با هزینه هنگفت سالانه برگزیده شده است. این هیأت در زیر نظر دکتر بروس
که نیک معروف و مورد احترام است اداره میشود و درباره او میتوان گفت که در زمره بهترین مجاهدین دینی قرن نوزدهم
بهشمار میرود.
در روزگاري دیگر عزت و مقام شامختري نصیب وي میگردید و به جاي ترجمه کردن انجیل و تدریس در جلفا خدمت و کار
والاتري بر عهده میداشت.
______________________________
1)- راجع به این پیشآمد اولئاریوس و تاورنیه شرح مختلف نوشتهاند. نویسنده اولی میگوید که استادلر یک ایرانی را که دزدوار )
به خانه او راه یافته بود کشته بود و تاورنیه مینویسد که ایرانی مقتول به ناموس استادلر دستدرازي کرده بود.
ص: 71
وي که اولینبار در سال 1869 به ایران وارد شد از آن پس سرگرم تجدیدنظري در ترجمه فارسی انجیل و تورات و ترجمه کتاب
دعا به زبان ارمنی جلفا بوده است.
دستگاهی که زیر نظر اوست وسیع و برازنده است و آن شامل کلیسائی آراسته و با وسعتی جهت اجتماع 300 نفر و در سال 1889
تجمعی مرکب از 184 نفر گرویدگان بومی و 90 نفر، همکیشان داشته است. همچنین مدرسهاي داشته براي پسران که در همان سال
داراي 177 شاگرد از شش تا شانزده ساله بوده و مدرسه دیگري براي دختران با 164 شاگرد و دو سه نفر کارمند اروپائی و سی
معلم عادي اعم از اروپائی یا ایرانی و داروخانهاي براي عیسویان و مسلمانان متساویا.
امیدوارم که نسبت به فداکاري و خدمت و کار صادقانه دکتر بروس بیانصافی نکنم هرگاه اظهار بدارم که گرویدگان وي تماما از
میان عیسویاناند، نه مسلمانها. مسلمانهائی بودهاند که غسل تعمید یافته بودند، اما وفادار و پایدار نماندهاند و من حتی با یک نفر
هم که از اسلام به دین مسیحی درآمده باشد برخورد نکردهام و شاید حمل بر جسارت نسبت به آن دستگاه بسیار منظم وانمود شود
اگر بیفزایم که مثل دیگر نقاط مشرق زمین به نظر من نتیجه کار، آن همه هزینه و صرف قوا را تأیید نمینماید.
ظل السلطان نسبت به این هیأت نظر نیکی ندارد و بدون تردید طبیعی است که هیأت دینی ارامنه نیز نظر بدي به او دارند و او را
مزاحم کار خویش میپندارند.
البته براي هر مسافر انگلیسی مایه خرسندي خاطر است که در سرزمینی بیگانه گروهی از هموطنان خود را در کانونی که
مهماننوازي جنبهاي فرهنگی و دانش- پروري هم دارد سرگرم تلاش روحانی مشاهده کند.
کلنی اروپائی
بالاخره عدهاي هم اروپائی که به دستگاه روحانی وابسته نیستند در جلفا اقامت دارند که رويهمرفته ده دوازده نفرند شامل مأموران
اداره تلگراف هند و اروپا و نمایندگان تجارتخانههاي انگلیسی و خارجی مقیم اصفهان.
لطف و مهماننوازي این جمعیت کم نسبت به بیگانهها به راستی بیش از اندازه
ص: 72
و درخور ستایش است و من جز عادت دیرین دلیل دیگري سراغ ندارم که چگونه این افراد اقامت در جلفا را بر اصفهان که محل
کسب و کار آنهاست ترجیح میدهند و هر روزه سه چهار میل راه بین دو محل را پیاده یا سواره طی میکنند.
صفحه 99 از 570
کسب و کار آنهاست ترجیح میدهند و هر روزه سه چهار میل راه بین دو محل را پیاده یا سواره طی میکنند.
در جلفا اجاره خانه گران است و محیط آنجا هم چنانکه اشاره کردم تنگ و محدود. سابقا سکنه کثیر مسیحی جلفا وسیله حمایتی
براي خارجیهاي عیسوي که در حوالی شهر میزیستند بهشمار میرفت ولی حال وضع به کلی عوض شده است و خارجیها
میتوانند بااطمینان وافی در اصفهان سکونت کنند. وضع حاضر به نفع ارامنه جلفاست که بدینوسیله از تأمین بیشتري برخوردار
میشوند. با در نظر گرفتن احترام ناچیزي که عیسویان در نزد ایرانیان عام و بیسواد دارند و این نکته که ارامنه تنها افراد عیسوياند
که ایشان میشناسند بنابراین هرگاه مسافري مذهب خود را فاش کند و متوجه شود که مورد بیاعتنائی و یا تحقیر قرار گرفته است
در هر نه مورد از ده تا از آن جهت است که بیدرنگ او را شریک وضع و حال همکیشان مسیحی اهل جلفا میپندارند.
منارجنبان
در خاتمه جا دارد نظري اجمالی به چند نقطه جالبتوجه اصفهان بیندازیم که معروفتر از همه منارجنبان کالدان (کالادان) یا
واقع شده است که ظاهرا از هویت او «1» گولادان و آن دهی در شش میلی غربی اصفهان است. در آنجا مقبره شیخ عبد اللّه
اطلاعی نداشتهاند (از زهاد قرن هشتم هجري قمري. م) قبر سنگی او که صندوق مستطیل بزرگی است در ایوان قرار دارد و دو
طرف بنا در بالاي طاق دو منار هست که جداگانه قریب بیست پا ارتفاع دارند و تمام ساختمان هم از آجر است.
پلههاي باریک مارپیچی از درون منار تا قله آن که حفرههاي گردي دارد کشیده میشود. واردین از منار سمت راست بالا میروند
و در بالا با محکم گرفتن منار و تکان دادن آن به جلو و عقب حرکت نوسانی تولید میشود و چون این منار
______________________________
1)- مقبره عمو عبد اللّه. م. )
ص: 73
بوسیله طاق میانه با طول سی پا به منار دیگر مربوط است از اینرو هر دو منار و خود عامل این کار میجنبند و قوس حرکت منار
چند اینچ است. درباره علت این تکان بعضی از نویسندگان قلمفرسائی کردهاند و خود ایرانیان بواسطه کرامت شگفتانگیز شیخ
(عبد اللّه) میپندارند.
یکی از جهانگردان اطمینان حاصل کرده بود که دو منار بوسیله زنجیري از درون بنا به هم مربوطاند و دیگري گفته است که بنا از
پائین تا بالا از قسمتهاي مجزا ساخته و در بناي اصلی تعبیه شده است که بدینترتیب نوسانها به آسانی در هر دو منار انتقال
مییابد.
منارجنبان اصفهان
مادام دیولافوا مینویسد: محور عمودي هر منار قالبی چوبی است که به پلهها وصل شده است و بنابراین هروقت یکی را تکان
میدهند در محور خود حرکتی ایجاد میکند. خیلی احتمال میرود که قابلیت ارتجاع آجر و ساروج در این کار تأثیر داشته باشد و
ارتعاش یک برج به آسانی از طریق زاویه و طاق اصلی به زاویه و برج دیگر منتقل میشود.
ص: 74
دکتر ویلز عقیده داشت که حیله کلانی در کار است. اما معلوم نیست که او براي این حرف خود چه دلیلی داشته است، زیرا نه
حقهاي در کار است و نه حتما معجزهاي، بلکه این هوس در میان بوده که هیجان مسافران کموبیش برانگیخته شود.
آثار و خرابهها
در نزدیکی بارگاه شیخ عبد اللّه تپه سنگی مجزایی هست که بر نوك آن چند بناي مخروب از خشت خام دیده میشود و به آتشگاه
صفحه 100 از 570
معروف است از آن جهت که اردشیر درازدست آتشکدهاي در آنجا برپا ساخت. شاید این روایت درست باشد، اما خرابههاي فعلی
چندان کهنه نیست. در مجاورت بخش جنوبی جلفا ارتفاعات سرخفام کوه صفه (از کلمه عربی به معنی خانهاي بر جاي بلند) منظره
آن حدود را تشکیل میدهند.
بر سطح همواري در سمت شمالی آن سر راه اصفهان و رو به آنجا خانه ییلاقی بوسیله شاه سلیمان بنا شده و به تخت سلیمان
معروف بوده که محلی منزوي بهشمار میرفت و خرابههاي آن هنوز دیده میشود. از فراز این محل منظره جالبی بهنظر میرسد و بر
تختهسنگی در نزدیکی آنجا خرابههاي دیگري هست که نسبتا جدید مینماید، اما قلعه رستم نام دارد و میگویند که رستم پهلوان
ملی در آنجا قلعهاي ساخت.
در دامنه کوه صفه، قصر معروف فرحآباد قرار داشت که بانی و ساکن آن شاه سلطان حسین به قدري نسبت به آن محل تعلق خاطر
داشت که موقعی که افغانها شروع به حمله کردند کاملا آماده بود پایتخت را به دشمن واگذار کند تا به این قصر او لطمهاي نرسد.
ساختمان آن قصر چندان رونقی نداشت اما گردشگاه و دریاچهها و باغهاي آن عالی بود. لازم به ذکر نیست که افاغنه، هم بانی
آنرا نابود کردند و هم قصر را به آتش کشیدند و فرحآباد که با عجله از طرف سلطان تخلیه شده بود زود اشغال و طعمه حریق
گردید و خود افغانها نیز چندي بعد از ایران اخراج شدند، در آنجا فقط خرابههائی باقی است. اما از آن محل جالبتر
ص: 75
کاخ طبرك است که محل گنجینههاي پادشاهان صفوي بود و راجع به استحکامات آن شاردن و کمپفر شرح مبسوطی نوشتهاند. در
سال 1704 لوبرن آنجا را فقط مخروبههایی یافته بود، دیوارهاي آن تل خاك شده بود. به راستی هر مسافري بعد از تکمیل
سیروسیاحت خود در اصفهان که شرح آنرا بیان کردهام. چون قصد عزیمت مینماید در حال پشت سر گذاشتن آنجا شاید این
سخنان شلی را به یاد میآورد:
آثار مرا اي نیرومندان بنگرید و نومید شوید در حولوحوش آن ویرانه عظیم که بیپایان و عریان است چیزي باقی نمانده است، »
.« جائی که ریگهاي غریب همواره امتداد دارد
ص: 76
فصل بیستم از اصفهان به شیراز
جاده پستی
چون هر مسافر اروپائی هنگام توقف در اصفهان جلفا را مقر خود قرار میدهد، اسبهاي چاپاري او در ورود به مقصد ناگزیر به
مسیر اصلی که تا آنجا سه میل (یک فرسخ، واحد کرایه) راه است به چاپارخانه اصفهان بازمیگردند و در وقت عزیمت به موقع در
جلفا حاضر میشوند. فهرست ایستگاهها و مسافتها در جاده شیراز بشرح ذیل است:
نام ایستگاه/ مسافت به فرسخ
-/«+» ( اصفهان ( 5300 پا ارتفاع
مرغ (بروزن مرز)/ 4
مهیار (مایار)/ 6
5 /«+» قمشه
مقصود بیگی/ 4
صفحه 101 از 570
یزد خواست ( 6500 پا ارتفاع)/ 6
شولکستان/ 6
5 /«+» آباده
نام ایستگاه/ مسافت به فرسخ
سورمق/ 4
خان خوره/ 7
دهبید ( 7500 پا ارتفاع)/ 5
مرغاب ( 6200 پا)/ 7
6 /(«+» قوامآباد (سیوند
پوزه/ 6
زرقان/ 5
5 /«+» ( شیراز (ارتقاع 4750 پا
جمع: 81 فرسخ
______________________________
(+) علامت تلگرافخانه.
ص: 77
بعد از ترك کردن حوالی ناخوشآیند و پرگردوخاك جلفا و عبور از کنار گورستان ارامنه با قبرهاي شکسته آن کوه صفه در
طرف راست واقع گردیده در اینجا به نقطهاي میرسیم که جاده سراشیب در پیش است بنابراین از روي زین سري به عقب
برمیگردانیم تا نگاهی آخرین به شهر اصفهان بیندازیم. سپس در جلگه پهناوري از مقابل گنبدها و منارها و برجهاي کبوتران و
پلها و خیابانهاي دراز و حومههاي پراکنده پایتختی که از اوج عظمت دیرین فروافتاده است پیش میرویم، در این نقطه دور آثار
ویرانی و انحطاط از نظر ما مستور و باز فقط سایه شکوه و جلال قدیم نمایان میشود.
من هیچ شهري در دنیا سراغ ندارم که بیشتر از اینجا در من تأثیر نموده باشد و تا این اندازه غبار حزن و فلاکت چهره آنرا فراگرفته
باشد. از اینجا جاده به طرف پستخانه مرغ که در جلگه تنگی واقع است سرازیر میشود. یک کاروانسراي خراب تنها ساختمان این
محل است. پس از عبور از آنجا جاده اوج میگیرد، اینجا کتل ارچین نام دارد چون در این قسمت پلههائی بر صخرهها کنده بودند
که تا اسبها و حیوانات بارکش راحت عبور کنند و در نظر ادیبانه سر. ار.
کرپورتر نردبان کوهستانی جلوه نموده بود.
این حیوانات را وقتیکه از پائین نگاه کنیم به وضعی نامعلوم چنین مینماید که از بالاي کوه در هوا آویزان شدهاند. این گردنه
چندان جالب توجه نیست و در مقابل کتلهاي مشهور بین شیراز و بوشهر که شرحش خواهد آمد بسیار ناچیز است. پس از عبور از
رشتههاي کوه با خشنودي چهارنعل به سمت جلگه هموار مهیار سرازیر شدم. در راه با شش نفر روسی برخورد کردم که عبورشان
از جلفا جلب توجه بسیار کرده بود چون موضوع مسافرت آنها مکتوم بود و کسی نمیدانست آیا کار تجارتی داشتند یا مأموران
رسمی بودند. من با آنها به صحبت پرداختم، سردسته ایشان اظهار داشت که سفر خصوصی میکنند و به عزم گردش تا بوشهر
میروند. این حرف با ظاهر بیپیرایه آنها تطبیق نمیکرد و بعدا مکشوف شد که
ص: 78
صفحه 102 از 570
ایشان مأمورانی سیاسی سیار عازم حبشه بودند و از راه بمبئی به مقصد میرفتند.
وضع و حال افرادي که دولت روس به کارهاي نیمهسیاسی که عاري از هدف استعماري نیست میگمارد از معماهاي مشرق زمین
است.
مهیار
روزگاري محلی آباد و خوشآیند بود. در عهد تاورنیه هزار خانه داشت فعلا برج و باروهاي آن ویران است و تنها یادگار دوره
باشکوه سابق کاروانسرائی است که مادر شاه عباس ساخته بود و در پادشاهی شاه سلیمان تعمیر شده است. این ساختمان آجري بر
پایه سنگی بنا شده بود و حالا در حال خرابی است، اما تا اوایل این قرن هم نویسندگان نوشته بودند که در نوع خود از ظریفترین
بناهاست. گمان نمیکنم که مهیار یا آن حدود چیز قابلتوجه دیگري داشته باشد هرچند که تپههاي اطراف آن عمیقترین
احساسات را در سینه حساس کرپورتر برانگیخته بود.
قمشه
تا قمشه جاده از دشت خشکوخالی میگذرد گاهی برج کبوتر یا قبرستان کهنهاي در راه بهنظر میرسد که جماعتی به شتاب با
ناله و زاري که خاص رسم تشییع جنازه در مشرق زمین است، نعشی را به آنجا میبردند و شهري مخروب با برج و باروهاي شکسته
و گنبد کاشی آبی که بوسیله چند چنار محصور شده و گردوخاك همهجا را فراگرفته بود نمایان بود. اینها خاطرههائی است که از
قمشه در یادم مانده است.
این محل در سفرنامه دلاواله کنسو و در کتاب شاردن کومیچا ذکر شده است. محیط آن در زمان شاردن سه میل بوده هرچند که از
آن آبادي و رونق دوره پادشاهان نخستین خاندان صفوي فروافتاده و یک قرن و نیم است که به این حال خراب افتاده است.
وقتیکه در سال 1722 افغانها به اصفهان حمله میکردند به این محل آنقدر صدمه وارد آمد که هیچوقت بازگشت به وضع سابق
میسر نگردید. گنبد
ص: 79
آنجا بر قبر شاه رضا است که شاردن او را نواده امام رضا (ع) ذکر نموده. ولی به احتمال قوي مقبره برادر او و فرزند امام موسی
کاظم (ع) است.
در اوایل این قرن شیعههاي ایرانی نسبت به ورود عیسویان در امامزادهها و مساجد خود اهمیتی نمیدادند، اما حالا وضع سختتر
شده است و بسا از مساجد را که سیاحان سابق دیدهاند، ولی اکنون ورود به آن اماکن بیخطر نیست.
باکینگهام که زبان محلی را میدانسته و خود را بهصورت زوار درآورده بود در سال 1816 به مسجد قمشه داخل شده و شرحی
راجع به آن باقی گذاشته است.
حیاط اصلی آن چند غرفه براي زندگی دراویش و زوار در اطراف دارد و داراي دو حوض است که در یکی چند ماهی بود که
میگفتند مقدس است؛ دو قرن پیش شاردن و فرایر در این خصوص شرحی نوشته و افزودهاند که بر نوك و بال آنها حلقه طلائی
آویزان بوده بهعلاوه اردكهائی نیز در این حوض بود، ولی در عصر جدید و با شرایط روزگار نو آن آثار ممتاز از بین رفته است،
اما ماهیها هنوز هست و قبر امامزاده زیر گنبد آبی دیده میشود.
میدان جنگ 1835 م
صفحه 103 از 570
در سمت دیگر قمشه دشت همواري است که از جانب شرق با کوههائی محدود شده است. آنجا عرصه نبرد سال 1835 بین لشکر
محمد شاه به فرماندهی سر. اچ. لیندزي و نیروي مختلط دو تن از عموهاي شاه یکی فرمانفرما (والی فارس) و برادر او حسنعلی میرزا
شجاع السلطنه بود. این دو نفر پس از وفات فتحعلی شاه به اتفاق درصدد جلوگیري از جانشینی برادرزاده خود برآمدند. لشکر
دولتی فقط دو هنگ پیادهنظام بود و عدهاي هم سوار و بیست توپ که جمعا کمتر از 4000 تن بودند. مدعیان نفرات بیشتري
داشتند، اما فاقد توپخانه بودند که از این جهت لیندزي (ایرانیان او را لینجی مینامند) برتري قاطعی داشت. مه غلیظی دو لشکر را
از یکدیگر جدا کرده بود و طرفین متوجه فاصله فیمابین نشده بودند تا آنکه زن ارمنی سرهنگ شی که در قشون ایران بود از
اردوگاه مقابل صداي تیر شنید. در این موقع لیندزي با کمک توپخانه
ص: 80
دیوارهاي ده خرابی را که دشمن آنجا مستقر شده بود هدف ساخت و آنها را غافلگیر و فراري کرد و لیندزي هم از دنبال آنها راه
شیراز پیش گرفت و در این شهر دو مدعی را اسیر و روانه تهران نمود و بنابراین آتش فتنه از منشأ خاموش گردید.
«1» مقصود بیگ
از کنار چند ده که سمت راست در اراضی گودي واقع است عبور میکنیم و سرانجام به ده کناره که در پائین شیب و نزدیک جاده
است میرسیم. در این نقطه آبادي و چاپارخانهاي هست، اما چاپارخانه به نام ده محصوري در آن حوالی یعنی مقصود بیگ است
که بنابر قول شاردن از نام سرداروغه ایران اقتباس و موجب شهرت آن محل شده است. منزل بعدي یزدخواست بود که در بیست و
پنج میلی واقع است فقط یک آبادي سر راه دیدم، همان است که سابقا از جاهاي مستحکم بود که داود خان برادر امام قلی خان
والی معروف فارس در زمان شاه عباس براي جلوگیري از حمله غارتگران بختیاري ساخته بود. این نقطه تا دو قرن محل بغض و
کینه سرکردههاي آن ایلات مهیب بود تا در سال 1815 به قصد حفظ و حمایت مسافران در آنجا محوطهاي محصور شامل یک قلعه
گلی و کاروانسرا و مسجد و حمام ساختهاند.
سابقا به هیأتهاي انگلیسی عازم دربار ایران و به سیاحان همواره توصیه میکردند که در حوالی جنوبی دهبید خیلی مراقب باشند به
همین جهت در نوشتههاي آن دوره نام بختیاري مترادف با راهزن است، اینک بومیها وضع و حال بهتري دارند.
امینآباد، دیگر پناهگاه عمدهاي نیست با وجود این بواسطه بدنامی که از جهت ناامنی پیدا کرده است آثار حیات در آن حدود
بسیار اندك مینمود و سکنه از آن ناحیه دوري گزیده بودند.
در جاده از اصفهان به خلیجفارس نیز چندان اثر و علامت رفتوآمدي ندیدهام گاهی کاروان قاطر و شتر دیده میشود، اما
رفتوآمد کلی بهنظر نمیرسد.
و از گروه مهاجران نظیر آنچه در جاده بین مشهد و تهران هست اثري نیست و هرگاه
______________________________
1)- در اصل کتاب مقصود بگی. )
ص: 81
میزان عبورومرور در این مسیر بین اصفهان و شیراز به همین مقدار ثابت و محدود بماند گمان نمیرود حتی براي یک رشته خط
آهن هم سرنشین کافی روزانه فراهم باشد. در جلگههاي این نواحی گیاهی وحشی میروید که از آن صمغ اشق (اشترك) گرفته
میشود و آن کموبیش در کوهستانات بین کرمان و کرمانشاه بدست میآید.
فارس
صفحه 104 از 570
فارس
در سمت دیگر امینآباد از مرز اداري بین عراق عجم و فارس خارج و به ایالتی وارد میشویم که از جهات نام و تاریخ و مردم،
اصل ایران و رکن مرکزي آن است. فارس یا فارسستان نامی است که یونانیها پرسیس میگفتهاند و اصلا عنوان آن قسمت از
امپراتوري ایران بوده که اروپائیان از روزگاران قدیم نامش را به سراسر ایران اطلاق کردهاند.
در این ایالت پایتختهاي پادشاهان هخامنشی مانند پاسارگاد، تخت جمشید و استخر واقع بوده و شهریاران ساسانی هم باآنکه
پایتخت خود را به حدود غربی ایران انتقال داده بودند باز غالبا در اینجا میزیسته و در حوالی آن کاخ و مقبرهها و آثار و کتیبههائی
از روزگار فرمانروایان پرسطوت خویش باقی گذاشتهاند.
در همین ایالت که مهد قوم ایرانی است سربازان نامور که جوینده بخت و سروري بودند بنابر معمول از اصل و تبار گمنام برخاسته
و توانستهاند در وضع آشفته و سرانجام پاك وارفته امپراتوري تباه خلفا با قدرت شمشیر، حکومت مستقلی که قابلانکار نیست منتزع
نمایند. اولین دلاور این دسته یعقوب بن لیث سیستانی مؤسس خاندان صفاري در اواخر قرن نهم میلادي بود که ابتدا هرات و
کرمان و فارس را تسخیر نمود.
در زمان حکومت برادر و جانشین او خلفا قدرت از دست داده را بازستاندند، اما بزودي باز زمام حکومت به دیالمه و خاندان آل
بویه رسید که بانی آن ماهیگیري بود که از جانب خلیفه با قدرت تمام حکومت شیراز را در دست داشت، سپس سلجوقیان که از
تبار ترك بودند در شیراز به فرمانروائی پرداختند، سرداري از ایشان
ص: 82
والی فارس شد و با مهارت و تدبیر منصب و مقام خود را به فرزند داد و او نیز همین کار را کرد و تا هفت تن پیدرپی از سال
1066 میلادي تا 1149 حکومت کردند.
سنقربن مودود که یکی از سرکردههاي تراکمه سلغري بود و سلاجقه او را از خراسان به فارس آورده بودند قید اطاعت سلجوقیان را
برانداخت و در سال 1149 اعلام استقلال نمود. در زمان یکی از جانشینهاي او یعنی امارت ابو بکر بود که سعدي شاعر تا سی
سال در شیراز زیست و گلستان و بوستان را پرداخت و سپس از دنیا رخت بربست. در این هنگام فارس قلمرو مقتدر و آبادي بود و
بر کرمان و اصفهان و سواحل خلیجفارس و حتی آن سوي عربنشین این خلیج حکومت میکرده است.
در اوان تاختوتاز چنگیز خان ابو بکر با فطانت سرشار نسبت به خان مغول اظهار اطاعت کرد. در ازاء آن چنگیز (اکتاي؟) هم او را
در مقام خود باقی گذاشت و این حسن رابطه بزودي در اثر وصلتی بین دختري از خاندان سلغر با پسر هلاکو تقویت گردید، ولی
همین موقع را پایان کار خاندان اتابکان باید بهشمار آورد و فارس جزو قلمرو مغولها افتاد تا وقتیکه مبارز الدین محمد از آل
مظفر در این ایالت قلمرو مستقلی تأسیس نمود و در دوره امارت پنجمین نفر این خاندان بود که تیمور اولین دفعه به شیراز آمد (امیر
عاقلانه به لشکر تیمور تسلیم شد) و بین او و حافظ ملاقاتی دوستانه اتفاق افتاد. در آن مورد بود که شاعر ذوق و لطیفهگوئی نمود و
تیمور هم بخشایندگی و عنایت. این واقعه به سال 1387 میلادي بود، ولی چند سال بعد شاه منصور از غیبت طولانی تاتار کبیر
استفاده و برضد او شورش کرد. تیمور که قهار و سنگدل بود لشکر ایران را تارومار و منصور را نابود کرد و تمام شاهزادگان را از
بین برد.
با انقراض امپراتوري مغول فارس ابتدا به دست خاندانهاي ترکمن قرهقویونلو و آققویونلو افتاد، سپس آنجا با دیگر نقاط ایران به
تصرف شاه اسماعیل
ص: 83
بانی سلسله صفویه درآمد و از آن پس جزء لاینفک قلمرو پادشاهان ایران بوده است. کمتر سرزمینی این مدت طولانی یعنی شش
صفحه 105 از 570
قرن پیدرپی مقر حکومتی در داخل حکومت دیگر بود علت آن هم وضع کوهستانی ایالتی است که از هرجانب محدود و محفوظ
است.
یزدخواست
هرکتابی را که در باب ایران بررسی کردم یزدخواست (بنابر قول نویسندگان مقدم کلمهاي پهلوي به معنی خواست ایزدي است) را
دهی عنوان کرده بودند که بر صخره جالب توجهی در جلگه گودي واقع شده، از اینرو چه اندازه دچار حیرت شدم وقتیکه در
پایان آن مرحله از مسافرتم این محل از نزدیک به شکل چند خانه کوتاه که در جلگه ساخته باشند به نظرم آمد و هیچ باور نکردم
که به یزدخواست رسیده باشم و باز یاد فرسخهاي بیانتهاي خراسان به خاطرم رسید. اما همین که در 200 متري رسیدم به اشتباه
خود پی بردم چون وضع خاص طبیعی آنجا درست نمودار و معلوم شد که به راستی یزدخواست بر صخرهاي جالب نظر که در
جلگهاي پست قرار گرفته است بنا گردیده و آن جلگه هم بهصورت معنی متداول این کلمه نیست، بلکه شیاري است که بالغ بر صد
پا عمق دارد و انسان بدون کمترین علامت و اخطار ناگهان به کنار مجرائی میرسد بدون آنکه فکرش را هم کرده باشد و از ته آن
مجرا آب ناصافی به سمت مشرق جاري است و جلوتر از آن منطقه، آب در مسیر خود از میان شیار جریان دارد و مثل این است که
هیچ جریان خاصی در خط سیر آن پیش نیامده بوده است.
فریزر عرض این شیار را 200 پا و بینینگ نیم میل نوشته که به نظر من حرف فریزر به حقیقت بیشتر مقرون است، ولی از اندازه
اصلی هم کمتر است. این شیار فوقالعاده، بستر خشک رود بزرگی به نظرمیرسد و گفتهاند که شاید روزگاري سرشار از آب و
محل قایقرانی بوده است. فریزر مینویسد که از آنجا تا یزد راه مستقیمی از میان دره هست که میتوان سه روزه طی کرد.
درحالیکه شاردن نوشته است که این رودخانه تا بیست و هفت فرسنگ در سمت مشرق و سیزده فرسنگ در جهت
ص: 84
غربی امتداد دارد. گمان نمیکنم سیاح دیگري راجع به مسیر آن تحقیقی نموده و یا چیزي نوشته باشد و من به جهانگردان آینده
84 یزدخواست ..... ص : 83 توصیه میکنم که از این راه میانه به یزد بروند. ایران و قضیه ایران ج 2
دخواست [ایزدخواست]
نماي خارجی
درست در وسط این گودال عجیب که حد سابق بین عراق و فارس بود صخره باریک درازي است داراي 300 تا 400 یارد طول که
با دیوارههاي تنگ از دو طرف منقطع و یکدرمیان شیار واقع است و در بالاي این صخره چند ردیف کلبه روستائی است که
بیشباهت با لانههاي انسانی در لسگرد نیست که بین مشهد و تهران دیده بودم. ارتفاع آن از ته دره در حدود 120 تا 150 پاست و
نوك این بناها بود که از دور به نظر من مثل دهات معمولی ایران
ص: 85
آمده بود. اعتراف میکنم که خودم هیچوقت وجه شباهتی بین این صخره و باغ افسانهاي بابل نمییافتهام، اما در قرن پیش این نکته
بهصورتی خاص در ذهن و خیال دکتر فرایر ممتاز نقش یافته و چنین شباهتی را در آنجا سراغ کرده بود.
وضع داخلی
فقط از یک راه میتوان به ده نفوذ کرد که از طرف جنوب غربی است و آن از روي پل چوبی است که بین دو دیواره دره
صفحه 106 از 570
گذاشتهاند و به دروازه منحصربهفرد چوبی که در صخره تعبیه شده است مربوط میشود. هروقت آن پل موقت چوبی را بردارند
ورود به آن محل ممکن نیست و سکنه در این صورت خواهند توانست غارتگران بختیاري یا مأموران وصول مالیات را که به قصد
اخاذي مزاحم میشوند ریشخند کنند.
من پیاده به آنجا وارد شدم و از میان کوچه اصلی عبور کردم که بیشتر به ترعهاي زیرزمینی شبیه است نه جاده، زیراکه قسمت اعظم
آن در زیر زمین واقع گردید و یا در اصل به آن صورت ساخته بودند و از ته دره معابري فرعی به خانههاي بالاي صخره راه دارد و
ایوانهاي چوبی در جلو بناست که سقوط از آن بدون تردید مایه مرگ خواهد شد.
من بیمانع و اشکال به مسجدي وارد شدم که میگفتهاند امامزاده سید علی فرزند امام موسی (ع) است که مشهور است هزار تن
فرزند و نواده و نبیره داشته.
تختهسنگ با هیکل عجیب خود در طرف مشرق مانند کشتی عظیم دماغهاي باریک دارد، از این نقطه بود که زکی خان نابرادري
جانشین او شده بود هنگامیکه براي سرکوب برادر زاده خود علی مراد خان بسمت شمال « وکیل » کریم خان (زند) که بعد از مرگ
لشکر میکشید. چون اهالی در مقابل عمل حرصآمیز او مقاومت نموده بودند افراد سرشناس آنجا را یکییکی از بالا به ته دره
انداخت تا هیجده نفر تلف شده بودند، نوزدهمین، سیدي بود که خان دخترش
ص: 86
را هم به سربازان واگذار کرده بود. این بیناموسی کاسه تاب و تحمل اهالی و حتی قراولان خود او را لبریز کرده، پس شبانگاه
نگهبانان بندهاي چادر او را بریدند و مردم بر سر او ریختند و با کارد تا جان داشت بر تنش کوبیدند.
در پائین این صخره غارهائی براي طویله اسب یا رمه گوسفندان کندهاند.
چاپارخانه در ته دره در کنار رودخانه پائین شهر واقع و کاروانسرا هم در جوار آنجاست و آن از بناهاي دوره صفوي است، ولی در
قرن حاضر یکی از والیهاي فارس تعمیر کرده است. از فراز طرف دیگر دره بالا رفتم و یزدخواست را با این فکر و خیال ترك
کردم که یکی از عجیبترین جاهائی بود که دیده بودم، سپس راه خود را به سمت شولکستان تعقیب نمودم.
جاده اضافی
در تابستان راه دیگري که در سمت غربی است و در حدود بیست و پنج میل از جاده پستی کوتاهتر است و غالبا بین یزدخواست به
شیراز اختیار میشود از طریق ده گردو، ازوپا، اوجان (آونجان) (که بهرام پادشاه شکار- دوست ساسانی در آنجا گورخري را
تعقیب کرده بود و جان خود را در شنزار آن از دست داد و به همین دلیل بهرام گور نامیده میشود) و مائین میگذرد، اما این راه را
به بیگانهها نباید توصیه کرد چون (مگر در صورت انحرافی به موقع) از کنار پاسارگاد و تخت جمشید نخواهد گذشت.
آباده
در خط سیر خود تا شولکستان (ظ: شورجستان) که دشتی ناهموار و متروك و از سمت راست به تپهاي بلند محدود است چیز
قابلتوجهی ندیدم فقط کاروانسرائی شاه عباسی آن هم خراب و امامزادهاي ویرانه که گنبدي از کاشی سبز داشت و مزار محمد
فرزند امام زین العابدین (ع) بود، دهی با دیوارهاي بلند و در اطراف آن باغهاي متعدد با آب فراوان و مشجر بود. از جلو فراش
پست یورتمه پیش راندم و سعی نمودم با تعقیب سیم تلگراف، خودم تلگرافخانه را پیدا کنم اما در کوچههاي تنگ و باریک
قصبه که دیوارهاي گلی سفید داشت
ص: 87
صفحه 107 از 570
هنگام مسافرت من آباده به مناسبت وجود دو بچه پلنگ هیجانی داشت.
این دو حیوان را مأمور تلگرافخانه پیدا کرده بود و جانوران در خانه او آزادانه در گردش بودند و چون بهحد رشد کافی رسیده
بودند رفتهرفته وجود مزاحم نامطلوبی شدند. آباده بواسطه ساخت قاشقهاي شربتخوري و جعبه که از چوب گلابی و شمشاد
دهات مجاور میسازند نیک معروف است. قاشقها را باآنکه روستائیان ساده میسازند کار هنري ممتازي است و سر قاشق را
بوسیله قطعه چوبی گود میکنند بحدي که مثل کاغذ نازك و شفاف میشود و دسته آن هم نمونه ظرافت و نازكکاري است.
منبتکاري روي و پهلوي جعبهها را بر قلمههائی تهیه میکنند و سپس با سریشم به جعبه روستائی میچسبانند.
دهبید
چند ده پیدرپی و آثار کشتوکار در کنار جاده در جهت جنوب شرقی از آباده تا پستخانه بعدي سورمق دیده میشود و از اینجا
جاده معروف کاروانی از طریق ابرقو به یزد میرسد. پس از ترك کردن سورمق تا چندین میل راه هموار است بعد ارتفاع مییابد تا
میل متر شانزدهم. با انحرافی از جاده در کنار تیرهاي تلگراف که قدري به طرف چپ است راه بهتري هست که میتوان براي
اجتناب از انحرافی بینتیجه به مسافران توصیه نمود.
این راه قدري سربالا با آسانی تا خانخوره که فقط کاروانسرائی و پستخانهاي هست در بیابانی بیپناه امتداد دارد. از سورمق به
آنجا تا ارتفاع 500 پا بالا رفتیم، ولی 700 پا دیگر هم باید بالاتر رفت تا به ایستگاه بعدي برسیم که بلندترین نقطه بین اصفهان و
شیراز است، در این حدود اراضی پاك متروك و عاري از هر نوع آثار قابلتوجه است. دهبید هم از هیچ جهتی درخور اعتنا نیست
دشتی است بلند که با چند جویبار احاطه شده است در آنجا پستخانه و تلگرافخانه و سه چهار کلبه جمعا دهبید را تشکیل
میدهد نه دهی در میان است و نه بیدستان.
ص: 88
معبد زردشتیان پنداشته است. در اوایل این قرن اهالی، آنجا را گنبد ماهور مینامیدند، ولی « مکگرگور » تپه ساختگی خاکی را
گفتهاند که یکی از هشت شکارگاه بهرامگور بود. دهبید 7500 پا از سطح دریا ارتفاع دارد و با آنکه از لحاظ محیط طبیعی محل
خوش آبوهوائی است از سردترین جاهاي ایران محسوب میشود. چند روز پیش از ورود من سرما تا بیست درجه زیر صفر رسیده
بود، ولی خوشبختانه هوا ملایم شد و سفرم نیک گوارا گذشت. در تپههاي مارپیچی و ارتفاعات حوالی دهبید کمینگاه قشقائیها و
دیگر ایلات بومی فارس است که در فصلهاي مختلف سال به ییلاق و قشلاق میروند و هنگام بهار به کوهستان کوچ میکنند و
حین عبور با چرانیدن رمههاي خود شیر را با نان مبادله میکنند و آنچه هم که بین راه بهدست آید میربایند. در پایان این فصل باز
راجع به این ایل و قبیله بحث خواهم کرد.
مرغاب
بعد از دهبید باز جاده از میان تپههاي مارپیچی میگذرد تا میل چهاردهم. از نهري بوسیله پل بلندي عبور میکنیم و آن پنج طاق
دارد و یکی از والیهاي اخیر فارس ساخته است. در همان حدود کاروانسراي خان کورکان است که اصلا کریم خان وکیل ساخته
بود. شهر مزبور قسمت علیاي رودخانهاي است که از اینجا در تمام راه با ما است و از دشتهاي مرغاب و حاجیآباد و مرودشت یا
تخت جمشید جاري است و سرانجام در پل خان به رودخانه کر یا بند امیر وارد میشود.
راه از میان دره پیش میرود و در طرف راست از چند تپه که راهی سربالا و پرسنگ است میگذرد و پس از طی چند جلگه
متروك و ارتفاعات به سرچشمه نهر میرسیم که فعلا دهات قدرآباد و مرغاب را مشروب میکند. در آنجا آب از کمره با فشاري
صفحه 108 از 570
قوي فرومیریزد و در دامنه جریانی سریع دارد و چه حیرتانگیز است که مثل نهرهاي پرماهی انگلستان است. در پائین شیب ده
مرغاب واقع است که در کنار تپه در جلگهاي باز قرار گرفته است، مسافت از آنجا تا دهبید را هفت فرسخ گفتهاند.
ص: 89
چهار ساعت طول کشید تا من با زحمت این راه را طی کردم و هرجا که چند قدمی زمین هموار بود چهارنعل رفتم. در مرغاب
رودخانه پر از مرغابی و قاز وحشی و مرغ نوكدراز بود، جلوتر به دره دیگر رسیدم و آن آبادي کوچک دهنو بود، سپس به جلگه
سومی آمدیم که پایتخت مشهور کوروش آنجاست، در اینجا باید درنگ نمایم و راجع به موضوعی که در سراسر این قرن از نظر
باستانشناسی و تاریخ مورد بحث بوده است امعان نظر کنم. اگر سیاحان که محل را از نزدیک دیدهاند قادر نباشند این مشکل را
حل کنند بدیهی است پروفسورها در گوشه اطاق کار خود با مراجعه به متنهاي آریان و استرابن و ترجمه خطوط میخی بهمراتب
کمتر کامیاب توانند شد. من سعی نمودهام هر دو جانب بحث را در نظر داشته باشم و اگر تلاشم را خوانندهاي پسند کند باز عاري
از اظهار نظریه جزمی خواهد بود.
خرابههاي پاسارگاد:
-1 سکو:
ترتیبی که من در اینجا پیروي خواهم کرد این است که ابتدا وضع خرابههائی را که هنوز در جلگه پلوار باقی است تعریف کنم.
سپس نظریاتی را که راجع به شناسائی آثار پاسارگاد باستانی بوده است و یا ممکن است در آینده اظهار شود بررسی نمایم. خرابهها
به شش دسته جداگانه تقسیم میشود و نویسندگانی که شخصا به محل نرفتهاند موضع و وجه ارتباط بین آنها را درست عنوان
نکردهاند. مسافرانی که از طرف شمال وارد میشوند به اول قسمتی که میرسند بناي سنگی بزرگی است که در سمت چپ جاده به
فاصله 300 یاردي آن بر تپهاي ساخته شده است و به صفه تخت سلیمان معروف میباشد و این عنوانی است که ایرانیان به هر پادشاه
عالیقدر ناشناخته قرون گذشته نسبت میدهند.
این بنا شامل ایوانی متوازي الاضلاع است که در دو طرف طاقچه و لبهاي دارد که اندازه آنها به شرح ذیل است: ضلع سمت چپ
72 پا طول دارد، لبه ورودي 54 پا، طاقچه مرکزي 168 پا، زاویه خروجی 54 ، ضلع طرف راست 48 پا
ص: 90
38 پا و شامل 1 / و یا رويهمرفته 290 پا و طول جبهه اصلی که در طرف شمال غربی است به همین اندازه است. ارتفاع آن 2
چهارده رگه سنگی است و تمام بنا از قطعات بزرگ سنگ سفید شبیه مرمر ساخته شده است که روي آنرا شیشه- کاري و قدري
برجسته کردهاند که از فاصلهاي نسبتا دور درست مثل کندههاي بزرگی است که در ساختمان معبد بیت المقدس دیده میشود و
روزهاي جمعه یهودیان در مراسم ندبه میبوسند.
طول هریک را 14 پا نوشته است) چنان میزان نصب شدهاند که ملاطی بین آنها بهکار نرفته است و در لبه « پریچ » این سنگها (که
بیشتر درزها سوراخهاي بزرگی بیجهت در سنگها کندهاند تا میلههاي فلزي (شاید از آهن و سرب بود) که اصلا آنها را با
یکدیگر مربوط میساخته خارج کنند. این حفرهها حالا لانه کبوتران است. بسیاري از این سنگها در سطح خارجی علامت
جالبتوجهی از عمل کارگران دارد و از بیرون قسمت فوقانی سکو و همچنین فقدان پله استنباط میشود که بنا ناتمام مانده بوده
است. بسیاري از آثار خارجی آن از بین رفته و وضع داخلی بنا که از سنگ کبود کوه ساختهاند واضحا دیده میشود و این نظر
ظاهرا مورد اتفاق است که این سکو را به قصد پایه قصر یا ایوانی درنظر گرفته بودند، شبیه به آنچه جانشینهاي کوروش در تخت
صفحه 109 از 570
جمشید کردند.
-2 برج، آتشگاه نیست
وقتیکه در سمت جنوب تا دشت هموار پائین میرویم خرابه دوم که در فاصله 300 یاردي واقع است، بناي چهارگوش یک
دیواري است که عامه آنرا آتشکده مینامند (اوزلی نوشته است که اهل آن حدود زندان سلیمان میخوانند) بهنظر من چنین استناد
بیدلیل و حسابی به هیچوجه درباره این محل وارد نیست فقط بناي مزبور شباهت مختصري به برج آتشگاه دارد که در جلو مقبره
سنگی نقش رستم (رجوع شود به فصل آینده) برپاست و درون آن از دود سیاه شده است و همین امر باعث این اظهارنظر سرسري
گردیده است که آنجا آتشکده زردشتیان بوده، اما راجع به این فرض و خیال
ص: 91
دلیلی هم هست که هیجیک از آن دو بنا آتشگاه نبوده و چنین کاري اصلا دور از امکان مینموده است.
به طبقه بالا با پلهاي از بیرون وارد میشوند. این قسمت غیر از در، راه یا شکافی با خارج نداشته است و بامی در بالا هست بدون
اینکه راهی به آنجا باشد و بام هم محلی براي محراب آتش نداشته چون محدب بوده است. بهعلاوه شکل آتشگاههاي ایرانی که
هنوز باقی است و یا در حجاري و بر سکهها دیده میشود به کلی تفاوت دارد و اندکی تردید در میان است که هر دو برج
بطوريکه در نقش رستم هم دیده میشود صورت مقبره دارد و براي نگاهداري تابوتهاي سنگین بوده است.
اعتبار این عقیده را نیک نمودار میسازد و لزومی «2» که در آسیاي صغیر پیدا شده بهخصوص مقبره تلمسوس «1» قبرهاي لیسین
هم ندارد که مثل دیولافوا به این اظهارنظر عجولانه مبادرت ورزیم که آرامگاه مرغاب مال کمبوجیه (کبوجیه) پدر کوروش است.
راه درگاه که به قسمت درونی باز میشود از دیواري است که هنوز باقی است و بقیه پلکان هم در پائین آن دیده میشود. تمام بنا
42 پا و سه اینچ ارتفاع و 23 پا و سه اینچ مکعب است و جرزها از همان قبیل است که در تخت سلیمان هست و بهجاي ملاط با
بستها بههم پیوسته است و از همان قسم سوراخهائی- شاید به قصد تزئین- دارد که در برج نقش رستم دیده میشود.
-3 ستون حاوي کتیبه
در همین فاصله به سمت جنوب بناي سومی است که یک ستون بلند سنگی یا ستونی از سنگهاي تراشیده است ارتفاع آن 18 پا و
یک طرفش توخالی است. از قرار معلوم براي بالا بردن وسایل ساختمانی (که شاید در ساختن دیوارها بهکار رفته است) بوده. در
به زبانهاي پارسی و عیلامی و « ادام کوروش خشایثیا هخامنیشیا » : قسمت بیرونی بنا هم در چهار سطر تحتانی از قول کوروش
من کوروش هستم شهریار » : آشوري نقش شده است به این مضمون
______________________________
لیکی؟ - Lycian-(1)
Telmessuce-(2)
ص: 92
بالاي این ستون بزرگ را طوري ساختهاند تا نور از بام به تالار که این جرز جزئی از آن بوده است بتابد. .« هخامنشی
-4 ستون و نیمستون
صفحه 110 از 570
باز 300 یارد دیگر در جهت جنوبی، خرابه چهارمی واقع شده است که شامل ستونی نیمهگرد سنگی به ارتفاع 36 پا و قطر سه پا در
زیر ستونی است و سرستون ندارد و بر پایه کوچکی سیاه در وسط سطحی مستطیل و صاف استوار گشته و دیوارهاي خارجی آن با
سه جرز توخالی است شبیه آنچه قبلا اشاره کردم و بر هرکدام همان کتیبه در سه زبان است که تقریر خود کوروش میشمارند و
آن از جمله ستونهاي بیتراش محدودي است که در ایران هست و بدونشک میتوان آنرا به دوره قبلی که سبک معماري
پیشرفت کافی ننموده بود منسوب داشت، برعکس ستونهاي بندبندي دوره بعد که در استخر و تخت جمشید دیده میشود. به
علاوه دیوار شامل پایه هشت پهلو و پایه درگاههاي سابق که بر آن چند پا نقش گردیده که بدون تردید شبیه آن در تخت جمشید
هم هست و مربوط به مراسم تشریفاتی است. بواسطه وضع فرضی این بنا بعضی از نویسندگان اخیر به آن کاخ کوروش نام دادهاند.
-5 تصویر منتسب به کوروش
باز در مسافتی به سمت جنوب شرقی سکوئی است که پی قصر یا عمارتی است که بعضی از زیرستونهاي آن در دو ردیف
هرکدام شش تا هنوز دیده میشود. در فاصله هشت پائی یکی از این پایهها جرز سنگی به ارتفاع 11 پا و 7 اینچ هست که در
قسمت فوقانی آن سابقا همان نوشته مباهاتآمیز بوده که اشاره کردهام و در زیر تصویر برجستهاي است که بواسطه دستخوردگی
و مرور زمان صورت آن چندان روشن نیست و این مجسمه معروف بالدار است که بعضیها آنرا فروهر کوروش (فرهوشی) یا نشانه
نبوغ کوروش و بعضیها نیز خود کوروش پنداشتهاند:
تصویري نیمرخ است بزرگتر از اندازه طبیعی و رو به سمت مشرق ایستاده و بر تارك آن پیکر، تاج مرموز جالبتوجهی است که
با تاجهائی که در
ص: 93
حجاريهاي مصري یافته شده است بیشباهت نیست و سیاحان متحیري آنرا به سه تنگ که ردیف قرار داده باشند با قبههائی در
رأس هریک تشبیه کردهاند.
این پیکر در جامه بلندي است که به تن چسبان است و از گردن تا قوزك پاست. موي سر و ریش حلقهحلقه و به تصاویر قدیمی
آتن و به جنگاوران ماراتن شباهت دارد. چهار بال بزرگ از شانهها برمیآید دوتا روبه بالا و دوتا هم به طرف پائین و مجسمه
چیزي در دست دارد که احدي نتوانسته است درست دریابد و فقط آقاي دیولافوا اینطور فرض و خیال کرده است که مجسمه
مقدس است. « اوروس » باریکی است که تاج دو سر مصري بر تارك دارد و
اکثریت نویسندگان آنرا نبوغ عنایت و حمایت کوروش محسوب داشتهاند و بعضی دیگر که صحت صوري کتیبه را مناط قرار
دادهاند پنداشتهاند که خود فاتح بزرگ است که به زیور و پیرایههائی که از اقوام مغلوب تحصیل شده است آراسته شده است.
مینویسد مصر تا پادشاهی کبوجیه به تسخیر ایران درنیامده بود از اینرو معتقد است که این ستون در موقع حیات «1» آقاي پرو
کوروش نصب نگردیده، بلکه بعد از وفاتش کبوجیه یا داریوش برپا ساختهاند.
آقاي سیسیل اسمیت در تأیید همین نظریه به اینجانب یادآوري کرده است که بنابر روایتی زن کوروش مادر کبوجیه مصري و
فرمانرواي آن کشور بیارتباط نیست. اگر این داستان « آپریس » دختر ) Neith یا ) «2» نامش نیتهتیس بوده که ظاهرا با نیت ربۀ النوع
حقیقت داشته باشد که هرودوت انکار نموده، ولی خود مصريها تأیید میکنند، دلیل تعریف و ستایش مصریان را در حجاريهاي
خود نسبت به کوروش واضح میسازد و همچنین یورش به مصر از جانب فرزند او کبوجیه آشکار میشود.
-6 مسجد مادر سلیمان
صفحه 111 از 570
خرابه ششمی که به فاصلهاي نسبتا دور در سمت مغرب واقع گردیده از همه جالبتوجهتر است، زیرا ساختمانی است که به نظر من
______________________________
Perrot-(1)
Nit-(2)
ص: 94
باحتمال قوي وقتی تابوت طلائی جنازه کوروش در آنجا قرار داشته و آن شامل دستگاه کوچکی است که از جرزهاي بزرگ سنگ
سفید ساخته شده با سقفی شبیه آنچه در معابد یونانی است و تمام بر رأس پایهاي است که هفت پله پیدرپی سنگی دارد و رفتهرفته
که به سقف میرسد از اندازه آنها نیز کاسته میشود.
حجاري برجسته نقش کوروش در پاسارگاد
جمع ارتفاع از سطح زمین تا سقف که کموبیش از بین رفته است در حال حاضر 36 پا است. این بناي حیرتانگیز که اهالی محل
قبر یا مسجد مادر سلیمان مینامند در محوطه دورافتاده و مخروبهاي واقع گردیده و قبور ایرانیان مسلمان، اطرافش را فراگرفته است.
پایهها یا استوانههاي منهدم یعنی از ستونها هنوز در دیوارهاي مخروب گلی دیده میشود و یا در محلی که ظاهرا از ستونبندي
محصور بوده برقرار مانده است و مشکوك مینماید که این ستونبندي در اطراف قبر بوده، زیراکه در جهت درازتر اثري از آن
دیده نمیشود.
پشت این بنا رو به جاده فعلی است و درگاه آن سمت مقابل است یا جهت شمالی و تردیدي هم نیست که آن در وسط محوطهاي
بوده که درگاه آن هنوز
ص: 95
قابل تشخیص است و طوري ساخته بودند که قبر و درگاه از خارج دیده نشود وقتیکه داخل محوطه میشویم سراسر بنا معلوم است
هم مقبره و هم پایهها که شامل جرزهاي بزرگ سفید از سنگهاي شبیه مرمر است و خیلی ظریف و ماهرانه حجاري و نصب شده
است و در بیشتر جاها سنگها با بست به هم مربوط شده بود، ولی با کمال بیرحمی آنها را درآورده و به یغما بردهاند.
مقبره
وقتیکه از سکوها بالا میرویم با مقبره که از سه ردیف جرزهاي سنگی بزرگ ساخته شده است روبرو میشویم که ارتفاع سنگ
زیرین برابر با بلندي درگاه است. در بالاي ردیف فوقانی لبه پیشآمده باریکی است که بام روي آن قرار گرفته است و آن شامل
دو ردیف سنگهاي بزرگ است که رگه سنگی دیگر بر رأس آن هست. از درگاه کوتاه باریکی به داخل مقبره راه است. این
مدخل دو پا و سه اینچ پهنا و فقط چهار پا و سه اینچ ارتفاع دارد. اگر قول آقاي دیولافوا معتبر باشد داخل حجره که با ضخامت
دیوارهاي دور آن هماندازه است و در اصل داراي دو در بوده که روي یکدیگر باز و بسته میشده است یعنی هر دو در، در آن
واحد باز نمیمانده است و این از آنجهت تمهید شده بود که چشم زائران فضول به قسمت درونی نیفتد.
با قامت دولا به اطاق خالی داخل میشویم که سقف و دیوارهاي آن از دود سیاه شده است. کف اطاق با دو قطعه سنگ عظیم
فرش شده است که با مرور زمان سائیدگی پیدا کرده، سنگ بزرگتر را با طمع دستیابی بر چیزهائی که شاید در زیر آن نهفته
بوده است سوراخ کردهاند. از همین قسم حفره بر دیوارها نیز دیده میشود. در انتهاي اطاق از یک سر تا سر دیگر بر رشتهاي
قطعات برنجی و جواهرنما که بهعنوان نذر یا اهدا بوده آویخته شده بود. بر دیوار سمت راست در داخل محلی که محراب است به
خط نسخ چند سطري نوشتهاند. اندازه محل مزبور به شرح ذیل میباشد: طول ده پا و پنج اینچ، عرض هفت پا و شش اینچ، ارتفاع
صفحه 112 از 570
شش پا و ده اینچ. این شرح جزئیات را من فقط به قصد تسهیل شناختن آنجا که ذیلا دلایلش را بیان خواهم کرد ذکر کردهام.
ص: 96
مقبره کوروش
روایت ایرانیان
نوشته بودم که ایرانیان این بنا را قبر مادر سلیمان مینامند و این عقیده در سراسر دوره اسلامی شایع بود. جوزفا باربارو سیاح و نیزي
در سال 1638 میلادي «1» در سال 1474 آنرا با همین نام ذکر و کتیبه عربی را هم که در داخل آن است یاد میکند. شرح ماندلسلو
مبین وضع کنونی آنجاست و سرگردانی قهري او را هم درباره داستان این بنا، کشیش کار ملیت مقیم شیراز، دکتر فرایر، رفع نموده
و اظهار داشته است که سلیمان مورد بحث بدونشک چهاردهمین خلیفه به این نام بوده که در سال 715 میلادي خلافت داشته،
کشیش آنجلو چندي بعد نظر او را تأیید کرده است. جان استریوس در 1672 خاطرنشان میسازد که آنجا زیارتگاه زنان پارسا
بوده که سهبار سر بر قبر میکوبیدند
______________________________
Mandelslo-(1)
ص: 97
و سهبار هم آنرا میبوسیدند و بعد از دعاي کوتاهی خارج میشدند. لوبرن در سال 1706 اظهار حیرت میکند که چگونه ممکن
بوده است بت شبا را در آن مدفون کرده باشند، زیراکه اثري از این نکته در تورات نیست که سلیمان ارض مقدس را ترك کرده
باشد. این اعتقاد که آنجا فقط زیارتگاه زنان بوده تا قرن حاضر نیز استوار مانده بود، چون به همین دلیل در سال 1809 از ورود
موریه به آنجا جلوگیري نمودند. سیاحان دیگر یا به ممانعت اهل محل اهمیتی ننهادند و یا آنکه مثل من بدون اجازه و یا پیشگیري
وارد آنجا شدند.
اولین تطبیق آن با قبر کوروش
در سال 1809 رويهمرفته موریه را نخستین فردي میدانستند که مقبره کوروش را شناخته بود و معلوم شد چنانکه آریان و استرابن
و دیگر نویسندگان قدیم نقل کردهاند آنجا بوسیله اسکندر آسیب دیده بود، ولی اظهار این مطلب نیز حیرتانگیز است که وقتیکه
به عبارات مربوط کتاب او مراجعه نمودم معلوم شد که وي این موضوع را مطرح کرده بود تا خود نقض کند. اوزلی که همان سال
در آنجا بوده رفتار مشابهی اختیار نمود.
به نظر من کرپورتر اولین انگلیسی است که از عهده تطبیق برآمد، اما میتوان فرض و تصور کرد که عامل این شناسائی و تطبیق
باشد و قبول یا رد این نظریه منوط است به مقابله و تطبیق عبارات راجع به محل واقعی قبر کوروش در «1» پرفسور گروتفند
نوشتههاي نویسندگان قدیم و اشاراتی که در کتیبههاي بیستون درباره پاسارگاد شده است با آنچه در محل یعنی بهطوريکه شرح
داده شد در دشت مرغاب هست.
براي نیل به این مقصود اولین کار اساسی این است که درست دریابیم که نویسندگان باستانی، رومی یا یونانی در اینباره چه
گفتهاند. من در اینجا از ابراز حیرت خودداري نمیتوانم نمود که در هیچیک از آثار سابق و حتی در کتابهاي دانشمندان نامی
ترجمه صحیحی از نوشتههاي ایشان نیافتهام
______________________________
صفحه 113 از 570
grotefend-(1)
ص: 98
و در پارهاي موارد بنا به همین ترجمههاي نادرست نظریاتی مشعر بر قبول یا رد عنوان شده است.
نویسندگان کلاسیک
نویسندگانی که آثارشان بیشتر مورد اتکا و اعتماد تواند بود آریان، استرابن، پلینی و کنتوس کورتیوس و پلوتارك را باید نام برد.
از دو نویسنده اولی آریان در پایان قرن اول مسیحی کتابی به زبان یونانی راجع به لشکرکشی اسکندر نوشت. تاریخ کتاب استرابن
در حدود سال 20 میلادي است، وي مطالب خود را بر مشاهدات اریستوبولوس که همراه اسکندر به لشکرکشی مشرق رفته بود قرار
«1» « اونهسیکریتوس » داده و در اواخر عمر تاریخ اسکندر را تألیف کرد. اما از نوشتههاي او مقداري محدود بجا مانده است. دیگر
است که نوشتههاي او چندان قابلاعتماد نیست. اما او نیز همراه اسکندر رفت و شاید ناظر جهانگردي وي بود. کنتوس کورتیوس در
سال پنجاهم میلادي به نوشتن شرح زندگانی اسکندر پرداخت، ولی کتاب او چاشنی انتقاد ندارد و سرشار از مدح و ستایش است.
تاریخ وقایعنگاري پلینی هم چنانکه میدانیم در حدود 70 میلادي و پلوتارك تقریبا در 100 میلادي بوده است، با ذکر این مقدمه
اینک من به نقل و اقتباس نوشتههاي چند تن از این نویسندگان مبادرت میورزم.
نوشته آریان راجع به قبر کوروش و دیدار اسکندر از آنجا در سال 324 قبل از میلاد به شرح ذیل است:
اسکندر با تنی چند از پیادهنظام و گارد اختصاصی سوار و عدهاي نیزه- داران (از، کارمانیا) بهسوي پاسارگاد در پارس رهسپار »
گردید و از مشاهده بیحرمتی که نسبت به قبر کوروش فرزند کمبوجیه کرده بودند متأثر شد و ملاحظه نمود که قبر را بهطوريکه
اریستوبولوس براي ما حکایت میکند شکافته و درهم ریخته بودند. چون بنابر روایت این نویسنده در پاریس، در باغ بهشت شاهی،
قبر کوروش واقع شده بوده در میان انواع درختان و آنجا جویبارهاي فراوان داشته
______________________________
Onesicritus-(1)
ص: 99
و سرسبز و علفزار بوده، خود مقبره در ردیف پائین با سنگهاي بزرگ مکعب بنا شده بود. در بالا هم حجرهاي قرار داشت که
آن نیز از سنگ بود و همچنین بامی داشت و بوسیله درگاهی داخل آن میشدند و به قدري تنگ و باریک بود که یک نفر هم با
زحمت میتوانسته است وارد شود و آن هم مشروط بر اینکه هیکل چاق و درشتی نداشته باشد.
در این حجره تابوتی طلائی بود که نعش کوروش در آن بوده و تختی هم در کنار قبر و پایههاي تخت از طلاي چکشخورده بوده
با روکشی از بافتههاي بابل پوشیده شده بود و در زیر آن فرش ضخیم ارغوانیفام و بر روي قبر جامه نظامی و لباسهاي دیگر از
دیار بابل بود. باز وي مینویسد شلوار مادي و البسه به رنگ ارغوانی هم در آنجا بوده و گردنبند و شمشیر و گوشوارههاي طلا که
جواهرنشان بود و میزي هم در آنجا نهاده بودند. تابوت را که حاوي نعش کوروش بوده در وسط تخت قرار داده بودند و در درون
حصار پلکانی بود که بر قبر بالا میرفتند و خانه کوچکی هم که براي نگهداري قبر کوروش ساخته بودند.
از زمان کمبوجیه فرزند کوروش تاکنون نگاهداري مقبره از پدر به پسر محول گردیده بود و هر روز از جانب شهریار گوسفندي
میآوردند و مقداري هم آرد و شراب و هر ماه اسبی تا براي کوروش قربانی کنند. بر قبر به خط پارسی کتیبههائی بود و میگفتند
اي آدمیزاده من کوروش فرزند کمبوجیهام که امپراتوري ایران را اساس نهادم و شهریار آسیا بودم، » : معنی آن چنین بوده است
اسکندر (که علاقه سرشار داشت، پس از تسخیر ایران به زیارت مقبره کوروش برود) ملاحظه « پس این مقبره را بر من رشک مبر
صفحه 114 از 570
کرد که نه تنها اسباب و زیور مقبره را غیر از تابوت و تخت به یغما برده بودند، بلکه به پیکر خود کوروش هم آسیب رسیده بود و
براي سبکی بار که حمل آن آسان شده باشد جنازه را قطعهقطعه نموده و تکههائی را باقی گذاشته بودند، ولی چون باز در کار
«. نارواي خود کامیاب نشده بودند نعش را رها نموده و پی کار خود رفته بودند
ص: 100
اسکندر خود او را مأمور کرد که در تجدید آرایش قبر کوروش اقدام کند و آنچه از اعضاي بدن مانده » : اریستوبولوس مینویسد
بود بهجاي خود بگذارد و سرپوشی هم بر آن قرار دهد و آن قسمت تابوت را که صدمه یافته بود تعمیر کند و تخت را با بندهائی
محکم سازد و آنچه از زیورهاي مقبره که به یغما برده بودند بازگرداند و تا حدود امکان مقبره را به وضع اصلی آن درآورد و جاي
درگاه آنرا با سنگ و ساروج مسدود و محکم سازد و روي ساروج نشانه پادشاهی کوروش را نقل کند. اسکندر فرمان داد مغهاي
نگهبان را دستگیر و آزار کنند تا اقرار نمایند که چه کسانی آن بیحرمتیها را مرتکب شده بودند، ولی با وجود شکنجه ایشان
.« هیچگونه اعترافی ننمودند و اظهاري نکردند پس اسکندر آنها را آزاد کرد
استرابن که از همان نوشتهها استفاده نموده بود در بعضی جزئیات این موضوع اختلاف دارد، ولی رويهمرفته قول آریان را تأیید
میکند و مینویسد:
سپس او (اسکندر) به پاسارگاد آمد که مقر دیرین پادشاهان بود و قبر کوروش را در باغ بهشتی دید و آن برجی نهچندان بزرگ و »
رفیع بود و در زیر شاخه درختان پنهان مانده بود. در پائین جرزهاي ضخیم و در طبقه بالا بقعه و بامی داشت با مدخلی که خیلی
تنگ بود. اریستوبولوس میگوید که وي از این درگاه داخل مقبره شد و آنجا نخی زرین دید و میزي که چند پیاله بر آن نهاده
.« بودند و تابوتی طلا و مقدار زیادي لباس و زیورهاي جواهرنشان
در سفر اول همه این چیزها را در آنجا مشاهده کرده بود، ولی بعدا مقبره دچار دستبرد شد و اقلام گرانبها را برده و تخت و تابوت
را شکسته بودند و نعش را نیز حرکت داده بودند و معلوم بود کار یغماگران است و ساتراپ در آن واقعه دست و دخالتی نداشته
است، چون آنچه را که حملش آسان نبوده باقی گذاشته بودند و با آنکه مغی نگهبانی آنجا را برعهده داشت باز این کارها اتفاق
افتاده بود.
ص: 101
وي هر روز گوسفندي براي خوراك و هر ماه نیز اسبی دریافت میکرد اکنون در غیاب لشکریان اسکندر که به عزم تسخیر بلخ و
هندوستان رفتهاند تغییر و تفاوتی در آنجا پدید آمده است که شرحش ذکر شد. این روایت اریستوبولوس است و کتیبهاي را که او
به خاطر داشته بدین مضمون بوده است:
اي آدمیزادگان من کوروش بانی امپراتوري پارسیان هستم شهریار آسیا بودم پس این مشتی خاك را که گور من است از من »
.« دریغ مدارید
مینویسد که برج ده طبقه داشته و قبر کوروش در ردیف بالا واقع بوده است و کتیبهاي به خط و زبان یونانی و « اونسی کریتوس »
پارسی با مضمون ذیل داشته:
فقط ذکر میکند که: « پلینی » . و کتیبه دیگري با همین مضمون به زبان پارسی بوده است « اینجا آرامگاه من است کوروش شاهنشاه »
«. در مشرق تخت جمشید برج پاسارگاد محتوي قبر کوروش است که مغی نگهبان آن است »
چون ملاحظه نمود که قبر کوروش را شکافته بودند، وي فرمان داد شخصی را که » : پلوتارك در شرح زندگانی اسکندر مینویسد
.« بوده و قدر و مقامی داشته و نامش پلیماکوس بوده است «1» آن کار تباه- کرده بود کشتند، باآنکه خطاکار یکی از افراد پلاآ
وقتیکه کتیبه را ملاحظه کرد فرمود همان را به زبان یونانی هم منقور کنند و مضمونش به شرح ذیل است:
صفحه 115 از 570
اي آدمیزاد هرکه هستی و از هرکجا که آمده باشی (چون میدانم که خواهی آمد) من کوروش بانی امپراتوري پارسیانم پس بر »
این سخن اسکندر را سخت متأثر ساخت و او را توجه داد که کار دنیا ثبات و اعتبار «. این مشت خاك که قبر من است رشک مبر
ندارد.
پس اسکندر فرمان داد قبر کوروش » : هم که درهرحال حرفش مورداعتماد نیست شرح ذیل را نوشت « کینتوس کورتیوس » سرانجام
که نعش او را دربر داشت بگشایند تا مراسمی معمول دارد و میپنداشت که سرشار از زر و سیم
______________________________
Pellaean-(1)
ص: 102
است، چون خود ایرانیان این داستان را در خارجه شایع کرده بودند. اما غیر از سپر پوسیده کوروش و دو تیر و کمان سکائی و یک
شمشیر چیز دیگري بدست نیامد.
سپس وي تاج زرین بر قبر نهاد و آنرا با پارچهاي که خود علاقه به پوشیدن داشت پوشانید و حیران بود که پادشاهی با آن عظمت
.« مقام و ثروت و مال فراوان در قبر سادهاي که یکی از افراد عادي را سزاست مدفون شده بود
موارد تشابه
حال بدون اینکه خواسته باشم از روایات مذکور شرح مرتبطی فراهم سازم- هرچند که نکتههاي برجسته آن قابلتردید و انکار
نیست- باید ملاحظه نمود که چه نشانههائی از این گفتهها با آنچه در دشت مرغاب هست و شرح دادهام با قبر اصلی کوروش قابل
انطباق و یا خلاف آن است. ابتدا به وجوه تشابه که عامل تطبیق و شناسائی است توجه مینمائیم. قبر کوروش در میان چهار دیواري
است که محلی هم براي پاسداران داشته است. مقبره مرغاب هم بهطوري که وصف کردهام از سه طرف با ستونبندي محصور شده
بود که وجود محل اضافی هم در آنجا اشکالی نداشته است. مقبره کوروش جاي وسیعی نبوده و دو قسمت داشته است یکی فوقانی
و دیگري زیرین و قسمت پائین جرزهاي سنگین داشته که بر پایگاه سنگی ساخته شده بود و قسمت بالا هم به خانهاي شبیه بود و
بامی داشت و محتوي تابوت بود و آنجا سري هم داشته پس تا اینجا وجوه ارتباط درست و دقیق است.
اندازه قسمت زیرین چنانکه نوشتهام 47 پا در 43 پا و 9 اینچ که اندکی از مکعب کمتر است. باآنکه کلمات یونانی دال بر
چهارگوش است نهآنکه لزوما دلالت بر مکعب نماید. قبر کوروش درگاه بخصوص تنگ و باریک داشته است که باز حاکی از
شباهت مطلق است. بالاخره او نه سیکریتوس که شاید آنجا را دیده باشد (عجب آن است که این نکته که حائزاهمیت وافی است
چندان موردتوجه واقع نشده است) مینویسد مقبره کوروش ده برج یا طبقه داشته و باآنکه وي شخص قابلاعتمادي نبوده باز او با
جعل این حرف امکان بربستن طرفی نداشته
ص: 103
است و فرق بین رقم ده او و هفت (که با پایگاه قبر هشت تا است) برج که در دشت مرغاب هست بهقدري ناچیز است که در مقابل
شباهت حیرتآور دو دستگاه بواسطه شباهت جزئیات نماي خارجی اصلا قابل اهمیت نیست.
موارد اختلاف
از طرف دیگر مخالفان عمده این فرض انطباق آن محل با قبر کوروش دلایل ذیل را برمیشمارند که من به آنها جواب کافی و
منطقی خواهم داد:
صفحه 116 از 570
-1 مقبره کوروش از باغ و جویبار و علفزار محصور و در زیر درختان سایهداري واقع شده بود که اکنون اثري از اینگونه علایم
در مرغاب نیست.
به نظر من این دلیل کمترین ارزشی ندارد بخصوص وقتیکه به تغییر و تفاوتی نظر بیندازیم که در وضع ظاهري آن سرزمین فقط
طی یک قرن اخیر حادث شده است، پس در مدت 2200 سال چه تغییر و اختلافی که قابل وقوع نیست.
از این لحاظ شاید حتی یک نقطه هم در ایران نباشد که با وضع دوره قدیم.
آن قابل مقایسه و تطبیق باشد. در جلگه مرغاب آب فراوان است، زیراکه رودخانه از آن حدود چندان دور نمیشود و پایگاه مقبره
و ستونبندي اطرافش را شاید درختان فراوانی احاطه کرده بوده است. بهعلاوه بواسطه ارتفاع محدود برج فعلی که روي آنجا دادن
سایبان جنگلی به آسانی امکان داشته و این مطلب مؤید گفتار استرابن است.
-2 آقاي دیولافوا اظهار میدارد که هیچ یونانی بناي مرغاب را برجی مکعب محسوب نمیداشته است. در اینجا من گله خود را از
ترجمه ناصواب یا عنوان بیتأمل متنهاي اصلی تکرار میکنم که از این لحاظ هیچ منقدي به اندازه سرکار دیولافوا به نحو اشد و
بارها دچار اشتباه نگردیده است.
جواب او در اینباره نیک ساده است. آري هیچ یونانی چنین مقایسه و حکمی هم نکرده است. استرابن آنرا برج نامید که در آثار
متأخرین از نویسندگان
ص: 104
یونانی این نام غالبا به ساختمانهاي مجزا اطلاق شده است، ولی هرگز نگفته است که مکعب بوده. آریان هم افزوده بود که آن بر
پایگاه چهارگوش قرار گرفته که نشان دادهام درست نوشته بود.
-3 آقاي دیولافوا اقامه دلیل میکند که مقبره مرغاب وسعت کافی نداشته است تا گنجایش آن همه اسباب و زیورها را که
برشمردهاند داشته باشد و به این مطلب با شیرینکاري سرشار و بیهیچگونه اظهار تأسفی میافزاید جاي تنگی که فقط براي
تنشوئی و ظرف حمام متناسب بود، این موضوع بسته به عقیده شخصی است. به نظر من زیورهاي درون قبر شامل تختی مزین بوده
که تابوت بر آن قرار داشته و میزي که چند جام و زیورها و اسلحه بر آن نهاده شده بود و براي این چیزها در آنجا بهاندازه کافی جا
فراهم بوده است.
-4 آقاي دیولافوا باز چیز سادهاي را بزرگ جلوه داده است چون اظهار میدارد که اثري در آنجا نیست که علامت پلکان داخلی از
مقبره به پاسدارخانه باشد. جوابش این است که در مقبره کوروش اصلا چنین چیزي نبوده است. پلکان ساخته قوه تصور سرکار
دیولافوا است.
-5 بر دیوارهاي مقبره مرغاب کتیبهاي به زبان پارسی یا یونانی از کوروش دیده نمیشود، ولی نیک میتوان تصور کرد که این
کتیبهها بر الواحی بوده که بر دیوار یا موضع دیگر نصب شده بوده و بعدا از میان رفته است. اینها دلایلی له و علیه تطبیق آن محل با
گور کوروش بوده که گمان میکنم اثباتا دلیلهاي محکم و وافی عنوان کرده باشم و دو رأي مخالف سرسخت این فرض یکی
است که با روایات محلی نیز بیتناسب نیست و این است که مقبره مرغاب متعلق به کاساندان زن کوروش «1» قول پرفسور اوپر
میباشد در صورتیکه آقاي دیولافوا ترجیح میدهد آنرا متعلق به مندانه مادر کوروش محسوب دارند. البته هیچیک از این
اظهارنظرها دلیلی درست و مبتنی بر مدارك معتبر نیست و تعجب اینجاست که
______________________________
oppert-(1)
ص: 105
صفحه 117 از 570
دیولافوا آنجا را پاسارگاد کوروش میشمارد و قبر پدر و مادر او را هم در آنجا قبول دارد، اما از پذیرفتن این نظریه که قبر
کوروش هم ممکن است در آنجا باشد امتناع میورزد. من که درباره این طرز فکر او نمیدانم چه عرض کنم.
اصلیت پاسارگاد
با وجود این هنوز اظهارنظر قاطع در این مورد مقدور نیست، زیرا که این مطلب را پیش خواهد آورد که آیا پاسارگاد باستانی یعنی
شهر پادشاهان هخامنشی که بدونشک قبر کوروش در آنجا بوده است همان است که در فصل جلگه پلوار شرحش را ذکر
کردهام؟ بنابراین بار دیگر به دلایل موافق و مخالف این قضیه اشاره میکنم:
حاکی است که کوروش شهر پاسارگاد را در محل پیروزي خود بر آستیاگماد بنا کرد. استرابن میگوید «1» -1 شرح اناکسیمن
این شهر محل قصرها و همچنین مقبره کوروش بوده است. از حسن اتفاق ما داستان آن پیکار را در نوشتههاي نیکولا دمشقی که از
همدورهها و دوست هرود کبیر بوده و تاریخی عمومی در 144 مجلد تألیف کرده بود در اختیار داریم. قسمتهائی از این کتاب را
اسقف قسطنطنیه حفظ کرده است. «2» فوتیوس
شرح او که در این باب طول و تفصیل فراوان دارد هیچگونه شبههاي باقی نمیگذارد که در جلگه پلوار که از سمت شمال یگانه
مدخل دشت فارس بوده (آستیاگ که از مدیا و همدان حرکت کرده بود) نبرد قاطع اتفاق افتاد. کوروش و ایرانیان قهرا بهترین
نقطه را براي پیکار انتخاب کرده بودند، بهعلاوه نیکولا نام پاسارگاد را با این محل مربوط و آنرا کوه خیلی بلند ذکر میکند که
مشرف بر جلگه بوده و کوروش در حین جنگ زنان و کودکان را جهت اجتناب از خطر به آنجا فرستاد. بالاخره در همین جلگه
است که خرابههائی حاوي نام و القاب کوروش دیده میشود و آن بناها بدونتردید از نوع کاخهائی است که در زمان هخامنشیان
میساختهاند و بهطوريکه شرح دادهام یکی از آن بناها
______________________________
Anaximens-(1)
Photius-(2)
ص: 106
شباهت تامی به برجی دارد که نویسندگان معتبر قدیم آنرا مقبره کوروش توصیف کردهاند.
رود کوروش در آنجاست و در خطه فارس جاري است که درحدود » : -2 استرابن راجع به رودخانه واقع در پاسارگاد مینویسد
پاسارگاد کویل نام داشته و پادشاه اسم آنرا از آگرادات به کوروش تغییر داد. اما این قول صحیح بهنظر نمیرسد، زیراکه رودخانه
مرغاب پلوار نام دارد (که همان مدوس قدماست که استرابن هم ذکر نموده است) در صورتی که کوروش یا کر نام دیگر آراکس
یا بند امیر است. هنگامیکه رودخانه پلوار در ناحیه مرودشت در جلو تخت جمشید به آن میپیوندد، ولی من گمان میکنم همین
اشتباه نیز فرض ما را تأیید میکند.
چون استرابن نام شاخه علیاي رودخانه را به سراسر آن اطلاق نموده و این اشتباه را نویسندگان بعدي تکرار و کوراب را بهجاي
پوراب که نام پارسی پلوار است ذکر کردهاند. بهعلاوه طبقهبندي رودخانههاي مرکزي و جنوبی ایران از جانب استرابن بنابر توالی
جغرافیائی است مانند خواسپ، کوپراتز، پازيتیگریس، کوروش، آراکس مدوس که روشن میسازد رودخانه کوروش در این
حوالی جاري بوده نه چنانکه بعضیها وانمود کردهاند در جنوب شرقی در نزدیکی دارابگرد.
-3 در نوشتههاي استرابن و آریان قرینههاي فراوانی است که تخت جمشید و پاسارگاد از یکدیگر خیلی دور واقع نشده بودند.
راه «1» آریان روایت میکند که اسکندر (در 331 قبل از میلاد) هنگامی که از شوش و پازيتیگریس (کارون) از سرزمین اکسایا
صفحه 118 از 570
افتاد نبرد مهمی را شروع و با پیروزي تمام کرد، سپس شتابان روانه پاسارگاد شد که در آنجا گنجینههاي کوروش را بهدست آورد
و بعد راه تخت جمشید را پیش گرفت که درست با وضع مرغاب و تخت جمشید قابل انطباق است. استرابون راجع به اسکندر
مینویسد که بعد از سوزاندن کاخ تخت جمشید به پاسارگاد آمد.
______________________________
Uxil-(1)
ص: 107
آریان هم در شرح بازگشت اسکندر از لشکرکشی هند (سند) در سال 334 قبل از میلاد شرح میدهد که وي هفاستیون سردار را
مأمور کرد که با انبوه لشکریان از کارمانیا (کرمان) از راه کرانه دریا روانه شوند و خود با نفراتی محدود به حدود پارس و
پاسارگاد و آنگاه به تخت جمشید آمد، که دلیل آن است که فاصله بین این دو نقطه چندان زیاد نبوده است. بنابراین از لحاظ من
نیک عیان است که نبردي که کوروش را سرور ایران ساخت در همین دشت مرغاب اتفاق افتاد و تردیدي ندارم که وي همانجا
مقر و قصر شاهی ساخت و پاسارگاد نامید و در همانجا نیز مدفون شد و این نام بر آن محل مانده است. خرابه کاخی که بیگمان
کوروش برپا ساخته (زیراکه نام خود را بر آن نقش کرده است) در آنجا است و همچنین خود مقبره که شاهد قول ماست. بنابر
شرحی که بیان شد من چنین نتیجه میگیرم که قبر مادر سلیمان همان آرامگاه کوروش است.
نظریات مخالف
حال باید دید که نظریه مخالف از چه قبیل بوده که در عقیده دانشمندان مزبور تأثیر نموده است. منشأ این نظریات یکی نوشتههاي
متخالف نویسندگان قدیم و دیگر شواهدي است که از کتیبه و خط میخی بیستون استنباط میشود. اینک من به توضیح هر دو
مطلب میپردازم:
-1 پلینی مینویسد: پاسارگاد در مشرق تخت جمشید واقع است و حال آنکه مرغاب در شمال شرقی است. این حرف به نظر من
خردهگیري بیاندازه است.
را ذکر میکند که از آن راه تا «1» -2 باز او در شرح بحرپیمائی نئارخوس در کرانه خلیجفارس نام رودخانه سیتیگاگوس
پاسارگاد بوسیله قایق در هفت روز پیموده میشود. این نام البته بههیچوجه معقولی با رودخانه کر یا پلوار قابل تطبیق نیست و همان
سیتاکوس آریان و قرهآقاج جدید است که یک شعبه آن در جنوب دارابگرد سرچشمه میگیرد و بهطوريکه شرح خواهم داد
شاید پاسارگاد دیگري هم بوده و یا شهري دیگر که لفظا شباهت تام با این نام داشته.
______________________________
Sitigagus-(1)
ص: 108
-3 بطلمیوس (اگرچه او از نویسندگان قرن دوم میلادي است) در بیان طول و عرض جغرافیائی تخت جمشید و پاسارگاد این محل
ثانوي را در مسافت نسبتا دوري در جنوب شرقی تخت جمشید نام برده نه در شمال شرقی آن.
پاسخم به این حرفش این است که بطلمیوس در جدولهاي تنظیمی خود راجع به ایران دچار اشتباهات فاحشی گردیده است.
هرچند بنابر شرحی که خواهد آمد شاید منظور وي شهر دیگري با همین نام بوده که قدري جلوتر در سمت جنوب شرقی واقع بوده
است.
-4 باز گفتهاند که اسکندر در پیشروي خود از کرمانیا به سوي فارس احتمالا راه جنوبی را اختیار نمود که در این صورت قبل از
صفحه 119 از 570
مرغاب به پاسارگاد میرسید نه برعکس. اما این موضوع که وي فقط عده محدودي را همراه برده بود حاکی است که در این
لشکرکشی، راه قدري غیرعادي و بیابانی را اختیار کرده بود.
«1» -5 بالاخره کتیبه خط میخی بیستون است که واجد وزن و اهمیت بیشتري است. در این کتیبهها کلمه پیشی اووادا یا پیسیاشادا
دیده میشود که لفظا شباهت بسیار با پاسارگاد دارد که گفتهاند نخستین سمردیز دروغین گئومات مغ از آنجا برخاست و در آنجا
دومین سمردیز دروغین و هییزدات پیدا شد که بعد از شکستی به رخا گریخت و از آنجا با لشکري تازه بازآمد و در جلو آرتا برد
(ارته وردیه) در کوه پرك (پرگا) نبرد اتفاق افتاد و این مدعی دوم نیز در آنجا اسیر و مقتول گردید. در جاي دیگر دیده میشود
هرودوت، رخج، افغانستان غربی) فرستاد. بنابراین شرح و تفصیل پرفسور اوپر نقشه دقیقی ) «2» که وي لشکر خود را به آراکوتیا
ترتیب داد. برطبق نظریه او رخا همان پازاراخا بطلمیوس است که محل فعلی فسا است و پراگا، فرگ جدید و پیسی یا شادا یا
پاسارگاد همانا دارابگرد فعلی و قلعه مخروبهاي است به نام دژ داراب در چهار میلی جنوب غربی آنجا و مینویسد در این محل
شهرشاهی کوروش و هخامنشیان قرار داشته و کوروش در آن محل مدفون شده و باید قبر او را در آنجا جستجو کرد.
______________________________
Pisyachada-(1)
Aracshotia-(2)
ص: 109
دارابگرد
دلایل منفی راجع به این موضوع که دارابگرد مقر و قبر کوروش بوده به نظر من بیاندازه قوي است، جلگه اطراف آن بههیچوجه
نمیتوانسته است میدان جنگ بین کوروش و آستیاگ شده باشد، از اینجا تا رودخانه کوروش زیاد فاصله است و با آنچه
نویسندگان قدیم روم و یونان که اشاره کردهام نوشته بودند اصلا انطباق ندارد، مگر بطلمیوس که از نویسندگان دوره بعد است،
بهعلاوه فاصلهاش تا تخت جمشید زیاد است ( 190 میل) که بنابراین بعید مینماید این دو نام که پیوسته در کنار هم میآوردهاند
قابل توالی باشد. از کتیبههاي بابل نیز استنباط میشود که کوروش در اصل پادشاهی انزان را داشته و اگر انزان چنانکه به نظر من
میرسد با حدود غربی ایران جدید و شاید سوزیانا (خورستان) قابل تطبیق باشد بعید مینماید که در آنجا نبرد کرده و پایتخت خود
را آن هم در جانب شرق برپا ساخته باشد، وانگهی در حوالی دارابگرد کمترین اثري از قصور و مقبره کوروش دیده نمیشود و
حتی یک کتیبه میخی و در واقع هیچگونه اثري که بتوان از دوره هخامنشی تلقی نمود دیده نمیشود، مگر استحکاماتی که
صخرهاي در وسط آنهاست که بنابر روایات تاریخی به داراب یا داریوش منسوب است که عموما هم داریوس نوتوس یونانی
میشمارند که در سال 423 پیش از میلاد فرمانروائی داشت و تصور این امکان هیچ آسان نیست که در سرزمینی که بهنحوي از
انحاء آثاري قدیمی از بیشتر شهرهاي آن عهد و زمان پیدا شده است نشانه پاسارگاد از روي زمین پاك محو شده باشد.
نتیجه
عقیدهام این است که نام پاسارگاد بهطوريکه از تاریخ هرودوت درمییابیم و به طایفه پادشاهی ایران تعلق داشته شاید به دیگر
جاها نیز اطلاق و از اینرو موجبات اغتشاش ذهنی نویسندگان رومی و یونانی فراهم شده باشد که چون خود آن محل را ندیده
بودند نمیتوانستهاند صحتوسقم مندرجات کتابهاي قدما را تمیز بدهند و ناچار در وادي سرگردانی گرفتار شدهاند.
ص: 110
صفحه 120 از 570
دیدهایم که عنوان پاسارگاد در موردي به کوه بلندي داده شده بود (که به نظر من همان کتل پلوار است) و حالآنکه در جاي دیگر
از کتاب بطلمیوس با همین نام در کرمان برخورد میشود.
بنابر دلایلی که در فصل آینده خواهد آمد من گمان میکنم که پاسارگاد شاید عنوان پارسی تخت جمشید هم بوده است از اینرو
ممکن است پاسارگاد یا پاساراشاي دیگر هم در جنوب شرقی فارس بوده، در حوالی دارابگرد یا فسا که نویسندگان کلاسیک به
آن عطف توجه کردهاند. اما اینکه پاسارگاد کوروش چه در زمان حیات او و چه پس از درگذشت او بنابر آنچه شرح دادهام همان
است که در جلگه پلوار هست عقیده کموبیش قطعی این جانب است و از اینرو علیرغم اعتراضی که دانشمندان اخیر نسبت به این
قضیه کردهاند باز در دفاع از نظریه خویش سپر بلا را برسر میگیرم.
ورود به تخت جمشید
بهزودي بعد از خروج از مسجد مادر سلیمان که دیوارهاي آن بر زمینه تیره بیابان چون وصله سفیدي میدرخشید با دشت مرغاب
تودیع میکنیم و بوسیله گردنه قشنگی به رشتههاي بلند کوهستانی میرسیم که رودخانه پلوار در پائین آن جاري است. هنگامیکه
عمق آب زیاد نباشد خود رودخانه یا کناره آن بهجاي جاده محل مورد استفاده واقع میشود و در مواقعی که مجرا پر از آب است
راه تنگی به نام سنگبر از چند قرن پیش در آنجا ساختهاند که پنجاه یارد طول آن است و در سمت سخت و سنگی دامنه است.
دو بار این دره تاریک به جلگه باز اتصال و باز با دربندي ارتباط مییابد که فقط همین جاده و رودخانه پرصدا در آنجاست.
بدینترتیب چندین میل راه طی میشود تا آنکه در انتهاي یکی از پیچهاي دره متوجه پستخانه وارفته و کاروانسراي جالب نظر
قوامآباد میشویم. نام این محل از بانی آن حاجی قوام است که پنجاه سال پیش در شیراز وزیر بوده. با انحرافی به سمت چپ و
ادامه دره سنگ پس از سی و پنج دقیقه سواري سریع به ده و تلگرافخانه سیوند رسیدم.
ص: 111
دهی است که میگویند اقامتگاه لرهاست و بر شیب کوه بنا گردیده و در جلگه پائین آن تاکستان انبوهی است.
از آنجا جاده در سمت جنوب شرقی امتداد دارد بعد از طی کناره رودخانه به ده لرنشین وارد میشویم. از مرغاب به آنجا راه
کوتاهتري از جاده چاپار و خط تلگراف هست که آن از فراز تپهها و از طریق کمین میگذرد. بعد از انحرافی تند به طرف راست یا
مغرب وارد جلگه میشویم که از دو سمت به کوهستان محدود و با چند رشته آب جاري و مجاري آبیاري قطع میشود. در
تاریکی غروب، سواري در آن حدود و حوالی بههیچوجه آسان و مطلوب نبود. در این راه دوبار اسب خسته گماشته ایرانیام با سر
به زمین افتاد.
وقتیکه از این گردنه پائین میرویم به صحنه آثار عظمت تاریخی نزدیک میشویم و این خشنودي خاطر به ما دست میدهد که
فردا نخستین روز را در میان کاخهاي ویران و قبرهاي زوالناپذیر مشهورترین پادشاهان ایران میگذرانیم.
در انتهاي صخرههائی که در سمت راست یا شمال حد فاصل بین دره و جلگه است، مقبرههاي داریوش و جانشینهاي او و همچنین
نقش برجسته و جلالتآمیز شاپور را بر کوه کندهاند. در پائین تپه در سمت چپ خرابههاي استخر، پایتخت داریوش واقع گردیده
که در معرض خطر نابودي تدریجی است. در گوشهاي از دامنههاي این تپهها ولی روبه جانب غرب دشت پهناور مرودشت واقع
است که صفه دیوان و عمارات عظیمی است که ستونهاي تخت جمشید و تالارهاي فروریخته داریوش و خشایارشا در آنجاست.
این سه محل که آوازه قدیم دارند در فصل آینده مورد بحث و بیان واقع خواهد شد هرچند که آن داستانی راجع به باستانشناسی
است نه شرح مسافرت و سفرنامه. چاپارخانهاي را که مسافر در حین سیر و سیاحت کاخهاي هخامنشی مقر خود قرار میدهد در
پوزه است که در انتهاي غربی جلگه پلوار میباشد و این رودخانه در مجراي گودي در پائین و یا تقریبا جلو اصطخر قدیم جاري
صفحه 121 از 570
است و از
ص: 112
آنجا با آسانی میتوان تمام آثار تاریخی را سرکشی کرد. و اگر دیوارهاي سیاه و بخاري دودزده و کف گلی اطاق و در بیبند و
مسکن خوشآیندي نباشد لااقل مسافر با خرسندي قطعی همی- اندیشد که این آخرین « پوزه » لولاي بالاخانه ایستگاه پست واقع در
چاپارخانهاي است که در ایران شبی را در آنجا سرخواهد کرد.
بند امیر
سرزمین مرودشت که پادشاهان ماد و پارس هنگامی که در تالارهاي مرمري خود جلوس میکردند بر آن نظر میانداختند دشت
هموار پهناوري است که پانزده میل عرض آن از شمال تا جنوب است و از سمت جنوب شرقی هم میگویند تا حدود چهل میل
امتداد دارد. مجاري آبیاري که از رودخانه منشعب شده است از هرسو دیده میشود و همواره موجب آبادانی آن منطقه بوده است.
هرچند که انحطاط ایران جدید ( 80 سال پیش) در اینجا هم به وجه بارزي نمودار است، زیرا که در موقع مسافرت لوبرن که فقط دو
قرن پیش بود این منطقه بالغ بر هشتصد و ده آبادي داشت. این رقم درحالحاضر ( 1890 میلادي) به پنجاه قریه رسیده است.
کار آبیاري در آن حوالی به اندازهاي محل بیاعتنائی است که بعضی نقاط آن دشت را آب فراگرفته و زمین بهصورت باتلاق و
مرداب درآمده است.
وقتیکه پس از پایان بررسیهاي خود تخت جمشید را ترك میکردم ناچار شدم براي اجتناب از آن باتلاقها در سمت شمال
غربی راه طولانی طی کنم. بعد از عبور از ده کوشک راه مستقیمی در طرف جنوب غربی تا مقصد پل خان طی نمودم و آن پلی با
دو طاق بیریخت و بیاندازه است که بر رودخانه کر (آراکس قدما) قدري بعد از تلاقی آن با رودخانه پلوار ساختهاند.
از التقاي دو رود حوض وسیعی در زیر پل تشکیل شده بود و در آنجا بیشتر از هر رودخانه دیگر ایران آب فراوان دیدم. هشت میل
پائینتر در جلو رودخانه پل بزرگی است که با سیزده دهنه دیده میشود که 120 یارد طول آن است و ساخته فرمانروائی روشنفکر
از آل بویه یا خاندان دیلمی، عضد الدوله است که در حدود سال 970 میلادي بنا شده و مسیر آن در قسمت پائین بند امیر
ص: 113
تامسمور شاعر انگلیسی) است که تعریف نغمه آمیزش را درباره لطف و جاذبه آن، از میان نویسندگان جدید ) « مور » همان بند میر
راجع به ایران من یگانه کسی خواهم بود که بازگو و اقتباس نخواهم کرد.
ورود به شیراز
از اینجا جاده به طرف کوهستانهائی پیش میرود که حاشیه و اراضی مرودشت را در سمت جنوب غربی فراگرفتهاند. بعد دهنهاي
هست و تا چند میل راه از سطح همواري است که در فصل بارندگی باتلاق میشود و جاده تا حدود یک میل روي سنگفرش
باریک و نامرتبی است. با انحراف شدیدي به سمت چپ ده زرقان واقع است که قاطرچیهاي معروف دارد. از مسافتی در سه میلی
زرقان تا حومه خود شیراز که آخرین مرحله سفر ما تا والینشین فارس است و جاده پستی پرسنگترین و ناراحتترین معبر در
سراسر ایران. این خط سیر از بالاي ارتفاعات متعدد، در میان درهها و پیچوخمها و قلعهها و گردنههاي آن امتداد دارد و در بیشتر
جاها شبیه به مسیل است نه یک جاده ساخته شده و راه در همهجا پر از سنگ به اندازههاي مختلف از درشتی یک نارنج تا توپ
فوتبال و گذشتن از چنین راهی به راستی ناگوارترین تجربهاي براي هر مسافر است.
در حدود نیمه راه در نقطهاي به نام باجگاه از آن جهت که سابقا در آنجا از کاروانها باج دریافت میگردید کاروانسراي بزرگ
صفحه 122 از 570
متروکی (تهونوت در سال 1666 از آن نام برده است) با آبانباري در جلو آن دیده میشود، پس از عبور از فراز کوه بانو، مجراي
باریکی با آب جاري در کنار جاده هست که تا مدتی در خط سیر مسافر دیده میشود و این همان نهر رکنآباد است که
سرچشمهاش در کوهستان دوازده میلی آنجاست و نهر شاد و شاداب به سوي شهر جاري است و حافظ شیراز دوست در تعریف آن
چنان داد سخن داده است که انسان انتظار دارد نهري بزرگتر باشد.
تنگه اللّه اکبر
با احساس تسکین خاطر بسیار بود که بعد از دو ساعت و سه ربع که از بیرون آمدنم از زرقان گذشته بود درست هنگامی که
آخرین رشتههاي
ص: 114
تنگه اللّه اکبر- شیراز
ص: 115
کوهستانی ظاهرا بیانتها را طی میکردم از دهانه یکی از گردنهها چشمانم در افق به انبوه درختان سرو آزاد و در پائین نیز به مه و
دودي افتاد که بام خانههاي شهر وسیعی واقع در دشت بزرگی را فراگرفته بود و شاید هم نیازي به اظهار نباشد که آنجا شیراز بود
که بنابر قول سعدي سخنسراي نامی آن (
برکند دل مرد مسافر از وطنش
). شیراز مهد شعرا و دیار گل و بلبل و سرزمین عیشونوش و مرزوبوم عشق که وصفش در صدها غزل و شعر بیان شده است و
مسافر در موقع ورود پاك مقهور آن وصف و تعریفهاست بهخصوص که گذرگاه ورودي آن هم تنگه اللّه اکبر نام دارد. اما
شکرانه من از درگاه خداوند متعال بیشتر از آن جهت نبود که ناظر مظاهر با فر و شکوه و مدح و ثناي بیحدوقیاس شده بودم، بلکه
از آنجا شکر خدا همی داشتم که سرانجام به انتهاي سفري طاقتفرسا رسیده بودم.
در عهد صفویه از این گردنه بوسیله قناتی به شیراز آب میبردهاند، ولی آن مجرا فعلا خراب است. بر صخرهاي در سمت راست
جاده تصویر فتحعلی شاه را کندهاند که قلیانی در دست دارد و دو تن از فرزندانش در حضورند. نزدیک به همانجا پیکر رستم
دیده میشود که هیکل شیري که آدمی را در چنگال دارد نیزهکوب میکند. انتهاي این گردنه سابقا نیک مستحکم و بوسیله
دروازه طاق- داري از یک طرف تا طرف دیگر کوه بسته شده بود. این دروازه ویرانشده بود تا زگی خان که در سال 1820 وزیر
اعظم شیراز بود به وجهی که در تصویر دیده میشود به تعمیر آن همت گماشت. در بالاي دروازه اطاقکی است که در آنجا بر
میزي که با محجر چوبی احاطه گردیده است نسخه سنگین و عظیم یک مجلد قرآن است. این نسخه خطی کلان که میگویند
هفده من وزن دارد و در نزد عامه شایع است که اگر یک ورق از آن کم شود باز هم وزن تمام آن قرآن خواهد بود بعضی گفتهاند
که نوشته امام زین العابدین (ع) فرزند امام حسین (ع) است و بعضی دیگر آنرا خط سلطان ابراهیم فرزند شاهرخ نواده تیمور
میپندارند. باور کردن
ص: 116
هریک از این دو روایت بستگی به این دارد که علاقهمند به کاتب مقدس باشند یا نویسنده عامی و عادي.
منظره شهر
در دوره صفویه مثل چهارباغ اصفهان، خیابان عریض مشجر با درختان سرو و مزین با جوي مرمر در وسط که از دو سمت هم با
صفحه 123 از 570
ردیف باغهاي محصور محدود و جلو آنها هم سکوهاي طاقدار ساخته شده بود از دروازه کوهستان تا رودخانهاي که به خارج
باروهاي شهر جاري است وجود داشته، اما تقریبا تمام آثار این بخش ورودي شهر از بین رفته و کف خیابان خشک و پاك ویرانه
است.
در موقع مسافرتم رودخانه بکلی خشک بود هرچند که هنگام ذوب شدن برفها سرشار از آب است. دورنماي شهر جدید واجد
هیچگونه آثار قابلتوجه نیست، مگر سه گنبد کبود که برفراز دیواري وارفته و چند محوطه که پر از درختان سرو است و چنین
مینماید که با قامت سیاه خود در حال خاموشی و سکوت روزگار گذشته را عزادارند، و سراسر دیوار کوتاه و خاکی که در بعضی
جاها برجهاي نیمه مدوري دارد- هر دو آنها در حالت ویرانی است- شامل در حدود سه تا چهار میل محیط شهر است اگرچه از
ناایمنی در دوران جدید حومه با شهر توأم گردیده و نوار قبلی شهر از بین رفته است.
جلگهاي که شیراز در آن واقع است تقریبا ده میل پهنا و سی میل طول دارد و سراسر آن هم با کوه محصور شده است که برف
قلههاي آن در زمستان، درست معکوس سرووضع ماتمافزاي قدوقامت سروهاست. جمعیت که در دوره کریم خان وکیل 120 سال
پیش تا 50000 نفر رسیده بود در قرن حاضر تغییر و تفاوت کلی ننموده و معمولا 20000 و 30000 تن گفتهاند. رقمی که حاکی از
وضع رکودآمیز شهر تازه است.
تاریخ
در اکثر کتابهاي تاریخ دیدهام که بناي شیراز (گاهی آنرا از کلمه شیر خوردن و گاهی شیر جانور در مورد اول به مناسبت
چراگاههاي ممتاز و در مورد ثانی دلاوري مردم آن مشتق دانستهاند) را بعد از فتح اعراب به محمد بن
ص: 117
دورنماي شیراز
ص: 118
یوسف ثقفی در سال 694 میلادي منسوب داشتهاند. اما این قول به نظرم صحیح نیست، زیراکه احتمال قوي آن است که از زمان
هخامنشی و ساسانی هم در آن حدود شهري بوده و کاخ و چاه آب بزرگی را که در کوهستان شمالی است و شرح آنرا ذکر
خواهم کرد باید به زمانی خیلی پیشتر از ورود اسلام نسبت داد.
بهعلاوه در مجاورت شهر جدید که مانند دیگر بلاد ایران محل آن کموبیش تغییر و تفاوت یافته از دوره هخامنشیان و ساسانیان
حجاريهائی هست که حاکی از وجود اقامتگاه شاهی و یا پایتخت در آن حوالی است. اما مقر شاهی آن شبیه و مربوط به عهد و
زمانهاي است که بناهاي تخت جمشید نیز متعلق به آن است.
بعضیها هم آن بنا را به دوره متأخر منسوب داشتهاند. در پایتخت مزبور حجاري- هائی از نوع سبکتر نسبت به سایر نقاط دیده
میشود. راجع به این موضوع هربرت ركگو نظریهام را تأیید کرده است هرچند که معلوم نیست دلایل او راجع به قدمت آن بنا در
قبال دلیلهاي مکتب جدید علمی استحکام کافی داشته باشد:
در اینجا بود که ابتدا فن جادوگري پایه گرفت و نمرود روزگاري را طی کرد و نیز کوروش ممتازترین شهریار روستازاده در این »
محل به دنیا آمد و در همینجا پیکر او (مگر سرش که به پاسارگاد فرستاده شده بود) مدفون است. در اینجا سردار مقدونی هوس و
حرص عیشونوش خویش را تسکین بخشید. در اینجا اولین بانوي پیشگو ظهور رهنمون ما (مسیح) را خبر داد و میگویند که مغ از
.« اینجا به سوي بیتلحم روانه شد و گروهی بالغ بر 20 شهریار پادشاهی و فرمانروائی کردند
تا آنجا که من اطلاع دارم راجع به شیراز منابع دیگري در دست نیست.
صفحه 124 از 570
شهر را بعدا فرمانروایان دیلمی آباد کردند و نیک آراستند از جمله ایشان صمصام الدوله فرزند نامی عضد الدوله اول کسی بود که
اطرافش را بارو کشید که دوازده میل طول آن بود. قنات رکنآباد را هم رکن الدوله پسر عضد الدوله فراهم ساخته بود و به نام او
مشهور شد. خانواده اتابکان که سابقا اشاره کردم
ص: 119
در موقع فرمانروائی خود شیراز را پایتخت اختیار کردند و بر آراستگی شهر بیفزودند و برجهائی بوسیله شریف الدین محمود شاه بر
باروها افزوده شد.
آن مسجد احمد بن موسی برادر امام رضا (ع) بود که مقبره ابو «1» ابن بطوطه در حدود سال 1330 نوشت که عمدهترین مساجد
عبد اللّه نیز در همانجا بوده و او همان کسی است که در سرزمین سیلان به سیروسلوك پرداخت و چنان قدر و مقام مقدسی فراهم
ساخت که حتی فیلها نیز نسبت به او ابراز عبودیت کردند.
شرح بخشایش چنگیز خان بر این شهر و انتقام تیمور را نیز بیان کردم با وجود این شیراز رفتهرفته ترقی و اهمیت احراز کرد و کار
سپس « وقتیکه شیراز، شیراز بود قاهره فقط یک محله آن محسوب میگردید » : آبادانی آن تا آنجا بالا گرفت که لافزنی گفت
جوزافا باربارو سیاح ونیزي در سال 1474 نوشت که جمعیت شهر 200000 نفر و آنجا وسیعتر و زیباتر از پایتخت ممالیک است.
بواسطه از بین رفتن امیران محلی و تمرکز فرمانروائی در ایران که با تأسیس سلسله صفوي پیدا شد شیراز از اهمیت سابق افتاد هرچند
که در دوره حکومت امام قلی خان والی مشهور فارس در دوره شاه عباس آنجا رونقی تازه و تا مقام پایتختی ارتقا یافت و این
حاکم مأمور در آراستگی شهر با سرور خود بناي رقابت گذاشت.
دیوار قدیمی که هفت میل طول داشت تا 1627 که هربرت از آنجا عبور کرد باقی بود، ولی در هنگام مسافرت تاورنیه و شاردن از
بین رفته بود. از طرفی سیر زمانه و از جهت دیگر سیلاب بزرگ سال 1668 آنجا را چنان ویرانه کرده بود که هر دو نویسنده مزبور
شیراز را نیمه خراب ذکر کردهاند. تا یک قرن شهر کموبیش به آن حال ویران بود و در اثر هجوم افاغنه و روزگار پریشان پس از
مرگ نادر شاه انحطاط شیراز باز بیشتر شد تا آنکه ظهور زمامداري توانا و نیک- اندیش موجب پیشرفت و آبادانی جدید این شهر
گردید.
______________________________
1)- منظور مؤلف از مساجد، مکانهاي مقدس و مشاهد مشرفه است. م. )
ص: 120
این فرمانروا کریم خان زند بود که با عنوان وکیل از جانب پادشاه بیاقتدار صفوي از سال 1751 تا 1779 در شیراز حکومت کرد و
درواقع فرمانرواي سراسر ایران بود. وي باروي سنگی در اطراف شهر ساخت و با استحکاماتی که بیست و هشت پا ارتفاع و ده پا
ضخامت داشت خندق گودي هم در بیرون فراهم نمود و در درون شهر نیز ارگ و عمارات و مساجد زیبا و مدارس و کاروانسراها
و چند بازار ساخت، در حقیقت آنچه عمارت و آثار در شیراز جدید دیده میشود میتوان به کریم خان نسبت داد. چنانکه آثار
شهرهاي دیگر را باید به شاه عباس منسوب داشت و این دو شهریار از جمله نوادر پادشاهان ایراناند که فرزندان شایسته کشور
خویش بهشمار میروند.
پس از وفات کریم خان در دوره حکومت کوتاه لطف علی خان که سرنوشتی شوم داشت چند صباحی آرامش برقرار بود و در این
موقع است ( 1789 ) که سرهارفردجونز نماینده سیاسی انگلستان مقیم بغداد بهعنوان دوست و مهمان این پرنس تیرهروز چندي در
شیراز بود. پیروزي طایفه قاجار و کامیابی رئیس خواجه آن آقا محمد خان باز روزگار سختی براي شیراز پیش آورد. باروي سنگی
را با خاك یکسان کردند و بهجاي آن دیوار گلی حقیر برپا ساختند، خندقها پر شد و باز شیراز از مقام پایتختی در ردیف شهرهاي
صفحه 125 از 570
ولایتی فروافتاد. اما حکومت آنجا کماکان تیول شاهی و شیراز مقر حکومت افراد خانواده سلطنتی شد.
فتحعلی شاه در سراسر زندگی عموي خود والی شیراز بود و هنگامی که بر تخت نشست چند تن از فرزندانش به حکومت آنجا
رسیدند و یکی از آنها حسین قلی میرزا فرمانفرما بود که در وقتی که شاه کهنسال به سال 1834 وفات یافت سر به شورش برداشت
و شرح شکست عاجل او را بیان کردم. او بهزودي در تهران درگذشت، اما سه تن از فرزندانش بنابر دلایل سیاسی راه انگلستان
پیش گرفتند و مورد پذیرائی واقع شدند.
آقاي بیلیفریزر پیشکاري ایشان را برعهده داشت و در همانجا (بغداد؟- م) با مقرري دولتی گذران کردند. در عهد فتحعلی شاه
هم چند تن از بستگان همایونی
ص: 121
به حکومت شیراز رفتند که برجستهترین آنها فرهاد میرزا عموي شاه بود که بیست سال پیش از جهت حکومت ناباب و قرین جور و
سختگیري نیک مشهور شده بود و اکنون فرزند او در همانجا با مدارا و نیکنامی حکومت میکند. فارس تا ده سال پیش یکی از
توابع فرمانروائی ظل السلطان بود و اسما پسر او جلال الدوله که کودکی بیش نبود در شیراز حکومت مینمود و زمام واقعی
اختیارات در دست فردي توانگر و سرشناس یعنی صاحب دیوان بود، وي اخیرا به حکومت مشهد انتقال یافت. در تمام دوره
پادشاهی طولانی خود ناصر الدین شاه هیچگاه به شیراز نرفته است.
ارگ
آثار درونی این شهر از لحاظ وسعت یا جلوه با پایتختهاي شمالی قابل قیاس نیست. ارگ محوطه مستحکمی است که هشتاد یارد
مربع مساحت دارد و با دیواري بلند گلی احاطه شده است و چهار برج در چهار گوشه دارد که با آجر بر آن طراحی کردهاند. در
داخله ارگ حیاط و ایوانهاي اقامتگاه والی است که در نظر من بههیچوجه جالب ننموده است، هنگامیکه بنابر پیشنهاد
مرحمتآمیز معتمد الدوله والی فعلی من در آنجا از ایشان ملاقات نمودم از درون دو حیاط گلکاري عبور کردم که در یکی از
آنها بر سنگ مرمر چهره چند تن از رزمآوران حجاري و نقاشی شده بود.
این اثر یادگاري از کاخ کریمخانی است. جناب والی که پسر عموي شاه است مردي تقریبا پنجاه ساله با قد بلند و آداب نیکو و
خوشسلوك و بیان است.
به زبان فرانسه حرف میزد و با آداب و سیاست اروپائی آشنا است و چنانچه تعریف میکرد چهار بار سفر اروپا نموده و به سال
1873 جزو همراهان همایونی بوده و منشی فرانسهزبان هم داشته و در حین مطالعه بصیرت تام درباره وضع سوق الجیشی ایران نشان
داده است و حقا فکر کشیدن خط آهن را بین شیراز و بوشهر با تمسخر تلقی مینموده است و چنانکه گفتهام شهرتی نیکو دارد و
هیأت انگلیسی مقیم بوشهر نظر خوبی نسبت به او دارند. نمایندگی کار هیأت مزبور را
ص: 122
در شیراز نواب حیدر علی خان که از خاندان برجستهاي در حیدرآباد دکن است بر عهده دارد وي از چند سال پیش ساکن ایران
شده است.
قصر قدیمی
در یک جبهه قصر میدان اصلی واقع است که محوطه متروك و مخروبه است و چند عدد توپ هم در آنجاست، در طرف شمالی
میدان عمارت وسیعی است که محل ادارات تلگراف ایران و خط هند و اروپاست و سابقا دیوانخانه کاخ کریمخانی بود. دروازه
صفحه 126 از 570
طاقداري از میدان به سمت باغی مصفا باز میشود و حوضی در آنجاست. در یک انتهاي آن بر رواقی که با تصاویري از مرمر
آراسته است عمارت بزرگی است که در حال حاضر محل مأموران اداري است و تخت مرمر سابقا در آنجا بوده که به شرحی که
دیدهاید فعلا در تالار کاخ تهران است و چند سال پیش آقا محمد خان به آنجا انتقال داد.
بازار و کسب و تجارت
از میدان (فلکه) به بازار وکیل راه هست و آن ساختمانی یادگار از دوره زمامداري کریم خان است که به آسایش حال مردم
علاقهمند بود. این بازار که در ایران مقام اول دارد راسته سقفداري است که از آجرهاي زردفام ساخته شده و بام منحنی دارد و
جمع طول آن پانصد یارد است، بازار کوتاهتري آنرا قطع میکند در این نقطه منبع آب و رواقی بر بالاي آن است که محل اجتماع
و مشاوره تجار است.
از بازار دروازههاي متعدد به کاروانسراهاي وسیعی مربوط میشود که بزرگترین آنها گمركخانه ایران است. در بازار وکیل
همهمه و غوغا و در حین عبور، تصادم و تنه زدن در بازارهاي شرقی به حد وفور است که شاید به بیگانه تازهوارد وانمود شود که
در بازار، کسب و کار نیک رونق دارد. با فعالیت بیشتري که تجارت از راه جنوب احراز نموده، شیراز هم از لحاظ مصرف کالا و
هم راه ارتباط سهم کلانی به دست آورده است و اکثر تجار ایرانی در این شهر نماینده دارند. واردات عمده پارچه نخی از منچستر،
پشمی از آلمان و اتریش، قند از مارسی (قند روسی فقط تا اصفهان میرسد)، شکر خام از جاوه و جزیره موریس
ص: 123
و ظروف و قاشق و چنگال از فرانسه و آلمان و اتریش، ورقههاي مسی از انگلستان و هلند، چاي از هند و سیلان و جاوه و چین و
شمع از آمستردام.
شیرازيها در نزد من از باز شدن راه تجارتی کاروان بسیار ابراز نگرانی میکردند. اگر آن راه جانشین راه تجارتی بین بوشهر و
تهران شود وضع ترانزیتی ایشان پاك مختل خواهد شد، ولی من بهاندازهاي از کندي کارها در ایران اطمینان داشتم که به آنها
دلداري دادم که دلیلی براي نگرانی عاجل وجود ندارد. عادات بهقدري در ایران ریشه دراز دارد که حتی از بین بردن راه کاروانی
صدساله هم کار آسانی نیست.
پس از تحقیق معلوم شد که صادرات عمده تریاك است که میگفتند هر ساله 10000 تا 15000 صندوق از نواحی یزد و شیراز
صادر میشود و پنبه که در بوشهر بستهبندي و به مقصد بمبئی صادر میگردد. خشکهبار بخصوص بادام و زردآلو و نیز تنباکوي
مشهور شیراز که از قرار معلوم محصولات محلی است در همانجا مصرف میشود و صادرات به ترکیه و سوریه را از سایر نقاط
میآورند.
شراب شیراز از این بابت شهرت دارد و به قدري مصرفش در محل زیاد است که چیزي براي صدور باقی نمیماند.
شراب شیراز
راجع به محصول شراب شیراز در فصل دیگر مربوط به منابع و محصولات ایران شمهاي بیان خواهم کرد، در اینجا فقط اشاره
میشود که آن بر دو نوع است قرمز و سفید که در خمها نگاهداري میشود و در بطريها به شکل خاصی که ساخت همانجاست
به فروش میرسد.
شراب کهنه شیراز را که من چشیدم بهترین نوعی بود که در ایران نوشیده بودم، ظاهرا دیگران نیز در سابق همین نظریه مرا داشتند،
اما دکتر فرایر ،« بسیار موردعلاقه همه است و درنتیجه خیلی گران » چنانکه دو قرن پیش جان استریوس با لحن گلهآمیز اظهار داشت
صفحه 127 از 570
که شاید نظر علمی معقولی ابراز داشته باشد گفته است:
ص: 124
شرابهائی که از این سرزمین بهدست میآید در نظر مردم آن از محصول همه ایران بهتر است و مفیدتر و مناسب براي شرب عامه »
مردم، خاصه وقتیکه با قدري آب مخلوط شود وگرنه قوهاش زیاد است و زود مست میکند.
براي معده سنگین و هضم آن بدون آب مشکل است، ولی آدم تعجب میکند که ایشان در یک جلسه بهحد وفور مینوشند و روز
بعد بیاعتنا نسبت به تأثیر آن همه میگساري باز با نشاط پی کسب و کار خود میروند و شما را هم به نوشیدن آن ترغیب
.« مینمایند
آقاي دکتر ارجمند، اگر این حرف را که از روي خوشطبعی است راجع به کشور دیگري نزدیک به وطن خودمان (فرانسه) در
اواخر قرن نوزدهم اظهار کرده بودي طوفانی در بناگوش خود ایجاد مینمودي و این فتنه هفتهها در روزنامه تایمز غوغا برپا
میساخت.
سایر مصنوعات
از صنایع دیگر شیراز که نظرم را جلب نمود و مایه شهرت آن شهر است قلیان و سرقلیانهاي میناکاري و اقلام دیگر از قبیل قاب
عکس بسیار ظریف و نمکپاش که با طرحهاي شرقی براي خریداران اروپائی میسازند و خاتمکاري بر چوب و برنج و نقره و عاج
و استخوان به رنگهاي مختلف به این نحو که قطعاتی ریز را با سریشم به هم میچسبانند و سپس صاف و هموارش میسازند و بر
عقیق یا سنگ و جواهر قطعههاي باریک ظریفی را نصب میکنند. از محصولات طبیعی آنجا یکی گلاب و دیگر بلبل است که
شباهت فراوانی به بلبل انگلیسی دارد.
مسجد و مدرسه
شیراز هم مثل بیشتر شهرهاي ایران لقب مباهاتآمیز خاصی دارد و دارالعلم نامیده میشود. این ادعا به نظر من با رسم و عادت
میگساري سرشار اهالی آن هیچ سازگار نیست، درهرحال با وجود وسعت و اندازه محدود خود به حد وافی بنا و آثار مذهبی دارد
که در عین عظمت و انحطاط بیشتر دالّ بر سرگذشت پایتختی وارفته است نه حاکی از همت و کار سکنه آن.
ص: 125
قدیمیترین مساجدش مسجد جامع است که در سال 875 میلادي بوسیله عمرو بن لیث برادر و جانشین یعقوب لیث معروف بنا شده
است، اما از ساختمان اصلی آن چیز عمدهاي باقی نمانده است و تمام آن بنا بواسطه زلزله و انهدام طبیعی بهصورت ویران فعلی
درآمده است. در وسط حیاط اصلی آن بناي چهارگوش کوچکی است که میگویند به تقلید کعبه مکه ساخته شده با منارههاي
گرد در چهار گوشه که کتیبههائی با خط میخی بر آن دیده میشود و تاریخ آن سال 1450 م. است.
این ساختمان عجیب را خداي خانه میخوانند. در دیوار عمارت اصلی آن قطعه سنگ سماك (سنگ سماق) کار گذاشتهاند که
آنرا متبرك میشمارند.
ساختمان کهنه دیگر هرچند نام مسجد نو دارد بناي وسیع بزرگی است که نسبتا سالم و از گزند سختترین زلزلهها خوشبختانه
مصون مانده است. این مسجد که داراي رواق طاقداري در اطراف حیاط است میگویند اصلا قصر اتابک (سعد) بوده و در سال
1226 به توصیه یکی از روحانیون به مسجد تبدیل شده است. اتابک که در مورد ناخوشی فرزندش با ملاها مشورت کرده بود به او
پیشنهاد کردند که عزیزترین مال خود را در راه خدا نذر و نثار کند.
صفحه 128 از 570
تنها عمارتی که در آنجا قابل تعمیر است ساختمانهاي کریمخانی است که از همه زیباتر مسجد وکیل واقع در نزدیک فلکه است و
بواسطه مرگ او ساختمانش نیمه تمام مانده و تاکنون کسی درصدد تکمیل آن برنیامده است.
مدرسهاي هم مانده که هنوز گاهی به نام او معروف میباشد و مدرسه دیگري به اسم مدرسه باباخان در بازار سبزيفروشان فعلا
متروك و ویرانه است هرچند که از ظاهر آن آثار شکوه نمودار است.
سبک آرایش در بناهاي کریمخانی با طرزهاي معهود قبلی چندان انطباق ندارد و با سبک مساجد پیشین اسلامی قدري متفاوت
است. خوشههاي گل و رنگ- هاي روشن و گوناگون در معماري و ساختمانهاي قرن هیجدهم بکار میرفته
ص: 126
و غالبا بر نقش و تصویرهاي الوان مبتنی است تا به سبک و موازین روحانی.
بزرگترین گنبد در شیراز که همه آنها بلند و کشیده است گنبد شاه چراغ است که در حوالی ارگ واقع و مقبره یکی از فرزندان
امام موسی (ع) است و ضریح نقره دارد. قبرهاي معروف دیگر یکی متعلق به سید میر احمد است که نیک محفوظ مانده و بقعه سید
علاء الدین حسین فرزند دیگر امام موسی (ع) است که باکینگهام در سال 1816 آنرا زیباترین بنا در شیراز نام برده و مقبره شاه میر
حمزه در خارج دیوار در جهت شمالی است که کریم خان تعمیر کرده بود و حال بهکلی فرو- ریخته و گنبدش که روزگاري بسیار
جالبتوجه بوده از بین رفته است.
مردم و زندگی
زندگانی و زیبائی شیراز هم از لحاظ خصوصیات وضع و محل چون پرده نقاشی همواره دلانگیز و کانون آن نیز گلستانها و تربت
شعرا است که رويهمرفته بوستان شعر و نغمهسرائی و شهره آفاق بوده است. هواي بسیار دلکش این پایتخت جنوبی، زندگانی
تقریبا دائمی را در هواي آزاد مقدور میسازد، از جهت دیگر هم زندهدلی و نشاطپرستی، مردم آن را در پی عیشونوش و به
زندگانی توأم با خوشگذرانی و بیقیدي و بزم و شور انداخته است.
اهل فارس به مناسبت پاکی نژاد و بیآلایشی زبان و خلقوخوي ممتاز خویش ابراز غرور میکنند. بدون شک در اینجا با افراد
ایرانی خالصتر از دیگر نقاط ایران برخورد میکنیم چنانکه از قیافه تیره و علایم روشن و صاف چهره آنها هویداست. موي خرمائی
و چشمان سبز و آبی ایالات شمالی بهندرت در اقلیم جنوبی دیده میشود. هربرت خوش احوال که با کمترین تحریک و هیجان به
سرودن اشعار بیپروپا میپرداخته گفته است که در همه عمر خویش هیچوقت مردمی خوشتر و کمستیزهتر از ایشان ندیده بوده
است:
« تمام شب مجلس بزم و سرور دارند و می همینوشند تا شراب و خواب ذهن منگ ایشان را پاك بیحس سازد »
ص: 127
راجع به وصف ثانوي بعضی دیگر جانب تردید و انکار اختیار کردهاند.
هیجانپذیري شیرازي او را دستخوش خشم و برآشفتگی و گاهی آماده انفجار و فاقد بردباري مینماید.
نهضت باب در این شهر پیدا شده و جمعی به وي گرویدهاند.
باغها
اشاره
صفحه 129 از 570
شرح و وصف باغهاي ایرانی از جهات تعداد و چگونگی که شیراز به این مناسبت همواره خوشنام بوده است بهطوريکه در فصل
سابق یاد کردم با سبک و وضع باغهاي اروپائی تفاوت بسیار دارد. از بیرون محوطهاي چهارگوش یا مستطیل دیده میشود که دیوار
گلی بلند دارد و بر فراز آن نوك انبوه درختان بهنظر میرسد. داخل باغ پر از این درختان است و یا چنانکه هربرت ذکر نموده:
با درختان سرو آزاد و چنارهاي سایهگستر و نارونهاي چتري و درخت صاف و بلند زبان گنجشک و کاجهاي چنبرین و کندر »
« خوشبو و شاهبلوط و درخت سفید افرا
این درختها را در حاشیه خیابانها میکارند که منظرهاي جز معبر باریک ندارد و فضاي اطراف انباشته از نهال و بیشهزار است.
جويهاي آب از بین درختان جاري است و یا به حوض میریزد، گاهی این باغها بوسیله سکو به ایوانی منتهی میشود و انعکاس
نماي عمارت را در آب حوض نهایت سلیقه در فن باغ- سازي میشمارند. پیادهروهاي پاکیزه و مرتبی در میان نیست یا باغچههاي
خوشطرح و زمینه و یا چمنزار ندارند. گل و گیاه تمام به هم پیچیده و تراش نشده است. آنچه ایرانیان را مطلوب است صفائی
است که از آب جاري و سایه درخت حاصل میشود و در چنین محل مصفائی که ایشان با خانواده یا دوستان جمع میشوند و در
زیر درختان ترتیب جا میدهند و با کشیدن قلیان و نوشیدن چاي و آواز و ساز ساعت فراغت را صرف میکنند. این است وضع و
حال باغهاي شیراز.
باغ تخت
شمالیترین این باغها واقع در فاصله یک میل و نیم شهر باغ تخت معروف است که منظور تخت قاجار بوده، در اینجا اصلا یکی از
اتابکان
ص: 128
سلغري موسوم به قراچه قصري ساخته بود و به نام او معروف شد. هفتصد سال بعد آقا محمد خان قاجار در همانجا بناي جدید
ساخت که با اندك تفاوتی در نام اصلی تخت قاجار شد. این باغ را فتحعلی شاه وقتیکه والی فارس بود تکمیل کرد و مدت سه ماه
هیأت نمایندگی انگلیس با ریاست سرگرد اوزلی که عازم پایتخت بودند به سال 1811 در آنجا توقف نمودند و از نامش پیداست
که بر دامنه تپه بنا شده و هفت طبقه یا رواق یکی در بالاي دیگري داشته که کاشی- کاري شده بود و حوضی دراز که دریاچه
مینامیدند در پائین آن و عمارتی هم دو طبقه در رأس آن.
تمام این بنا و بساطها فعلا بکلی ویرانه است دیوارها فروریخته و خیابان- هاي مشجر با درخت نارنج وارفته و متروك است و
عمارت هم روبه ویرانی است و مانند دیگر باغهاي شیراز از املاك سلطنتی است. اما خست شاه مانع از این است که مبلغی براي
تعمیر و نگاهداري آن اختصاص دهد از اینرو محکوم به ویرانی و زوال طبیعی است.
باغ نو
من از این باغ هم بازدید کردهام که در سمت راست جاده اصفهان به شیراز واقع شده است. هفتاد سال پیش این محل که حسین
علی میرزا فرزند فتحعلی شاه ساخته بود نو و داراي خیابانها و نهر و آبشار بود. در یکی از عمارتها تصویر فتحعلی شاه در حین
جلوس رسمی بود که هیأت اعزامی انگلستان به ریاست سرجان ملکم را بار حضور داده است. در محوطه آن هنوز درختان سرو و
کاج و میوه است، اما قصر تابستانی در بالاي باغ پاك مخروبه شده در حوض گرد آن آب بود، اما پر از کف بدنما.
باغ جهاننما
صفحه 130 از 570
در سمت دیگر جاده اصفهان به شیراز قدري بالاتر از حافظیه باغ جهاننما است که در زمان کریم خان باغ وکیل نام داشت و در
عهد فتحعلی شاه هنگامی که او والی فارس بود اسمش را تغییر دادند و عمارتی تابستانی
ص: 129
در آنجا ساختند شامل محوطهاي محصور در حدود 200 یارد که حالا چند درخت دارد و رو به خرابی است. در اوایل این قرن
عمارت مرکزي آن یا کلاهفرنگی وضع مرتبی داشت و مختص اقامتگاه افراد عالیرتبه انگلیس بود از آن جمله سی. جی. ریچ
مأمور مقیم بریتانیا در بغداد که در کردستان اکتشافاتی کرده بود در 5 اکتبر 1821 از مرض وبا درگذشت و در باغ همانجا مدفون
شد.
باغ دلگشا
در همین سمت جاده قدري باز بالاتر باغ دلگشا است که صد سال پیش هنگامی که حاجی ابراهیم کلانتر بود بنا نمود و با آبی که
از میان سعدیه جاري است مشروب میشود. موریه در سال 1811 نوشت که در حال خرابی است، اما در وقت مسافرت من به سال
1889 بهتر از سایر باغهاي اطراف مرتب مینمود و دسته کلانی از زنان چادري در سایه درختان آنجا جلسه عصرانهاي برپا داشته
بودند.
سعدي و حافظ
رويهمرفته شکوه و برازندگی حومه شیراز بواسطه سروهاي آزاد و یا حوضها و باغهاي آن نیست، بلکه از برکت تربت دو شاعر
نامی است. ادبیات هیچ سرزمینی دو تن شاعر مثل سعدي و حافظ که این همه از یکدیگر متمایز باشند و دو وجودي که تا این
اندازه زیاد طریقت و حکمت متفاوت ایشان در ترکیب خصایص اخلاقی و روحیات هموطنان آنها تأثیر نموده باشد پرورش نداده
است.
شاید از تأثیر نافذ سبک و مایه سخنوري حافظ لااقل در اخلاق مردم فارس است که براي او محبوبیتی خاص فراهم ساخته است.
شیخ مصلح الدین سعدي در حدود یک قرن پیش از حافظ بوده، وي در سال 1193 و به قول دیگر 1184 میلادي در شیراز تولد
یافته و نزدیک به یک قرن زیسته است. ولی هموطنان پرشور او زندگانیاش را متجاوز از صد سال وانمود میکنند.
وي یکی از جهانگردان برجسته در قرون وسطی است و بین مدیترانه و هندوستان کمتر شهر و دیاري هست که وي در کسوت
درویشان سیر و سیاحت
ص: 130
نکرده باشد. در فلسطین به دست صلیبیها افتاد و چهارده بار به سفر حج رفت و براي آنکه بر مایه فضل و دانش خویش افزوده
و راجع به وضع و حال خود نیک بهجا گفته است و به عقیده من بهترین «1» باشد در هندوستان به کیش برهمنان (ویشنو) درآمد
شعار براي هر فرد جهانگرد است:
در اقطار عالم بگشتم بسیبه سر بردم ایام با هرکسی
تمتع به هر گوشهاي یافتمز هر خرمنی خوشهاي یافتم بعد از بازگشت از سیر و سیاحتهاي خویش شاعر سی سال تا پایان عمر در
شهر زادگاه خود زندگی کرد و به انتشار فضل و ادب پرداخت، گلستان و بوستان معروفترین آثار اوست. هنوز دیرگاهی از مرگ
سعدي نگذشته بود که حافظ به دنیا آمد، نامش محمد شمس الدین و او نیز اهل شیراز است. راجع به زندگی او اطلاعات وافی در
صفحه 131 از 570
دست نیست اما آن اختلاط ذوق و نشاط با عرفان که در صدها غزلیات او مندرج است و در وصف شراب و معشوق و موسیقی و
عشق با دلالت استعار و مجاز که در کنه اشعار اوست او را در دل هموطنان احساساتی وي سخت عزیز ساخته است. اشعار او گاهی
انسان را به یاد هوراس و گاهی نیز غزلیات سلیمان نبی میاندازد.
آرامگاه سعدي
سعدیه یا محوطهاي که مقبره سعدي آنجا است در یک میلی شهر در طرف شمال شرقی، در دامنه کوه واقع گردیده است. در جلو
بنا باغی هست و در وسط آن اطاقی با ایوانی طاقدار در طرفین آن که در یکی از آنها دیواري ساده و سفید و بیتکلف دارد، در
درون نردهاي فلزي، قبر سنگی شاعر قرار دارد و آن صندوق مستطیل از سنگ و روي آن هم باز است و با کتیبههائی به خط نسخ
مستور شده است.
سیدي خوشرو با عمامه سبز نگهبانی آن محل را برعهده داشته. چند سال پیش وقتی که فرانکلین این قبر را دیده بود و همان است
که از سابق بوده
______________________________
1)- مؤلف در اینمورد سخت در اشتباه بوده است- م. )
ص: 131
نرده چوبی خیلی کهنه به رنگ سیاه داشته که ابیاتی از غزلیات سعدي به خط سفید بر آن نقش شده بود. در سال 1811 اوزلی
مشاهده نمود که سرپوشی هم در کنار آن بود، ولی من چنین چیز اضافی در آنجا ندیدم.
در زمان تاورنیه ( 1665 ) مقبره پاکیزه، ولی روبه ویرانی بود. کریم خان آنرا تجدید بنا کرد بدون اینکه قبر را عوض کند. در اوایل
قرن حاضر چنان این مقبره به ویرانی افتاده بود که اسکات وارینگ در 1802 و سرجان ملکم در 1810 داوطلب شدند که به خرج
خود تعمیر کنند. از آن پس پارهاي تعمیرات شده است، ولی حتی حالا در گوشه نسیان و بیکسی تمام افتاده است. در نزدیکی
آنجا بوسیله یک رشته پلهها در زیر زمین به چاهی میرسند که ماهی فراوان دارد و در زمان سعدي هم متبرك محسوب
میگردیده، آب این چاه از قناتی میآید و باغ دلگشا را مشروب میسازد.
آرامگاه سعدي
قصر و چاهها
در بالاي سعدیه محلی در کوه مشهور به گهواره دیو هست از مجرا به سوراخی که به معبر طاقداري میرسد و در کوه کندهاند، در
سمت شرقی بر رأس تخته سنگ آثاري از قصر یا عمارتی هنوز باقی است که قلعه بندر (و به قول اوزلی در واقع فهنذر) معروف
است و گمان میرود ساختمانی از عهد ساسانیان باشد.
ص: 132
در اینجا هم دو حلقه چاه بسیار عمیق هست که در سنگ آهکی کوه حفر شده است. عمق چاه بزرگتر که چاه علی فهنذر نام
دارد درست معلوم نیست. شاردن نوشت تا لحظهاي که سنگ پرتابی به ته چاه برسد او ورد و دعائی خوانده بود، لوبرن عمق آنرا
420 پا و استک 500 پا نوشته است. مستخدم موریه مدعی بود که اندازه گرفته بودند و 350 یارد بود، ولی دکتر ویلز ریسمانی 600
یاردي را به درون چاه انداخت و به ته آن نرسید.
من فقط از این جهت این نظریات متضاد را یاد میکنم که معلوم شود شرح و تعریفهاي جهانگردان در هر مورد و محل مربوط به
صفحه 132 از 570
ایران تا چهاندازه مبهم بوده و مردود است. نویسندگان قرن هفدهم نوشتهاند که در سابق زنان زناکار را به درون این چاه
میانداختند، اما دکتر ویلز مینویسد که این طرز مجازات از رسمهاي اخیر بوده است. اصل و تاریخچه این چاههاي قابلتوجه هرچه
باشد که اهل محل معجزاتی هم به آن نسبت میدهند بدون تردید مربوط به دوره خیلی قبل از ظهور اسلام بوده است، در کوههائی
که این چاهها در آنجا است قلعه مهمی وجود داشته و جزو استحکامات بهشمار میرفته است. چاه سومی موسوم به چاه مرتضی علی
(ع) در غاري است که در کمر کوه کندهاند و مردم به دلیل تبرك آبش به زیارت آن میروند.
آرامگاه حافظ
قدري نزدیکتر به شهر و در حوالی حومه شمالی آن مقبره حافظ در گورستانی پر از قبر مسلمانها واقع است، این محوطه که
حافظیه نام دارد شامل دو قسمت بالا و پائین یعنی قسمت مقبره و محوطه باغ است که خانهاي ییلاقی فاصل بین آنهاست.
این گورستان ظاهرا در دوران جدید به این شکل درآمده است، زیراکه نویسندگان قدیم نوشتهاند که مقبره حافظ از درختان
محصور بوده و یکی از آنها هنوز باقی است درخت سروي است که میگویند شاعر بر سر قبر خود کاشته بود، در حدود سال 1814
میلادي برانداختهاند.
ص: 133
دیوان اشعار او را که روزگاري با زنجیري به مقبرهاش بند شده بود اشرف افغان به یغما برد. نادرشاه در سفر شیراز چون از نسخه
خطی دیوان او که در اختیار ملاها بود فال مساعدي به نامش آمد مقبره را تعمیر کرد و نیک آراست.
مرمر اصل قبر را که گویند سروي هم بر آن کندهکاري شده بود کریم خان به عمارت جهاننما انتقال داد و به حوض مبدل ساخت
و مقبره فعلی را که از مرمر زرد یزد است بهجاي آن قرار داد و دو غزل از دیوان حافظ با کمال زیبائی و ظرافت بر آن منقور است
که من با دقت بسیار به ترجمه غزل ذیل پرداختهام که امید است از عهده آن به حد وافی برآمده باشم:
آرامگاه حافظ
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزمطایر قدسم و از دام جهان برخیزم فعلا نرده فلزي سبکی دور قبر هست و اهل ذوق و زائرین،
روزهاي عید و تعطیل به زیارت تربت شاعر میروند، باید بیپروا بگویم که از مقبره چنین قهرمان عالیقدر ملی در هرکشور
دیگري بمراتب بیشتر از این تجلیل مینمودهاند
ص: 134
و جا دارد که از این لحاظ مقبره شاعر ایران را با قبر یکی از نظایر اروپائی او یعنی دانته مقایسه کرد که در شهر راوینا زیارتگاه عامه
است.
قبر دراویش
وصل به حافظیه دو محوطه دیگر هست که مشتمل بر قبرهاي بسیار معتبر و گرامی است، از آن جمله قبر چهلتنان که منظور چهل
تن از درویشاناند که در آنجا مدفون شدهاند و به نظر من در زمان خود مورد تکریم بسیار بودهاند. دیگر هفت تن که کریم خان بر
قبر هفت نفر از بزرگان ساخته که یکی از آنها شاه شجاع یکی از امیران فارس است. بناي قسمت فوقانی باغ تصاویري از انجیل
دارد یا داشته (چون من چیزي از این قبیل ندیدهام) و آن تصویر اسحق و موسی و دو تصویر نیز از سعدي و حافظ. این تصاویر
اصالت و قدمتی ندارد و دلیلی در دست نیست که شباهتی با اصل داشته باشد. سعدي را بهصورت پیرمرد با ریش سفید و تبرزینی
بر شانه و کشکول درویشی در بازو نشان میدهد و حافظ را جوانتر با سبیلهاي مشکی و چماق بزرگی در دست.
صفحه 133 از 570
ولایت دوستی اهالی
این است شرح کامل اجمالی بناها و آثار ویرانی یا شاید بهتر است گفته شود داستان ویرانیها و سوگواريهاي شیراز جدید.
شاید براي یک نفر بیگانه آسان نباشد که از جهات فکري و احساسات خود را درست در وضعی قرار دهد که بتواند اثرات طبیعی
را که آن محیط و آثار از دیرباز در ذهن ایرانیان داشته است درك نماید. میتوان تصور نمود در فصل بهار که دشت و صحرا
شاداب و خرم است و آب خنک از جويها در زیر درختان جاري است و آفتاب درخشان از آسمان سراسر صاف میتابد، باغهاي
شیراز پناهگاه مطلوب و دلنوازي است، اما با آنکه مرغ محلی در نظر هر شیرازي قاز مینماید باز آن سرزمین در حال یا گذشته چیز
عمدهاي که سزاوار آن همه وصف و ستایش باشد نداشته است. آنجا ناحیهاي زلزلهخیز است و یکبار در سال 1855 نصف خانهها
خراب و دههزار نفر نیز هلاك شدهاند، بعضی از نویسندگان خاصه کینرو- ریچ (این نویسنده دومی هیچ تصور نمیکرد که آنجا
مدفن وي خواهد شد)
ص: 135
از روي اغراق شیراز را از خوشهواترین نقاط دنیا محسوب داشتهاند، ولی اروپائیان جدید ساکن آنجا ظاهرا چنین نظري ندارند.
محیطی خشک و کمآب است و بدونشک نامطبوعتر از اقلیم شمالی است، تب نوبه هم در آنجا نیک شایع است که بعضیها آنرا
ناشی از بوي عفونی مردابهاي فراوان این سرزمین میشمارند.
شورابها
در حدود هفت میلی سمت جنوب شرقی شهر باتلاقی است به نام قرهباغ که از نام کوهستانهاي جنوبی است. در آنجا در نیزارها و
باتلاقها من با شکار مرغابی که فراوان است روز خوشی گذراندم. این باتلاق در قسمت علیاي جلگه است و قسمت تحتانی هم
دریاچه شور ماهارلو است که در حدود بیست میل طول دارد و رودخانههائی که حوزه شیراز را مشروب میسازد در آن
فرومیریزد. در کرانه جنوبی این دریاچه راه کاروانی به سروستان، فسا و داراب واقع شده است.
قدري جلوتر در سمت شمال شرقی دومین دریاچه وسیع ایران، دریاي نیریز یا بختگان است که سواحل مضرس حیرتآوري دارد و
بوسیله جزیره بزرگی کموبیش به دو دریاچه تقسیم میشود.
با آنکه آب عمده این دریاچه بیشتر از بند امیر یا رودخانه کر است که سابقا در راه تخت جمشید اشاره کردم آبش که اردك
صحرائی و مرغ آتشی دارد بسیار شور است و در فصلهاي خشک نیز پوشیده از قشري نمکی است و به راستی جاي تأمل است که
بتوان نام آن آبدان را دریاچه گذاشت، زیراکه درواقع زمین پهناوري است که سیلاب از دیرباز فراگرفته است.
آنجا آب عمیقی ندارد، سروان ولز تا ربع میل در داخل آن پیش رفته بود بدونآنکه آب بهحد زانو رسیده باشد و از فقدان شواهد
تاریخی میتوان استنباط نمود که این دریاچه در عهد قدیم نبوده، زیراکه نویسندگان آن روزگار اشارهاي در اینباره نکردهاند.
اصطخري در قرن دهم اول کسی است که ذکري از آن
ص: 136
به میان آورده است و به احتمال قوي آب رودخانههائی که وارد آن میشود در قدیم مصرف آبیاري و زراعت میشده است.
ایلات فارس، قشقائیها
در اوایل همین فصل وقتیکه صحبت ده بید در میان بود راجع به ایلات فارس اشاره کردم و تکلیف خود میشمارم که در فصل
صفحه 134 از 570
جداگانه هنگامیکه درباره ولایات جنوب غربی بحث خواهد شد یعنی همان نواحی که قسمت عمده ایلات یا طایفههاي مهاجر
ییلاق و قشلاقنشین ایران تمرکز یافتهاند با تفصیل راجع به خصوصیات و وضع سازمانی ایشان شرحی بیان کنم، ولی باید چند
سطري هم راجع به عده دیگري از آنها که در فارس و تیرههاي وابسته به آنها که در لارستاناند اختصاص بدهم.
این ایلات به دو دسته تقسیم میشوند: عدهاي اصل و تبار ترك و لر دارند و دسته دیگر که عرباند. عمدهترین طایفه از دسته اول
قشقائیها محسوب میشوند. من ایشان را ترك خواندهام، زیرا که اصلونسب آنهاست و روایات حاکی است که بازماندگان
طوایفی بهشمار میروند که هلاکوخان مغول از کاشغر به این حدود کوچ داد و از آنجهت نیز لر خواندهام که میگویند با آن قوم
هم نسبت دارند و از جهات آداب و عادات با بختیاريها و تیره کوهکیلویه زیاد تفاوت ندارند.
قشقائیها در دوبار مهاجرت سالانه خود مناطق وسیعی را سیر میکنند، زیرا درحالیکه زمستانها در قشلاق یا گرمسیر سواحل
دشتستان و لارستان بهسر میبرند با فرارسیدن فصل بهار به سمت شمال رو میآورند و نفرات معدودي را در گرمسار باقی
میگذارند تا محصولات پراکنده را که در نواحی جنوبی کاشته بودند جمع و بهمنظور حفظ از هواي زمستانی در گودالها انبار
کنند و خود غالبا هنگام شب راه ییلاق یا نقاط تابستانی را که در کوهستان واقع است پیش میگیرند و گله و گوسفندان خود را
هم از جلو حرکت میدهند. جاده پستی اصفهان به شیراز از خط سیر آنها میگذرد. در اواخر پائیز که سرما آغاز میشود باز
چادرهاي سیاه
ص: 137
خود را که از پشم بز فراهم میسازند جمع کرده راه جنوب و نقاط آفتابی را اختیار میکنند.
تشکیلات آنها
این طوایف مانند ایلات دیگر که بعد شرح خواهم داد تابع رؤسائیاند که از میان خانوادههاي حاکم خود آنهاست و به دو دستگاه
اداري تقسیم میشوند: یکی ایلخانی و دیگري ایلبیگی که میتوان گفت از لحاظ مقام یکی در درجه اول و دیگري در مرتبه دوم
است.
ایلخانی ضمنا فرماندار فیروزآباد است که مرکز ایل و فراشبند است.
متصدي فعلی این مقام سلطان محمد خان، ناگزیر به داشتن فقط عنوان اکتفا کرده است و سمت ایلخانی تنها امتیاز ایلی است که
براي او باقی مانده است.
این نتیجه بخشی از سیاست ناصر الدین شاه است که بهمنظور تسلط و نظارت بیشتري در کار ایلات سران ایشان را تابع وضعی
محدود ساخته است و غالبا هم آنها را در کرسی ولایات و یا پایتخت گروگان نگاه میدارد. ضمنا کار رهبري ایلات برعهده
ایلبیگی عموزاده ایلخانی است. نام وي داراب خان است که عایدات را که بهعنوان باج و مالیات گله و احشام از افراد ایل دریافت
میشود به حاکم ایالت پرداخت میکند.
وضع وارفته فعلی
1871 از جمعیت آنها خیلی کاسته و رفتهرفته هم عده بیشتري - روزگاري قشقائیها جماعت کثیر و نیرومندي بودند، قحطی سال 2
از آنها راه بیابانگردي را رها و رسم استقرار اختیار کردهاند. دلایل دیگر هم که باعث وارفتن وضع آنها گردیده بنابر اطلاعاتی که
از ناحیه خود ایشان کسب و به این جانب نوشته شده است به شرح ذیل است:
تمام ایلات قشقائی درحالحاضر زیر فرمان ایلبیگی داراب خاناند.
صفحه 135 از 570
بیست سال پیش عده آنها بالغ بر 60 هزار خانوار بود و همه تابع رئیس و سرکرده خود محمد قلی خان پدر سلطان محمد خان
ایلخانی فعلی بودند. در آن موقع ایشان قادر بودند 120 هزار سوار (؟) به میدان بیاورند، ولی پس از مرگ ایلخانی
ص: 138
مزبور زمام اختیارات در دست خانهاي کوچکتر افتاد که به اختلاف و نقار داخلی منجر شد. با این ترتیب در حدود 5000 خانوار
به بختیاريها ملحق شدند و همینمقدار هم به ایلات خمسه پیوستند و در حدود 4000 خانوار نیز در دهات مختلف پراکنده و
ساکن شدند، این جریان جمع کل عده آنها را به 25000 خانوار کنونی رسانید.
باید خاطرنشان کنم که من حتی این رقم محدود را هم قابل تأیید نمیدانم و با آخرین اطلاعی که دارم محل تردید است که عده
چادرهاي آنها از 10000 تا 12000 تجاوز کند. قشقائیها سابقا اسبهاي ممتاز پرورش میدادند، زیراکه چراگاههاي بهتري از
همسایگان غربی دارند و نژاد بهتري از اسب و احشام داشتند. اما این برتري آنها هم از بین رفته و چون به مرکز حکومتنشین
نزدیکترند مالیات بیشتري از آنها دریافت میشود.
ایلات عرب
جدول ایلات قشقائی و عرب فارس را در اینجا درج میکنم.
طوایف عرب تحت عنوان مشترك خمسه .«1» مقامات مختلف در سالهاي اخیر راجع به طایفه و تیرههاي آنها نظر متفاوت دادهاند
شناخته میشوند و عده ایشان از تیرههاي ترك محدودتر است و گفتهاند که از سه هزار چادر بیشتر نیست و در همین منطقه نیز
پراکندهاند و تبار خود را به طایفه بنی شیبان عرب منسوب میدارند، ایشان از قشقائیها هم در راهزنی مشهورترند. سرقتهاي
ایلیاتی را بهدرستی مشمول مصونیت نسبی ساختهاند، زیراکه شبانگاه دستبرد میزنند و صبح روز بعد از محلی که بودند با مال
مسروقه غیب میشوند.
______________________________
1)- جدولهاي مفصلتري نیز دیدهام که شامل اسامی زیادي از طایفههاي ممسنی و بختیاري است که در خط سیر مهاجرت خود، )
از نواحی شرقی فارس رفتوآمد میکنند.
ص: 139
ایلات فارس و لارستان
ص: 140
فصل بیست